زیگورات لینک ( وبلاگ فرعی زیگورات)

مطالب لینک داده شده در وبگاه زیگورات

زیگورات لینک ( وبلاگ فرعی زیگورات)

مطالب لینک داده شده در وبگاه زیگورات

قلب کانون «منِ» انسان

«و الله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئنا و جعل لکم السّمع و الابصار و الافئدة لعلکم تشکرون»: خداوند شما را از شکم مادرانتان در آورد در آن حال چیزی نمی‌دانستید و قرار داد برای شما شنوایی و چشمها و حس ششم (فؤاد) شاید شما شکر گزار باشید»
«قرآن در وجود انسان به دو کانون «درّاک»= درک کننده، رهنمون می شود و به آن دو تصریح می کند:
1- دستگاه حواس پنجگانه و مغز که محصول آن را «علم» می نامد.
2- قلب: مراد قلب گوشتی نیست، مراد شخصیت حیاتی انسان و کانون «منِ» انسان است که از آن «فؤاد» نیز تعبیر کرده است (سوره اسراء آیه 36- سوره قصص آیه 10- سوره نجم آیه 7- سوره هود آیه 120- سوره فرقان آیه 32- و صیغۀ جمع آن در چندین آیه دیگر.) ؛ متاسفانه در فارسی لفظ معادل فؤاد وجود ندارد، در زبان ترکی به آن «کُویُول» می گویند.
محصول این کار قلب «شعر» است شعر به معنی لغوی یعنی «دریافت»، نه به معنی اصطلاحی.
اگر مغز و قلب هر کدام به تنهائی کار کنند شخصیت انسان تک بعدی می شود اگر با مغز زندگی کند آدمی خود خواه، خشن و حساب گر به معنی منفی می شود. و اگر تنها با قلب و فؤاد زندگی کند فردی ساده اندیش، صرفاً شاعر مذاق و فارغ از حساب کتاب می گردد.
قرآن و اهل بیت(ع) می گویند: مغز و قلب باید با هم کار کنند و نتیجه این کار مشترک را «فقه» می نامد (فقه به معنی لغوی، نه اصطلاحی) فقه یعنی درکی که با دریافت، هم آغوش، همبر، و هر دو به همدیگر عجین باشند، و نام این نیروی عجین را «لُبّ» می نامد.»
«قلب: زمانی محافل علمی با مشاهدۀ نقش عظیم و بس پیچیده و حیرت آور مغز، چنان شیفتۀ این سلول های خاکستری شدند که واقعاً مانند بت پرستان به پرستش مغز می پرداختند بحدی که انصافاً دچار «فُرُط» شدند و شخصیت درون انسان را متروک گذاشتند، تا جائی که گمان کردند «روان پزشکی» از «روان شناسی» بی نیاز می کند. روان شناسی بحدی بی ارزش شده بود که هم جاذبه علمی خود را از دست داده بود و هم بازارش کساد و مشتری اش اندک شده بود، پس از مدت طولانی به تجربه ثابت شد که روان شناسی بر روان پزشکی اصالت دارد، مغز با همۀ توانمندی و پیچیدگی و کارکرد حیرت آورش، تنها یک ابزار است و بس. حتی خصوصیات روانی و شخصیتی، می تواند مغز را دچار فرهمندی و یا آسیب کند.»
بحثی دیگر پیرامون آیه فوق و ارتباط آن با عین و ذهن: 1ـ شروع مسئله از تقابل «عین» و «ذهن»، درست نیست بل آغاز مسئله از تقابل میان «خود» و «عین» است.
2ـ انسان در بدو تولد فاقد ذهن است.
3ـ به وسیله تماس انسان با عین، ذهن ساخته می‌شود. در اینجا از میان ادله فراوان اشاره به یکی از آنها ضرورت دارد «و الله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئنا و جعل لکم السّمع و الابصار و الافئدة لعلکم تشکرون: خداوند شما را از شکم مادرانتان در آورد در آن حال چیزی نمی‌دانستید و قرار داد برای شما شنوایی و چشمها و حس ششم (فؤاد) شاید شما شکر گزار باشید».
4ـ عین به دو بخش تقسیم می‌شود: عین درون و عین برون. و عمل تماس (که در بالا گفته شد) در دو جهت انجام می‌یابد:
الف: خودیابی (درون یابی)
ب: برون یابی
در تماس انسان با «خود» (خودیابی ـ درون یابی) حواس پنجگانه نقشی ندارند. این کار حس دیگری است که قرآن «فؤاد» می‌نامد. در تماس انسان با عین برون (برون یابی)، نقش را حواس پنجگانه ایفا می‌کنند.
6ـ بدن و دریافت اوضاع و حالات بدن، جزء جهان برون است (بدن جزء طبیعت است) و لذا گفته شد ابتدا تقابل میان عین و ذهن مطرح نمی‌شود بلکه تقابل میان خود و عین مطرح می‌شود.
7ـ «خود» به دو بخش می‌شود، یا بگوییم از دو بخش تشکیل می‌یابد، یا بگوییم «خود» دارای دو «کانون» است:
الف: غریزه
ب: فطرت
8ـ خودیابی و برون یابی به صورت دو جریان موازی که هرگز به هم نمی‌رسند، نیستند، بل می‌توان آنها را به صورت دو خط زیگزاگی دانست که به طور مرتب با هم در تماس و «داد و ستد» هستند.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.