زیگورات لینک ( وبلاگ فرعی زیگورات)

مطالب لینک داده شده در وبگاه زیگورات

زیگورات لینک ( وبلاگ فرعی زیگورات)

مطالب لینک داده شده در وبگاه زیگورات

تحریفات جهتدار باستان گرایان از "دین زرتشت"

هر چند نقد و بررسی گسترده مبانی عقیدتی بهدینی در حوصله این نوشتار نیست ولی از آنجا که دین نامبرده در پیوندی ناگسستنی با نژادپرستی ایرانی است و در بازخوانی آن دروغ و فریب بسیار گشته است، و این دین بویژه از کودتای رضاخان میرپنج تاکنون ابزار سیاسی زورمداران و زرسالاران ایرانی وابسته به بیگانه شده است، نگاهی گذرا بر چرایی و چگونگی این بازخوانی دروغین و فریبکارانه ضروری می نماید. 
گاتها، که کهن ترین بخش اوستاست، مبانی عقیدتی نخستین این دین را بازتاب می دهد. در کنار ترجمه های اروپایی ده ترجمه فارسی نیز از گاتها موجود است. مرادی غیاث آبادی (پژوهشگر تاریخ ایران) ضمن نام بردن از آنها به نکته بسیار مهمی اشاره دارد که هیچکدام از ترجمه های دهگانه فارسی شباهتی با یکدیگر ندارند در حالیکه ترجمه های اروپایی شبیه هم هستند! همچنین مقایسه ترجمه های فارسی گاتها با متن اوستایی و ترجمه های اروپایی نشان می دهد که ترجمه های فارسی متن اصلی را بکلی تحریف کرده اند (مقاله "دستکاری در گاتهای زرتشت و گمراهی در مطالعات ثانوی").

بهتر است برخی از این تحریفها را که در مقاله مرادی آمده است بازگو شود تا خوانندگان بدانند که چرا این مدعیان "راستی و درستی" پناهی جز دروغ ندارند: 
۱) در همه ترجمه های فارسی گاتها، برخلاف متن اوستایی و ترجمه های اروپایی، واژه "خدایان" فریبکارانه به "خدا" تبدیل شده است! (جمع را مفرد نوشته اند). انگیزه این دروغ آگاهانه هم بسیار روشن است. باستان گرایان نژادپرست، که در برابر فرهنگ پیشرفته تر سامیها و توحید ابراهیمی (بویژه جهان بینی ژرف و توحید استدلالی اسلام)اندیشه و بینش ارزنده ای برای ارائه و توانی برای دفاع از شرک در خود نمی دیدند، از یکسو کوشیدند شرک ذاتی دین خود را به توحید مبدل سازند؛ و از سوی دیگر زمان زندگی پیامبر افسانه ای و نگارش اسناد دینی خود را تا توانستند به گذشته های دورتر بردند تا ادعا کنند که نه تنها همواره یکتاپرست بوده اند بلکه پیامبران ابراهیمی توحید را از آنها آموخته اند!؟ ژان کلنز پژوهشگر بزرگ گاتها می نویسد که اهورامزدا یگانه خدای زرتشتیان نیست؛ و حتی نمی توان نشان داد که در گاتها اهورامزدا بر دیگر خدایان برتری داشته باشد (مقالاتی در باره زرتشت و دین زرتشتی، ص ۳۳ ). وی می گوید که در گاتها سخنی نیز در باره پاداش و کیفر اخروی و داوری پس از مرگ نیست (همانجا، ص ۲۳)؛ و چینود پل، که برخی منبع الهام اسلام در "پل صراط" پنداشته اند، ارتباطی با روز رستاخیز ندارد و نام کسی است که با چیدن سنگها بر روی هم گذرگاهی می سازد (همانجا، ص ۲۳ و ۱۲۲ ). زرتشت گرایان ادعا می کنند که بهشت و دوزخ از دین آنها به اسلام راه یافته است!؟ اگر در فرهنگ دینی پارسیان باور به بهشت و دوزخ وجود داشت، و این فرهنگ نیز در مکه نفوذ یافته بود، باید در عقیده اعراب جاهلی دیده می شد؛ حال آنکه آنها رستاخیز و زندگی پس از مرگ را انکار می کردند (سوره مؤمنون، آیه ۳۷ ). اگر سلمان فارسی را عامل این انتقال پس از بعثت معرفی کنند (!؟)، باز باید گفت که سلمان در مدینه به پیامبر پیوست یعنی پس از آنکه دهها سوره قرآن از رستاخیز و زندگی پس از مرگ سخن گفته بود. پس باید گفت که در اینجا هم درست وارونه نظر باستان گرایان درست است! و آنها هستند که دیدگاه مذهبی خود را بر مبنای دیدگاههای اسلامی بازسازی کرده اند! 
دیدیم که نوشته های دینی زرتشتیان چندین قرن پس از ظهور اسلام نگاشته شده است، و می دانیم که آنها بنا بر نیاز و مصلحت همواره دیدگاههای خود را تغییر داده و بر دیدگاههای دیگر (اسلامی، هندی، یونانی و...) منطبق کرده اند.

باری، در میان "نسخه های خطی هندی" در کتابخانه ملی پاریس، نگاره ای دیده می شود که داوری روز رستاخیز را با ترازویی در کنار "پل چینود" نشان می دهد؛ انسانهای "درستکار" به آسانی از آن می گذرند ولی انسانهای "بدکار" در دوزخ می افتند 1 . ماریان موله می گوید که در قرن سیزدهم میلادی (سده ششم هجری) نوشته ای برای معرفی دین زرتشتی به مسلمانان بیرون آمد که می کوشید تفاوتها با اسلام را تا حد ممکن کاهش دهد و بویژه آنرا "یکتاپرست" بنمایاند .(ایران باستان، ص 66) 
۲) نام زرتشت در متن اصلی گاتها سوم شخص و ضمیر غایب است ولی در ترجمه های فارسی به اول شخص و ضمیر حاضر تبدیل شده است؟! انگیزه این تحریف آشکار نیز آنستکه بتوانند گاتها را فریبکارانه "سروده های زرتشت"!؟ جا بزنند. موله نیز در این باره می نویسد: "نسبت دادن سرودهای مذهبی به زرتشت به عقیده ما مشکوک می آید" زیرا نام او "به صیغه سوم شخص" آمده است (ایران باستان، ص 23
3)"روان گاو" به واژه هایی چون "روان مادر گیتی"، "جهان و جهانیان" و "فرشته نگهبان جانداران سودمند" تبدیل شده است؛ "گاو شیرده" به "روان آفرینش"، "روان گیتی بارور"، و "جهانیکه آبستن تحولات و دگرگونیهاست" برگردانده شده است. با این تبدیل مترجمان ناگزیر شده اند هر چه به شرح گاو مربوط می شود را هم تغییر دهند. هدف از تبدیلات فوق آنستکه به تقدس متافیزیکی گاو در باورهای دینی دامداران باستانی، یک معنای جهان بینانه فلسفی بدهند.
۴) واژه "چوپان" تبدیل شده است به واژه هایی چون "نیکوکاران و پارسایان و رهبر آنها"، "کسیکه با راستی و درستی می زید و کسی که جهان را می پرورد"، "پارسایان و کارگران درستکار" و "نگهبان و سرپرست خوب". بدینگونه یک گله دار تا سطح رهبری سیاسی و اجتماعی ارتقاء می یابد!؟ 
5) "شیر" و"چربی شیر" در ترجمه های فارسی تبدیل شده است به "فراوانی"، "پیشرفت جهان و سعادت مردمان درستکار"، "شیرینی مادر گیتی"، "راهنمای آبادانی"، "پیشرفت و بهبودی" ... تا مفاهیم ساده دین بدوی دامداران کوچ نشین به مقولات پیچیده فلسفی و اجتماعی تبدیل شود و قابلیت رقابت با فلسفه غنی اسلامی را بیابد! 
بگفته کلنز، در گاتها هیچ اشاره ای به محکوم کردن خشونت و ستایش صلح و صلح خواهی نیست (همانجا، ص ۶۶ ). 
باری، در این ترجمه های دروغین، نیایشهای ابتدایی و درد دل ساده دامدارانی که از بی مهری طبیعت و رنج روزگار به درگاه خدایان خیالی خود پناه می آوردند، به مباحث پیچیده فیلسوفانه تبدیل شده است تا اندیشه ای که از منظر جامعه شناسی تاریخی به دوران دامداری و کوچ نشینی تعلق دارد به اندیشه ای توحیدی، پیشرو، جهان بین و ژرف نگر تبدیل گردد و باستان گرایان نژادپرست را در برابر ادیان توحیدی و بویژه اسلام سربلند نگه دارد!؟

پاورقی:

1-در کتاب پهلوی آرداویراف نامه شرح شکنجه های زشت و وحشتناک و در عین حال نامتناسب گناهکاران در جهنم آمده است. برای گناهانی چون بد نگاه کردن به آتش، آلودن آب و خاک از راه استحمام کردن، آرایش زنان، آشپزی زن حائض، ضایع کردن ازدواج با محارم و... شکنجه های بسیار زشت و مخوفی پیش بینی شده است.

----

منبع:تاریخ سیاسی ایران باستان ص206-217

ستون پایه های دین بهی

بررسی برخی از اصول بنیادین دین بهی در فهم ماهیت و کارکرد حکومت دینی ساسانی کمک شایانی است: 
1)جهان بینی دین نامبرده بر ثنویت (دوگانگی) استوار است: جهان از دو اصل روشنایی و تاریکی سرچشمه گرفته که پیوسته با یکدیگر در جنگند. هرمزد در روشنایی آغاز به آفرینش کرد و سپس اهریمن از دل تاریکی سر بر آورد و به قلمرو روشنایی تاخت. هرمز روح و زندگی را آفرید؛ اهریمن مرگ و نیاز را؛ هرمز گاو و سگ و کیومرث و ... را آفرید و اهریمن مار و ملخ و قورباغه و مورچه و زمستان و تاریکی و حیض زنان و ... را؛ خلاصه هرمزد آفریننده "خوبیها" ست و اهریمن افریده "بدیها" (اوستا جلد 1،ص 138 و 176،؛ جلد 2 ،ص 664،659؛ دینکرد،جلد 3، 136-145) ؛ ره آورد این ثنویت، جزمیت و مطلق اندیشی بود؛ زیرا همه چیز در این جهان بینی یا "سیاه" و "اهریمنی" است یا "سفید" و "اهورایی".

2)فرهنگ بسته و راکد قومی، غرور و خود محوری قومی – نژادی نیز از دیگر ویژگیهای بنیادی دین نامبرده است: "باید یگانه شد با ایرانیان تا خوی ایرانی ایشان را طلب کرد؛ و باید بیگانه و جدا شد از انیرانیان (غیر ایرانیها)تا از خوی انیرانی ایشان در امان بود"!؟(فریدون فضیلت، دینکرد، کتاب سوم، ص103-104)
در "مهدویت"! بهدینی، پشوتن پسر فناناپذیر گشتاسب در پیشاپیش یک سپاه ایران را فتح کرده دین اورمزد را با قدرت خود پیوند خواهد داد و سه نژاد از دیوپرستان: ترکها، رومیها و عربها را نابود خواهد کرد! (ماریان موله، ایران باستان، ص110) ؛ افسانه ای که نژادپرستان زورمدار ایرانی همچنان در آرزوی تحقق آن، دست کم در باره ترکها و عربها، بسر می برند! 
دین زرتشتی چنان با نژادپرستی آمیخته است که پیروان آن هنوز از دست نیاکان ایرانی خود می نالند که چرا به دینشان پشت کرده و "دین تازیان"!؟ را برگزیدند! و ایرانیان مسلمان را به "دین آریایی"!؟ خود فرا می خوانند! پیوند ناگسستنی با برتری جویی قومی – نژادی سبب گشته که دین مزدیسنا در تاریخ کمترین جذابیتی برای غیر ایرانیان (اگر نگوییم غیر "فارس ها") نداشته باشد و با همه فشارها و سرکوبها و زورگوییهای ساسانیان نتواند فراتر از مرزهای جغرافیایی ایران رود؛ و این حقیقت امروز نیز از گستره جغرافیایی "دین زرتشتی" و بافت قومی – نژادی آن بخوبی دانسته می شود. بخشندگی و مهربانی اورمزد شامل حال "بیگانگان" نمی شود؛ اورمزد در دل بیگانگان مهر میهن را تنها و از آنرو نهاده که از اندیشه هجوم به "ایران زمین" باز بمانند!؟

3)پشتیبانی از مالکیت دودمانی دستیابی به زر و زور، رسالت اجتماعی دین نامبرده است. جاه طلبی و شکم چرانی در "نیایش زرتشت"؟! به درگاه اهورامزدا بخوبی دیده می شود: "ای نیکو! ای توانگر! اکنون من از تو خواستار این خوشبختی هستم که بسیار ارجمند باشم و به سلطنت بزرگی برسم که در آن خوردنی فراوانی آماده باشد"!؟ (جلیل دوستخواه، اوستا، آبان یشت). 
برتری جویی طبقاتی، جانبداری از پادشاهان و اشراف و موبدان مفتخوار، فخر و نازش به "دارایی و پسران"، و تحقیر فقیران و گرسنگان استثمار شده از اصول بنیادین دین نامبرده است: "ای سپیتمان زرتشت! مردی که همسری دارد برتر از کسی است که همسری ندارد و پسرانی بوجود نمی آورد. کسی که خانه ای دارد برتر از کسی است که خانه ای ندارد. کسی که دارایی دارد بسی برتر از کسی است که هیچ ندارد... آنکس که خود را با گوشت سیر کند، بیش از آنکه چنین نکند، از منش نیک سرشار شود. گرسنه مرده ای بیش نیست! سیر به ارزش یک گوسفند، به ارزش یک گاو سپید، به ارزش یک آدمی بر گرسنه برتری دارد... همین سیر است که می تواند در برابر آشموغ بی دین که هیچ نمی خورد با جنگ ایستادگی کند" (وندیداد، فرگرد چهارم، بخش سوم، ص43-47)2

اگر در اسلام برتری انسانها به ارزشهایی چون یکتاپرستی، نیکوکاری، انفاق، دوری جستن از گناه و ستم، حق جویی و عدالتخواهی است، در دین مزدیسنا، درست مانند اعراب مشرک جاهلی، برتری انسانها به "دارایی و پسران" است؛ با این تفاوت که اعراب جاهلیت رابطه ای ضروری میان "گوشتخواری" و "منش نیک" برقرار نکرده بودند! روش و راهکار تقویت مالکیتهای دودمانی و انباشت ثروت نیز ازدواج با محارم بود؛ تا آنجا که پسر ۱۷ ساله چون بی پدر می شد مجبور بود با مادرش ازدواج کند! و پسر بینوا، بنا بر وجدان انسانی اش، گاه چنان از زندگی بیزار می شد که دست به خود کشی می زد تا مرتکب همبستری با مادر نگردد (فریدون فضیلت، دینکرد، کتاب سوم، بخش نخست، ص 143-152 ؛ کتاب پنجم دینکرد، ترجمه احمد تفضلی و ژاله آموزگار،فصل 18، ص،62-در باره خویدوذه یا ازدواج با محارم و آنها که ازاین حکم سرپیچی می کنند)
با آنکه نژادپرستان زرتشت گرا می کوشند معنی دیگر و قابل قبولی برای خویدوذه دست و پا کنند تا همچنان نسل دیگری را با این نیرنگ در گیجی و گمراهی نگه دارند، در اسناد زرتشتی حتی اورمزد و کیومرث و زرتشت هم به ازدواج همخونی آلوده هستند (ماریان موله، ایران باستان، ص ۱۰۲ ).
در یک جمع بندی، باید گفت که شرک و جزمیت و مطلق گرایی، نژادپرستی و قوم گرایی، ستایش زر و زور، و تکبر و خودخواهی از مبانی دین مزدیسنا بشمارند.

پاورقی:

1-دیدگاههای نژادپرستانه زرتشتی را مقایسه کنید با قرآن، سوره حجرات، آیه ۱۳ ؛ و نیز با سخنرانی پیامبر در حجته الوداع: "ای مردم شما همگی فرزندان آدم هستید و آدم از خاک آفریده شد. پس هیچ برتری نیست برای عرب بر عجم و نه برای عجم بر عرب، نه برای سیاه بر سرخ و نه برای سرخ بر سیاه، مگر به سبب تقوا و پرهیزگاری".

2-مقایسه کنید با قرآن، سوره بقره، آیه ۱۷۷ : "نیکوکاری آن نیست که روی بجانب مشرق یا مغرب کنید (برای نیایش)، بلکه نیکوکار کسی است که بخدای یگانه و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب خدا و پیامبران ایمان آورد و مال را با همه دوستی آن به نزدیکان و یتیمان و فقیران و درماندگان و درخواست کنندگان و در راه آزادی بردگان خرج کند؛ نماز بپا دارد و زکات مال به مستحقان بدهد و به پیمانی که می بندد وفا کند و در پریشانی و رنج و سختی شکیبا باشد. کسانیکه بدین اوصاف آراسته اند به حقیقت راستگویان و پرهیزگارانند". آرمان قسط و عدالت اجتماعی چنان جایگاه والایی در قرآن دارد که حتی نماز مؤمنانی که با فقر و گرسنگی در جامعه نمی ستیزند بی ارزش دانسته شده است. همچنین نگاه کنید به تفسیر سوره ماعون،از زنده یاد سید محمود طالقانی در کتاب چهارم پرتوی از قرآن.

انگیزه سیاسی ساخت یک دین دولتی

کوشش در ساخت یک دین منسجم دولتی در پادشاهی شاپور دوم، پس از آن رخ داد که کنستانتین امپراتور روم در سال ۳۱۳ میلادی به مسیحیت در قلمرو سیاسی خویش رسمیت بخشید، مسیحیت در فلات ایران گسترش یافت و از آیین مانی نیز کاری ساخته نبود. مقابله با مسیحیان و دولت روم از این پس نیازمند دینی بود که به نظام ساسانی انسجام و استحکام بخشد و توان پیشگیری از رشد مسیحیت را داشته باشد. کهن ترین سند تاریخی که بر هستی یک دین دولتی در این دوره گواهی می دهد نیز به کتیبه کرتیر بر می گردد و نه پیشتر از آن. با اینکه ترجمه درست و کاملی از "کتیبه های سه گانه کرتیر" در دست نیست، شاید بتوان کرتیر را پیامبر و بنیانگذار دینی دانست که امروز پس از تغییرات ضروری دین زرتشتی نامیده می شود 1 .
باری، ساخت یک دین دولتی در زمان شاپور دوم پاسخی بود به نیاز اشرافیت ساسانی در مقابله با مسیحیت؛ دینی که از اواخر دوره اشکانی در بین النهرین و فلات ایران مستقر گشته بود و پس از آنکه ارمنستان و سپس کنستانتین مسیحیت را پذیرفتند به کابوس طبقه حاکم دوره ساسانی تبدیل شده بود. ولی این تنها اشرافیت ساسانی نبود که از گسترش مسیحیت بیم داشت؛ در بین النهرین و شامات و فلسطین، اشرافیت یهود دشمن سرسخت و کینه توز مسیحیت و مسیحیان بود، و بی تردید در این جنگ دینی با اشرافیت ساسانی منافع مشرک داشت. رابطه نزدیک شاپور دوم با راوا رهبر یهودی بین النهرین می تواند حتی نقش احتمالی اشراف یهودی در ساخت یک دین دولتی برای ساسانیان را مطرح سازد.

پاورقی:
1جای شگفتی است که نام زرتشت حتی در کتیبه های ساسانی نیز نیامده است!

قدمت تاریخی و گستره اجتماعی

بنا بر اسناد تاریخی و کاوشهای باستان شناسی (دارمستتر، آدولف راپ، هارله، مور، نیبرگ، و... ) آئین نامبرده نه تنها دین رسمی هخامنشیان نبود، بلکه در میان مردم این عصر نیز نشانه ای بجا ماندنی که ارزش پژوهشی داشته باشد نگذاشته است. هیچ کتیبه و اثر باستانی از دوره هخامنشی که در آن سخنی اززرتشت و یا نشانی از اوستا و آئین زرتشتی داشته باشد، در دست نیست و هیچیک از سنگ نبشته ها و متون کهن در این سرزمین نیز به زبان اوستایی نگاشته نشده است. مورخین یونانی همعصر هخامنشیان که گزارشهای مفصلی از کشور هخامنشی و اخلاق و فرهنگ پارسیان داده اند، هیچ نامی از زرتشت و دین زرتشتی در این دوره نبرده اند. مرد بالدار در سنگ نگاره های هخامنشی ربطی به خدای زرتشتیان و شاید هیچ خدای دیگری هم ندارد و بسیار پیشتر از آن در سنگ نگاره های مصری و آسوری دیده شده است 1

باری، از دید پژوهشگران قوم گرا نیز که نمی خواهند بی سند سخن بگویند آئین مزدیسنا (عناصر بنیادی آن) در دوره هخامنشی شاید گستره بسیار محدودی در مرزهای شرقی کشور بسوی هند و یا آسیای میانه در میان مردم محلی داشته است: بگفته پیرنیا، نویسندگان یونانی و سریانی و ارمنی در دوره هخامنشی "زرتشت و آموزه های او" را نمی شناختند؛ این مذهب نخست در جایی چون شرق ایران پدید آمده و مدتها مذهبی محلی بوده و در طی قرون کم کم گسترش یافته و پس از آنکه در برخورد با دیگر مذهبها از آنها تأثیر پذیرفته و تغییر یافته است، در زمان ساسانیان مذهب رسمی ارجاعات جغرافیایی اوستا نیز محدود به – ایران گشته است (تاریخ ایران باستان، ص1531-1530)
ارجاعات جغرافیایی اوستا نیز محدود به مناطقی از شرق فلات ایران بسوی هندوستان است. همچنین هنریک ساموئل نیبرگ ایرانشناس سوئدی میگوید که آداب و رسوم هخامنشی چون قربانی کردن جانوران و اندودن مردگان به موم و خاکسپاری آنها، که بر ضد دین زرتشتی است، فرضیه زرتشتی بودن هخامنشیان را باطل می گرداند: "من پیش از این به مناسبتی از طرفداران زرتشتی بودن داریوش مخصوصا این پرسش را کرده بودم که اختلاف میان آئین به خاک سپردن مرده نزد هخامنشیان و زرتشتیان را چگونه توجیه می کنند: هخامنشیان مردگان را زیر خاک دفن می کردند، زرتشتیان مرده را در هوای آزاد می گذاشتند. پاسخ این پرسش را همچنان به من بدهکارند.افسوس می خورم که این پرسش را جدی نگرفتند. این پرسش اهمیت بنیادین دارد. انسان نمیتواند که زرتشتی باشد و در عین حال مردگان خود را در خاک دفن کند..." (نیبرگ، ادیان ایران باستان). گیرشمن نیز کمی کوتاه آمده و می گوید که تنها در عهد ساسانی است که "برج های خاموشی" (جایی که زرتشتیان مردگان خود را رها می کردند تا خوراک لاشخورها شوند) بپا شد و حفاریهای باستان شناسی آداب زرتشتی را تنها درعهد ساسانیان، و نه پیش از آن، نشان می دهند؛ در حالیکه ماریان موله پژوهشگر ادیان باستانی بر پایه نشانه های باستان شناختی بر این باور است که برجهای خاموشی در سده دهم هجری ( ۱۷میلادی) بر پا شدند، و پیش از آن گودالهایی در دامنه های کوهستانی و پناهگاههایی بنام "استودان" در جداره های کوه پذیرای مردگان زرتشتی بود (ایران باستان، ص ۵۷ و ۶۲ )؛ بدینگونه، حتی روشن نیست دینی که امروز دین زرتشتی نامیده می شود تماما در دوره ساسانی پدید آمده باشد! در دوره سلوکی و اشکانی نیز نشانی از این آئین در دست نیست؛ قربانی کردن جانوران و گورستانهای گسترده گواه درستی این سخن است: "باستان شناسی ثابت کرده و معلوم داشته است که ایشان (اشکانیان) بجای اینکه مردگان را طبق آئین زرتشت طعمه ددان و پرندگان لاشخور سازند، اموات را با لوازم خانه به خاک می سپرده اند. و این خود گواه بر آن است که زرتشتیگری کیش رسمی و دولتی آن دوران نبوده است" (دیاکونوف، اشکانیان، ص ۱۲۰ ). در دوران آغازین ساسانی نیز، دست کم تا نیم قرن، هنوز از مذهب نامبرده نشانه های برجسته ای برای پژوهشگران دیده نمی شود. لوکونین نشانی از آئین زرتشتی در دوره ساسانی پیش از کرتیر نمی یابد: "در فهرست درباریان اردشیر حتی به یک عنوان و پایه مذهبی بر نمی خوریم و در فهرست درباریان پسرش شاپور تنها از یک موبد یاد شده و آن کرتیر است" (تمدن ایران ساسانی). کرتیرنیز جایگاه کوچک "هیربد" را داشت.
آدولف راپ آلمانی خاستگاه جغرافیایی مذهب زرتشت را نه فلات ایران بلکه در سرزمینهای شرقی آن می داند؛ زیرا "در هیچ جای اوستا نامی از ایران نیست"؛ و می افزاید: "در اوستا هیچ اشاره ای به مغ ها، روحانیون ایرانی، نیست و بعکس از آتراوا، روحانیون سرزمنهای شرقی، نام برده شده است" (دین و سنن پارسیان). همانگونه که در کتیبه های هخامنشی نامی از زرتشت و اوستا نیست، در اوستا نیز از ماد و پارس و مغان و شاهان هخامنشی سخنی نیامده است.

نژادپرستان ایرانی، که شدیدا نیازمند پیوست ایندو پدیده تاریخی هستند، این تناقض را با تقسیم ایران باستان به شرقی و غربی حل کرده اند و مدعی شده اند آنچه در متون یونانی، رومی، ارمنی و یهودی آمده مربوط به "ایران غربی" است و آنچه در اوستا آمده به "ایران شرقی" مربوط می شود اما به اعتراف گیرشمن، کتیبه بزرگ شاپور اول در نقش رستم ثابت می کند که متون مقدسی که امروز اوستا نام گرفته است در زمان نگارش و حک این کتیبه (۲۶۲ میلادی) هنوز وجود نداشته است. بر پایه اسناد موجود تاریخی، بهدینی در زمان شاپور دوم و بدست کرتیر پایه گذاری شده است؛ برخی از پژوهشگران نیز احتمال می دهند الفبای اوستایی، که "بی هیچ تردید بر اساس الفبای یونانی" ابداع شده هم در عهد شاپور دوم اختراع شده باشد.

پاورقی:

1-چگونه است که این نماد در دوره حاکمیت این دین (دوره ساسانی) دیده نشد؟ در دوره ساسانی، اورمزد بالهایش را چیده و بر اسب نشسته است!

منبع: تاریخ سیاسی ایران باستان

تلفیق عقاید مذهبی

پژوهش در عناصر متشکله دین مزدیسنا نشان می دهد که سازندگان این دین دولتی عناصری را از عقاید گوناگون جمع آوری کرده و بنام یک دین عرضه کرده و برای اعتبار بخشیدن به آن پیامبری از زمانهای دور هم برای آن ساخته اند. در اوستا نام خدایان ودایی و گفتارهای کتاب ریگ – ودا به اندازه ای زیاد است که برخی از دانشمندان هندی اوستا را اساسا برگرفته از کتاب ریگ – ودا می دانند.

همچنین فقرات مربوط به آفرینش جهان و انسان در دین زرتشتی نیز ریشه بابلی دارد (ویل دورانت، تاریخ تمدن، ص ۲۳۳ )؛ حتی "ثنویت زرتشتی" نیز چنانچه در آغاز این نوشتار آمد بنظر می رسد ریشه در فرهنگ آسوری دارد. بعدها عناصری از توحید اسلامی و نیز عقیده به "پل چنود" هم بر این ملغمه دینی افزوده گشت.

ص209-210 تاریخ سیاسی ایران باستان

اوستا و کتب دینی زرتشتیان

روایات زرتشتی در باره اوستا (کتاب دینی زرتشتیان) نیز بسیار گنگ،مبهم، متناقض و افسانه ای است. دینکرت می گوید از اوستا دو نسخه بود که اسکندر آتش زد و از میان برد؛ یکی را در پارس و دیگری را در "گنج شاپیگان" (مکانی ناشناخته!) پس از آنکه بخشهای طب ونجوم آنرا جدا و برای ترجمه به یونان فرستاد؟! 
نگارش این دو نسخه نیز به گشتاسب و یا داریوش سوم منسوب است! که اگر گشتاسب همان ویستاسب پدر داریوش اول باشد 1 ، میان او با داریوش سوم دست کم دو قرن فاصله است! همچنین گفته می شود هر یک از این دو نسخه که اسکندر از میان برد، بر 1200پوست گاو نوشته شده بود؟! 2 زرتشت گرایان سپس برای ایجاد یک تداوم تاریخی در "گردآوری اوستا"ادعا می کنند که "بلاش اشکانی" (منظورشان ولوگاسس است!) فرمان گردآوری اوستا را داد؛ در اینصورت باید اوستای "بلاش" از سینه ها گردآوری شده باشد چون اسکندر هر دو نسخه را از میان برده بود! و البته پاسخ این پرسش نیز که محتوای ۱۲۰۰۰پوست گاو نوشته چگونه در "سینه ها" جای گرفت ونسل به نسل تا زمان "بلاش" منتقل شد، چندان اهمیت نداشته است؟! باز بی آنکه از نتایج فرمان "بلاش"چیزی بگویند و نشان دهند، مدعی می شوند که اردشیر پاپکان تنسر نامی را مأمور تنظیم اوستا نمود و شاپور اول هم آنچه را از اوستا برداشته بودند از هند و یونان و غیره جمع کرد و به اوستای تنسر افزود؛ واین اوستا در زمان شاپور دوم رسمیت یافت! اما واقعیت درست وارونه این افسانه ها است؛ این سازندگان اوستا در قرون بعدی بودند که از حکمت، نجوم و طب هندی و بابلی و یونانی بر آن افزودند (ویل دورانت، تاریخ تمدن، صفحات ۲۳۳و ۱۸۳۷ ). افسانه سازان که می دانستند اطمینانی به کتابی که تدوین و گردآوری آن آنگونه توضیح داده میشود نیست، مدعی شده اند که در زمان شاپور دوم برای پیشگیری ازهر گونه تشکیک در باره کتاب، فلز گداخته روی قلب موبدی بنام آذربدریختند؛ و چون در او اثر نکرد ، دانستند که این اوستا درست است()
پس زرتشتیان امروز نیز نباید در داستان تدوین و گردآوری اوستا تردید کنند!؟

افسانه های زرتشتی نمی گویند که متون دینی را از کجا و چگونه جمع آوری و تنظیم کرده اند؟ بخشهای "ربوده شده اوستا" چگونه پیدا شد؟ از کجا دانستند آنچه اکنون از "هند و یونان و غیره"بر اوستا می افزایند، پیش از آن در اوستا بوده است؟ و... 
دعاوی زرتشتیان در باره اوستا را هرگز نمیتوان پایه کار تحقیقی – علمی بر روی اوستای کنونی قرار داد. دانش زبانشناسی روشنی بیشتری به قدمت اوستا انداخته است. گلدنر و برخی از پژوهشگران گاتها را کهن و بقیه اوستا را جدید می دانند؛ در حالیکه دارمستتر گاتها را هم جدید می داند. به ادعای وی پس از قرن نهم میلادی (سوم هجری) بخشهایی از اوستا از میان رفت: "چهار نسک بکلی گم شده و از پانزده نسک دیگر قسمتهایی مفقود شده" (پیرنیا، ایران باستانی، ص ۴۲۱ )؛ در حالیکه بگفته برجیان، "نسخه های خطی موجود اوستا از هفت سده اخیر است"(کتابت زبانهای ایرانی، ص ۱۲۴ ) و البته هیچکدام نیز متن کامل اوستا را در بر ندارد (احمد تفضلی،تاریخ ادبیات ایران، ص ۷۱ ). 

جمع بندی پژوهشهای کنونی نشان می دهد که آغاز نگارش اوستا بیرون از مرزهای ایران و بین قرون پنجم تا هشتم هجری بوده است و از آن پس نیز در راستای نیازهای سیاسی،فرهنگی و اقتصادی باورمندان آن پیوسته تغییر کرده است؛ ویراستاران بعدی اوستا برای بقای خود و آیین

عقب مانده شان ناگزیر بخشهای خرافی تر و غیر قابل دفاع را بدست خود از میان برده و چیزهایی هم از عقاید دینی و فلسفی دیگران بر آن افزوده اند. 
بگفته نیک آئین زبان اوستا یک زبان ایرانی نیست، بلکه همچون ودایی، سانسکریت و گچراتی زبانی هندی است (چنین گفت داریوش)؛ و برخی زبان اوستا را تنها گویشی از زبان سانسکریت هندی می دانند. بگفته ماریان موله زبان اوستایی در دوره ساسانی بخوبی قابل فهم نبود (ایران باستان). در کتیبه داریوش در بیستون، هیچ نشانی از گاه شمار اوستایی هم نیست؛ و نام ماه هایی که آمده است با آنچه در دوره ساسانیان زیر تأثیر "بهدینی" معمول می گردد، هیچ مطابقت ندارد.
باری، پژوهش های زبانشناختی در باره اوستا بر ریشه های غیر ایرانی این دین دست ساز دولتی گواهی می دهند؛ در حالیکه زمان نگارش اوستا و ظهور دین نامبرده همچنان یک معماست. ژان کلنز پس از چهل سال پژوهش در اوستا و دین زرتشتی می نویسد که آگاهیها در باره این دین اندک است و او نمی داند که اصلا چنین دینی وجود داشته است (مقالاتی در باره زرتشت و دین زرتشتی، ص ۴۰ ). در باره اوستا،چنانکه آمد، می گویند اردشیر روحانی بزرگی بنام تنسر را مأمور گردآوری نسخه های اوستا کرد 3؛ او یکی را برگزید و آنرا اوستای واقعی نامید. ولی بیشتر پژوهشگران نگارش نامه تنسر را در سده های ششم و هفتم میلادی می دانند و انتساب آنرا به زمان اردشیر (نیمه اول سده سوم میلادی) مردود می شمارند. به گفته لوکونین نامه تنسر متنی ساختگی و متأخر است و تنسر شخصیتی افسانه ای است: "این نوشته ساختگی جعلیاتی است دارای جهت خاص؛ و آگاهانه آنرا به نویسندگان متقدم نسبت داده اند تا به یاری زمان برای اندیشه هایی که در این نوشته ها آمده حیثیت و اعتبار بیشتری پدید آورند. تنسر از نظر ما همچنین شخصیتی است افسانه ای که سیصد سال پس از روزگاری که به زندگی و فعالیت او نسبت داده انداز وی سخن رانده اند".
بگفته پیرنیا همه کتب پهلوی، دینی و غیر دینی، جز اوستا به قرون اسلامی تعلق دارد ولی کوشیده اند مضامین آنرا به هزار سال پیش از آن منسوب نمایند (ایران باستانی، ص ۴۵۱؛ تاریخ ایران باستان، ص ۱۵۱۶ )؛ اما با وجود حاکمیت ادبیات شفایی و نبود فرهنگ نوشتاری در ایران پیش از اسلام، اوستا نیز بصورت کتاب موجود نبوده و چنانکه دیدیم نسخه های خطی ناقص از اوستا نیز کهنتر از ۷۰۰سال نیستند (برجیان، کتابت زبانهای ایرانی)؛ آنچه را بعدها مدون کرده و اوستا نامیدند، مجموعه ای از عقاید و اوراد و احکام کهن دینی در حافظه موبدان بوده است که از عقاید دینی و فلسفی دیگران نیز بر آن افزوده شد. 
بر پایه پژوهشهای وست، دینکرد و دادستان دینیگ در قرن سوم هجری، بندهشن در قرن پنجم هجری،مینوی خرد و شکند گومانیک وی چار 4 و جاماسب نامه در قرون سوم تا هفتم هجری نگاشته شده است. 
لوکونین، وست و دیگران نیز فهمیده اند که نویسندگان این کتب آنها را آگاهانه به قرون گذشته نسبت داده اند تا اعتبار بیشتری برای آنها بدست آوردند. ماریان موله می گوید:همه نوشته های پهلوی به دوران عباسی تعلق دارد، دقیقتر بگوییم مربوط به قرن ۳و ۱۰میلادی اند"؛ و تأکید می کند که آثار پهلوی تألیفاتی دست دوم یا حتی دست سوم می باشند و هیچکدام رساله اصلی نیستند(ایران باستان، ص ۳۳ )؛ برجیان "آثار مکتوب پهلوی" را باز هم جدیدتر می داند و به سده هشتم هجری یاچهاردهم میلادی منتسب می کند (کتابت زبانهای ایرانی، ص ۱۲۴ ). 

در تاریخ نگاری رسمی ایرانی ادعاشده است که نامه تنسر در نیمه اول سده دوم هجری بوسیله ابن مقفع از زبان پهلوی به زبان عربی برگردانده شده است؛ ولی نه متن نخستین پهلوی آن موجود است و نه نخستین متن عربی آن!؟ دینکرد نیز،که مهمترین کتاب زرتشتی پس از اوستاست، مجموعه ای از عقاید و اوراد و احکام عصر ساسانی بوده است که بگفته تاریخ نگاران سنتی در سده سوم هجری توسط آذربد جمع آوری و به نگارش در آمد؛همچون اوستا بارها بازنویسی شده و از مطالب آن کم و زیاد گشته است؛ دو کتاب اول آن نیز گم شده است!؟ از جمله آنچه بر آن افزوده اند دانشهای یونانی در منطق و فلسفه و ریاضی و طبیعت است که هرگز پیشینه ای در میان این جماعت نداشته است؛ و این وام فرهنگی از آنرو گرفته شد که سطح نظری آن را بالا ببرند و سپس با ساخت "افسانه اسکندر و اوستا" ادعا کنند که علوم یونانی ریشه در آموزه های زرتشتی داشته است و فلاسفه یونانی وامدار زرتشت بوده اند!؟
باری، هر چه بیشتر در زمینه پیدایش متون این دین تحقیق شد، تاریخ نگارش آنها به قرون جدیدتر نسبت داده شد! در باره اسناد زرتشتی همچنین باید بر نقش برجسته کمپانی هند شرقی در تدوین "آثار زرتشتی" در هندوستان و کهن نشان دادن آنها از راه تبلیغات مستمر هم انگشت گذاشت. در باره ریشه ها و زمینه های پیدایش این دین پژوهشهای علمی بیشتری لازم است!

پاورقی:
1- "ایران شناسان" تلفظ "وی" و "گ" را یکی دانسته اند!؟ صرف نظر از درستی یا نادرستی آن باید گفت که در شگردهای زبان شناختینژادپرستان باستان گرای ایرانی، اصولا هر واژه ای را می توان به هر واژه ای برگرداند و هر معنی دلخواهی را نیز برای آن اراده کرد!

2-باورمندان این افسانه هرگز از خود نپرسیده اند که: ۱. این انبوه پوست نوشته ها به چه خطی بوده است در حالیکه زبان شناسان باستانگرا (محمد تقی بهار و پرویز ناتل خانلری) نیز تاریخ اختراع خط اوستایی را قرن ششم میلادی می دانند؟! ۲. چگونه بنا بر ادعای باستان گرایان (شاپور شهبازی و...)این کوه سترگ پوست نوشته ها در "مکعب کوچک زرتشت" در نقش رستم جای گرفته بود؟! ۳. اگر نویسندگان اوستا به چنین فن پیشرفته ای در نگارش بر پوست دست یافته بودند، چرا از کاربست دوباره آن پس از اسکندر ناتوان شدند؟ ۴. براستی این کدام خط شناخته شده تاکنونی در جهان باستان است که توان نگارش در این سطح از گستردگی را داشته است؟ ۵. چند پوست نوشته از "ایران باستان" در دست است تا بتوان بر مبنای آن اصولا از سنت نگارش بر پوست در آن دوره سخن گفت؟ و...
3-وی را از هیربدان هیربد یا رئیس نگهبانان آتشکده ها که مقامی فروتر از موبد است دانسته اند ولی برخی از پژوهشگران در وجود وی تردید کرده او را افسانه ای می دانند.

4-گزارش گمان شکن؛ مبارزه ای نظری با مانویت، یهودیت، مسیحیت و اسلام؛ که خود از اصول و منطق اسلامی یا علم کلام بهره جسته است
(زرین کوب، کارنامه اسلام، ص ۳)

منبع: تاریخ سیاسی ایران باستان ص 206-209