زیگورات لینک ( وبلاگ فرعی زیگورات)

مطالب لینک داده شده در وبگاه زیگورات

زیگورات لینک ( وبلاگ فرعی زیگورات)

مطالب لینک داده شده در وبگاه زیگورات

علل سقوط امویان و بر آمدن عباسیان - نظر پطروشفسکی

«...درباره اصل و تبار پیشوای شورش، یعنی ابومسلم، روایات گوناگون وجود دارد و همه در یک نکته متفقند که وی جوانی بنده بوده. ابومسلم به زندان برای دیدن خواجه خویش، عیسی بن معقل، رفته بود که در آن جا با بکیر بن ماهان آشنا شد(هر دو –عیسی و بکیر- به تهمت طرفداری از عباسیان زندانی شده بودند) و بکیر وی را واجد استعداد فوق العاده یافت. بکیر پس از خروج از زندان ابومسلم را به 400 درهم خریده و به ابراهیم بن محمد عباسی بخشید. ابراهیم ابومسلم را آزاد کرده مولای خویش اش ساخت و به سمت فرستاده خود به واحه مرو گسیل داشت تا مقدمات قیام را فراهم کند. در روز معهود،25رمضان 129 هـ ، برای اعلام به شورشیان آتش ها را افروختند و چهار هزارتن گرد آمدند که همه به لباس سیاه ملبس بودند و علم های سیاه برافراشتند و در آن واحد در سراسر شمال خراسان نایره شورش بر افروخته شد. روستاییان ایرانی توده اصلی قیام کنندگان را تشکیل می دادند و به سوی ابومسلم روی آوردند. در یک روز مردم 60 دهکده به نزد او آمدند. ولی پیشه وران و زمین داران-دهقانان- محلی ایرانی نیز به وی می پیوستند.
اعراب قبایل جنوب عربستان(یمنیان) که از خلیفه مروان دوم ناراضی بودند و بسیاری از بندگان (برای ایشان شعبه ویژه ای در اردوگاه ابومسلم مشخص شده بود) نیز به وی ملحق شدند و خداوندان این بندگان، علیه حضور غلامان خویش در اردوگاه اعتراض کردند. ابومسلم گفت جارچی در اردوگاه جار بزند که: «امیر فرموده که شما به نزد صاحبان خود بازگردید». و چون بندگان نیز به نوبه خویش اعتراض کردند ابومسلم اظهار داشت که «جارچی درست گفته که ایشان (بندگان) به نزد صاحبان شان بازگردند. ولی بگو که صاحبان شما اعضای خاندان محمدی هستند(یعنی عباسیان)» و به این طریق بندگان در اردوگاه قیام کنندگان باقی ماندند.

از لحاظ دینی نیز ترکیب شورشیان بسیار گوناگون و رنگارنگ بود. گذشته از سنیان عده ای از شیعیان کیسانیه و خوارج سیستانی و فرقه زرتشتی خرمیان نیز به شورشیان پیوستند. عامه روستاییان و پیشه وران و بردگان، نه به خاطر عباسیان بل که به امید نجات از ظلم و ستم، سلاح برداشته بودند. بدین سبب نام مدعی خلافت یعنی ابراهیم امام را برای هر کسی مکشوف نمی ساختند. از بیش تر تازه واردان خواسته می شد تا سوگندی و بیعتی، بدون ذکر نام کسی با عبارت «الرضا من ال محمد» یاد کنند. علت این عمل بیش از هرچیز جلب شیعیان و اعضای خاندان علوی به نهضت بود. بدین سبب به مردم می گفتند که قیام برای دفاع از حقوق خاندان محمد(ص) یعنی خاندان هاشمی آغاز شده و اصطلاح کلی خاندان هاشمی در عین حال شامل عباسیان و علویان، هر دو، می گردید. واقعا بسیاری از شیعیان به قیام کنندگان پیوستند. شخص ابومسلم نسبت به کوشش ها و دعاوی قشرهای پایین خلق حسن توجه داشت. و به دیگر سخن، بیش تر همگام موقت فرقه عباسیان شده بود و کم تر عامل وفادار ایشان اش می توان شمرد. قیام به صورت یک جنگ داخلی واقعی در آمد و سرزمین های ایران و عراق را فراگرفت
(پطروشفسکی، اسلام در ایران،ص68)

علل سقوط امویان و بر آمدن عباسیان - نظر علی اکبر فیاض

«دعوت شیعه در خراسان انتشار یافته بود و هر قدر که قدرت اموی به واسطه ضعف خلفا و به هم ریختگی اعراب پشتیبان خلافت رو به ضعف می رفت نفوذ شیعه زیادتر می شد. این دعوت که در زمان محمدبن الحنفیه و شاید به دست او آغاز شده بود موضوع اش آل علی (ع) و خلافت آنها بود. اما در آخر، بنی العباس با مهارت عجیبی آن را به نفع خود برگرداندند. خراسان در آن روزگار تابع بصره و زیر حکومت والی آن جا بود. طوایف عربی برای خود حوزه ای را با قریه ها و مزارع و چراگاه های آن تصرف کرده بود. خلفا نیز برای جنگ های مرزی و توسعه فتوحات به این کوچ نشینی ها احتیاج داشتند. این طوایف از میراث زمان جاهلیت میان خود دودستگی ها و اختلافات فراوان داشتند. دولت اموی نیز که سیاست خود را روی این دودستگی ها بنا گذاشته بود آتش اختلافات را دامن می زد.
در خراسان مهم ترین و نافذترین قبیله عربی بنی تمیم بودند که هم عده زیاد داشتند و هم از آغاز فتوح ایران وارد کار شده بودند. این ها از نژاد عدنانی محسوب می شدند. در مقابل آنها طایفه اَزد بود از نژاد قحطانی که دیرتر از تمیمی ها وارد لشکرکشی ها و فتوح اسلام شده و لیکن به واسطه ترقی خاندان مُهلب و نفوذ آن ها اهمیت پیدا کرده بودند و طوایف رَبیعه نیز به آن ها ملحق شده بودند.
میان این دو دسته بر سر ریاست و نفوذ در خراسان زد و خوردها رخ داد. در سال 96هجری تمیمی ها بر قتیبة بن مسلم باهلی که والی خراسان و سردار جنگ های ترکستان بود شوریدند و او را در جنگ کشتند و بدین طریق برتری خود را بر یمانی ها ثابت کردند، ولی پس از یزید بن مهلب طایفه ازد را در خراسان قوت داد و تمیمی ها از اعتبار افتادند. پس از سقوط خاندان مهلب کار برعکس شد. در طی کشاکش ها زد و خوردها دعوت شیعه که بنی عباس خود را در آن جا داده بودند نهفته انتشار می یافت.
امام عباسی در حمیمه در ناحیه شرات نزدیک دمشق که از زمان عبدالملک بن مروان اقامتگاه خانواده عباسی شده بود، منزل داشت. مبلّغین و مریدان از خراسان با اموال و هدایای خود از آن راه دور نزد او می آمدند و دستور گرفته مراجعت می کردند؛ مرکز تبلیغاتی دیگری نیز در کوفه داشتند. گاهی هم امام مبلغین خود را در موسم حج در مکه دیدار می کرد که در پناه ازدحام از سوءظن حکوکت برکنار باشد. دستور امام به دعات آن بود که بیش تر به ایرانی بپیچند و از اعراب به طوایف یمانی(قحطانی) اعتماد کنند و با مضری ها(نزاری ها) به ظاهر مهربان و در باطن دشمن باشند و به طوری که اگر بتوانند یکی از آن ها باقی نگذارند
روش تبلیغ آن بود که نخست شرحی از اسلام و محسنات آن بیان می کردند سپس به ذکر معایب بنی امیه و انحراف آن ها از اسلام می پرداختند؛ آن گاه از فضایل و مناقب آل محمد و اهل البیت(و مقصودشان از هر دو کلمه بنی عباس بود) و مظلومیت آنان و این که اسلام حقیقی نزد آن هاست سخن می گفتند. 
در اواخر که ضعف بنی امیه نمایان شده بود وعده خروج امام و ظهور حق بر زبان امام و مبلغین به عنوان پیش گویی می گذشت و امام به دقت تمام از اوضاع خراسان خبر می گرفت و مراقب فرصت بود.
در این میان رییسی از بنی تمیم نام اش حارث ابن سریج، که یک وقتی هم خارجی شده بود و فعلاً مذهب مرجئه داشت به داعیه خلافت در طخارستان خروج کرد. شهرهای ماوراءالنهر اطاعت اش کردند ولی به محض آن لشکر والی خراسان برسر حارث آمد بر او شوریدند. حارث با ترک ها سازش کرد و لکن نصر بن یسار او را از چاج راند و او مدتی سرگردان در حدود سیر دریا می گشت. پس در مرو تاختن آورد ولی در جنگی شکسته یافته کشته شد(رجب128). 
نصربن یسار مردی کارکشته و بصیر بود و در زمان حکومت خود توانسته بود جزیه را از مسلمان شدگان بردارد و کارهای چند از این قبیل انجام دهد، ولی آشفتگی در خراسان بالاتر از آن بود که بدین سهولت اصلاح شود. 
پی از کشته شدن حارث بن سریج مخالف دیگری برای نصر پیدا شد و آن کرمانی بود(عربی بود ملقب به این اسم) که یکی از رؤسای یمنی ها بود و قتل حارث را در حقیقت او با قبیله خود انجام داده و مرو را خلاص کرده بود. بین نصر و کرمانی جنگ در مرو درگرفت و در موقعی که طرفین در خندق ها به روی نشسته بودند سروکله ابومسلم با سپاه شیعه نمودار شد، زیرا در این موقع امام عباسی لوای ظل و پرچم سحاب را فرستاده و فرمان خروج فوری داده بود. دو سردار نزاری و یمانی، نصر و کرمانی هر دو از جمعیت ابومسلم به وحشت افتادند. نصر به حریف خود پیشنهاد صلح کرد و او نیز راضی شده بود اما در میان صحبت نصر وادار کرد تا کرمانی را به غفلت کشتند و خود در مرو حصاری شد. و به خلیفه خود مروان دوم خبر داد و یاری خواست ولی همین مروان همین قدر جواب داد که «احسم الثولول من قبلک» و معلوم شد که از آن جا امید کمکی نیست. پس نصر و پسر کرمانی که جای پدر را گرفته بود هر دو به فکر افتادند که ابومسلم را با خود یار کنند و به مذاکره پرداختند. ابومسلم مطابق دستور کلی که راجع به اعراب از امام داشت طرف پسر کرمانی یعنی نژاد یمنی را گرفت و با کمک او وارد مرو شد و نصر از آن جا به نیشابور گریخت(جمادی الاولی 1330).

ابومسلم که بود و از کجا آمده بود، درست معلوم نیست. اصل او را بعضی از اصفهان و بعضی از مرو می دانند و نژاد او را نیز به اختلاف کرد و عرب و عجم نوشته اند. مشهور آن است که او غلام عیسی بن معقل عجلی بود و در سال 124 بکیر بن ماهان یکی از دعات عباسی در زندان کوفه کفایت و کیاست او را دید و اخلاصی را که نسبت به دعوت نشان می داد، پس او را عیسی خریده به شام برد و به امام هدیه کرد؛ امام او را به یکی از دعات نام اش موسی سراج سپرد تا فنون تبلیغ و رموز دعوت را به او آموخت و پس از تکمیل، امام او را به خراسان به سرپرستی شیعیان و تهیه مقدمات خروج فرستاد. روایت دیگر بر آن است که ابومسلم برده نبوده و عامل ادریس بن معقل بوده است
(علی اکبر فیاض، تاریخ اسلام، ص170)

علل سقوط امویان و بر آمدن عباسیان - نظر رسول جعفریان

« درباره زوال دولت اموی و علل آن مطالب مختلفی گفته شده است. بحث از زوال، اندیشه ای فلسفی در باب تاریخ می طلبد و مورخ به صرف اینگونه امور نمی پردازد. زمانی که بحث فلسفی و به اصطلاح ایدئولوژیکی و فکری شود، اندیشه های فلسفی شخصی نیز در آن را می یابد، آنگونه که گاه با تاریخ نیز سرناسازگاری ندارد. آن چه دراین باره گفتنی است این که معمولاً تا قبل از سقوط، بحث زوال کمتر مطرح است، چون هنوز روشن نیست که آیا نظام مورد نظر می تواند مشکلات خود را حل کند یا نه، اما وقتی نظامی سقوط کرد، بحث از زوال به میان و میدان می آید. 
در مورد امویان، به چند مسأله توجه داده شده است. یکی از آن ها سقوط عصبیت ویژه ای است که امویان قدرت سیاسی و سلطه خویش را بر پایه آن مستقر کرده بودند. این مسأله مربوط به برتری شاخه خاصی از قریش با عنوان بنی امیه، به پشتوانه عرب شمالی، و قبایل ساکن شام بوده است. نزاع این دو گروه از قبایل شمال و جنوب همیشه مشکل زا بوده و در آخرین سال های حیات دولت اموی، نزاع این دو نیرو به حدی رسید که به ویژه در خراسان امکان سامان یابی مجدد برای آن نبود. این اختلاف در همه مناظق عربی به ویژه عراق و ایران – که محل سکونت اعراب مهاجر فراوان بود- شده بود. نزاع در عراق میان دو گروه عرب و شمال و جنوب بود.
زمانی که عبدالله قسری سرکار بود، وی به تناسب آن که از عرب جنوب بود، شمالی ها به عبارتی مُضَری ها از او راضی نبودند. زمانی که یوسف بن عمر بر سرکار آمد، ماجرا به عکس شد. او خالد را کشت و این نزاع شدت یافت. پس از آن یزید بن خالد بن عبدالله نیز یوسف بن عمر را که محبوس بود به قتل رساند. 
مسعودی نزاع های قبیله ای را از دلایل عمده سقوط امویان دانسته است.او از حمایت مروان بن محمد از نزاریان در برابر یمنیان اشاره کرده و این که این امر سبب شد تا اعراب یمنی به حمایت از مخالفان وی از بنی هاشم بپردازند
مشکل خراسان، بیش از این بود، این منظقه از سال ها قبل از سقوط امویان محل فرار کسانی بود که از دست حکومت عراق به شرق می گریختند. شورش حارث بن سریج مشکل را بیش تر کرده بود. جنگ های مداوم اعراب با ساکنان ماوراء النهر بر خستگی اعراب این ناحیه افزوده بود. ظلم و فشار حجّاج بر تازه مسلمانان این دیار و گرفتن جزیه از آن ها، مشکل چندین دهه این دیار محسوب می شد. 
در این فضا، مشکل نزاع اعراب شمال و جنوب می توانست خطر زیادی برای حکومت داشته باشد. نصربن سیار از اعراب نزاری شمال دفاع می کرد. در برابر وی، جدیع بن علی کرمانی مدافع اعراب یمنی و جنوبی بود. نزاع این ها سبب رشد مخالفان امویان شد. قوت ابومسلم خراسانی در کار دعوت عباسیان و بهره گیری وی از روحیه شیعی مردم خراسان که پس از شهادت یحیی بیش تر شده بود، اوضاع را به نفع او تغییر داد.»
(رسول جعفریان، تاریخ خلفا، ص722)

علل سقوط امویان و بر آمدن عباسیان - نظر ایرام ام لاپیدوس

«...تا سال 130 ه.ق، عباسیان آماده قیام شدند، در روستاهای خراسان خاصه در حوالی مرو، ابومسلم که از کارگزاران عباسی بود پشتیبانی لازم را کسب کرد، در این روستاها نخستین فاتحان عربی سکونت داشتند که به خراسان آمده و در آن جا به کشاورزی مشغول شده بودند؛ اما در این برهه آنان خود را تحت فشار مالیات های تحمیلی حکومت می یافتند که با آنان همچون سایر اتباع حکومت رفتار می شود. این گروه از اعراب مردمانی بودند که که امویان به آنان وعده اصلاحات مالیاتی داده بودند، اما در این زمان احساس می کردند که به آنان خیانت شده است و از این روی مهیای مبارزه با حکومت بودند. خراسان در تب و تاب ناآرامی های سیاسی و در انتظار فرا رسیدن رستاخیز دینی بود؛ با این مضمون که پایان جهان فرا رسد، مهدی موعود علیه اسلام ظهور کند و عصر جدید عدالت جهانی که مورد انتظار همه مسلمانان است آغاز شود. نوشته های مجهول المؤلفی که جفر یا الملاهیم خوانده می شد، پیش بینی می کردند که پیش از برپایی قیامت و ظهور مهدی موعود علیه السلام جنگ هایی سخت و سرنوشت ساز در خواهد گرفت. در چنین برهه ای ابومسلم پرچم سیاه خود را به نشان قیام برافراشت تا مردمی را که به دلیل از دست رفتن پایگاه اجتماعی شان و تحمیل مالیات های ناعادلانه بر آنان به ستوه آمده بودند، با یکدیگر متحد کند. در حدود 3000 مرد جنگجو به وی ملحق شدند. آنان گروه های مخالف در خراسان را از پای در آوردند، پشتیبانی قبایل یمنی را در غرب ایران جلب و پس از درهم کوبیدن مروان در عراق خلافت را تصاحب کردند».
(ایرام ام لاپیدوس، تاریخ جوامع اسلامی، صفحه 114)

علل سقوط امویان و بر آمدن عباسیان - نظر ریچارد فرای

«در پایان بحث گفته شود که افتادن قدرت به دست عباسیان را غالباً در تاریخ اسلام به عنوان یک انقلاب تلقی کرده اند که در آن ایرانیگری بر عربیگری سامی پیروز شده است. این طرز تصور کمابیش از نظریه های گوبینو سرچشمه گرفته که اکنون از اعتبار افتاده است و باید به حد زیادی تعدیل شود. البته یکی از خصوصیات نهضت عباسی، همچون نهضت کیسانی پیش از آن که این نهضت جای آن را گرفت، بهره برداری از موالی ایرانی در پایگاه های مهم بود، و این تمایل در زمان فرمان روایی نخستین خلفای عباسی که ایرانیان را به عنوان دستیاران خود برگزیدند، ادامه یافت. ولی نباید فراموش کرد که بسیاری از اعراب، مخصوصاً آنان که اصل یمانی داشتند، نیز در این نهضت شرکت کرده بودند و حتی فرماندهی سپاهیان پیروزمند با آنان بود، و نیز این که، در نتیجه، عضو عرب پیوسته از مزایای خاصی برخوردار بودند که وضع موالی را غیر مطمئن و ناپایدار می ساخت. از سوی دیگر، تمایل به واگذار کردن مقام عالی تری به موالی در جامعه و دربار، پیش از دوره خلافت امویان آغاز شده بود. انقلاب عباسی –اگر به کار بردن چنین اصطلاحی روا باشد- عبارت از آن بود که به جای موالی سوری که در حاشیه سلطان قرار گرفته بودند، موالی عراق و ایرانی جایگزین شدند. بنابراین تنها ایرانیان نبودند که به کام یابی رسیدند، بل که عراقیان نیز چنین بودند، وگماشته شدن این افراد تازه وارد را به مناصب اداری که پیش تر از آنها رانده شده بودند، نباید چیزی بیش از یک پیروزی محدود برای ایرانیگری به شمار آورد


« ریچارد فرای، تاریخ ایران، تحقیق دانشگاه کمبریج، ص 57 :

نظریه ای که پیروزی عباسیان را پیروزی ایرانیان بر عرب می داند اشتباه است. بسیاری از یاران عباسیان عرب بوده اند و احساسات ضد عرب در میان ایرانیان حامی عباسیان ثبت نشده است. بنو مسلمیه از نخستین اعضای شبکه های زیر زمینی بوده اند. نهضت عباسیان از آغاز تا پایان حاصل توحید مساعی عناصر عرب و ایرانی بوده است. »

(ر.ن.فرای،تاریخ اسلام،پژوهش دانشگاه کمبریج،ص164)