زیگورات لینک ( وبلاگ فرعی زیگورات)

مطالب لینک داده شده در وبگاه زیگورات

زیگورات لینک ( وبلاگ فرعی زیگورات)

مطالب لینک داده شده در وبگاه زیگورات

نظر حداد عادل، زرینکوب در رد تغییر رسم الخط

«زبان هم اگرچه بی تردید در تکوین شخصیت ایرانی نقش اصلی دارد، اما تصور آن که تنها با یک زبان خالص و مخصوصا خالی از لغات غیرایرانی است که ایرانی می تواند ایرانی باشد، چیزی جز یک رؤیای شیرین نیست.
و وسوسه ای که امروز بعضی دوستان ما را وامی دارد که نسبت به عناصر غیرایرانی زبان فارسی روی ترش کنند هرچند ناشی از غیرت ملی است اما اصرار و ابرام در آن، زبان ما را محدود می کند و فرهنگ ما را از آنچه طی قرنها تاریخ خویش به غنیمت یافته است، محروم می سازد.»


«اگر بخواهیم کلمات عربی را از فارسی بیرون کنیم زبان فارسی خیلی ضعیف و لاغر می‌شود. زبان فارسی همینی است که من و شما با آن صحبت می‌کنیم. مثلا صحبت یک کلمه عربی است منتها عرب‌ها آن را به یک معنا به کار می‌برند و ما به یک معنای دیگر.هیچ نباید نگران وجود این تعداد لغات عربی در زبان فارسی باشیم. ترازوی ما حافظ و سعدی هستند. نباید از آن غلیظ‌تر و ضعیف‌ترش کنیم.»

در راستای سیاست سره نویسی و پالایش زبان فارسی از عربی در عهد پهلوی اول

« با قطع رابطه از عرب امپراطوری ایران قبل از اسلام را احیاء و علم ساسانیان را برافرازید و با تبدیل کلمه‌ی جواب به پاسخ انتقام از سعد بن وقاص بگیرند »(!!!)
[ایرج افشار، نامه های لندن ( از دوران سفارت تقی زاده در لندن ) ، انتشارات فرزان روز، 1375، ص 192 ].
---------
« بست عرب دست عجم را به پشت
هر چه توانست از آن قوم کشت

...گر چه عرب زد چو حرامی به ما 
داد یکی دین گرامی به ما

... نصف زبان را عرب از بین برد
نیم دگر لهجه ترکان سپرد »
[ملک الشعراء بهار، چهار خطابه از بهار در ستایش پهلوی، یغما،س 8، ش 1، فروردین ا334ش، ص 9 ، به نقل از رضا بیگدلو ، ، ص 167 - 168 ].

نظر پرویز ناتل خانلری درباره تغییر رسط الخط

دکتر پرویز ناتل خانلری، که خود در اوایل عمر ازجمله کسانی بوده است،که از موافقان تغییر خط فارسی به لاتین بود اما بعدها تغییر نظر داد و در مصاحبه با مجله آدینه در پاسخ به این سؤال که «نظر استاد درباره تغییر خط فارسی چیست، و کدام را به صلاح می بینند»، سخن جالبی دارد: 

«بنده در جوانی سخت طرفدار تغییر خط فارسی بودم به لاتین. بعد که زمان گذشت و تجربیات متعدد و مشاهدات در ممالکی که این کار را کرده بودند و غیره، توبه کردم از این که خیلی با عجله از تغییر خط گفتگو کنیم. 
تغییر دادن خط، کار آسانی نیست. ما هنوز در زبان فارسی به نسبت برخی کشورهای دیگر، آن قدرها کتاب نداریم. به هر حال آن مقدار هم که داریم چطور می شود به خط تازه نقل کرد، طوری که خرابکاری نشود. 
یک بار به تصادف با یک استاد دانشگاه ترکیه همسفر شده بودیم، دیدم دل خونی دارد از این کار، و صریحا به من گفت: ما از وقتی که خط را تغییر داده ایم، حتی مثلاً شعرهای معاصر را نتوانستیم به آن خط منتقل کنیم، برای این که زبان استاندارد ندارد. بنده خودم گاه در کلمات خیلی عادی فارسی تأمل می کنم و می بینم نمی دانم که به فتح درست است یا مثلاً به ضمّ؟ 
بنده گمان می کنم که اگر فعلاً دنبال این کار برویم، یعنی این که به قهقرا رفته ایم. بچه هامان، تازه کسانی که در کلاس پنجم ابتدایی هستند، این خط را یاد گرفته اند، حالا بگذاریمشان کنار ویک خط دیگر یادشان بدهیم؟ تازه خط را یاد می دهیم که با آن چکار کنند؟ خط برای این است که عده ای بخوانندش. حالا وقتی که خط را تغییر دادیم، چی را بخوانند؟! شما اطمینان دارید که از عهده آن برمی آییم که مثلاً 50هزار کتاب چاپ کنیم، و هر کدام از این ها که زیر و زبرش را سنجیده باشیم و یقین کرده باشیم که درست است یا نه؟ 
گمان می کنم به خوبی می توان فهمید که سودای محال است...»

نظر دکتر سید حسین نصر

دکتر سیدحسین نصر - استاد مطالعات اسلامی دانشگاه جورج واشنگتن آمریکا ::

دربارۀ موضوع تغییر خط، به راستی چگونه قابل‌فهم و درک است که در یک کشوری مانند ژاپن که در زبانش 1800 صورت‌نگاره وجود دارد، با این حال در خیابان آمستردام شهر نیویورک، خودروهای ژاپنی بیشتر از خودروهای آمریکایی است.
حیف از آن اکسیژنی که در کرۀ زمین در حال کم شدن است و اشخاصی وقت خود را صرف مطرح کردن تغییر خط فارسی می‌کنند.
ارتباط زبان فارسی با خط فارسی اتفاقی نیست. این ‌که ما تنبل هستیم و نمی‌خواهیم زحمت آموختن خط فارسی را به فرزندان خود تحمل کنیم، دلیل بر بدی خط فارسی نیست. هیچ خطی بدتر از خط انگلیسی نیست.
حرف a در انگلیسی چهارده صدا دارد. در مقابل آقایان و استادان زبان‌شناس، بنده نباید دربارۀ این مسائل صحبت کنم. شما می‌گویید enough اما نمی‌توانید به قرینۀ آن، though را تلفظ کنید «داف»، باید بگویید «دو». اصولاً زبان انگلیسی ارتباطی با الفبای انگلیسی ندارد.
مسایلی که ما دربارۀ خط فارسی عنوان می‌کنیم، اثری جز ضعف جهان‌بینی ما و نیز تضعیف هویت ملی ندارد، و در واقع نوعی بیماری مزمن فرهنگی است که مدت زیادی است دچار آن شده‌ایم.
ما نیرو و توانایی‌های لازم جهت حفظ زبان فارسی و هویت ملی خودمان را نداریم، آن وقت به عنوان دایۀ مهربان‌تر از مادر، این مسایل غمبار را عنوان می‌کنیم که واقعاً مایۀ تأسف است. زمانی که بنده این مسایل را می‌شنوم، اشک در چشمانم جمع شده، دلم به حال ملت‌مان می‌سوزد.
خط فارسی، کوچکترین نقصی که بزرگتر از نقایص سایر خط‌های جهان باشد، ندارد. اتفاقاً از تمام خط‌‌های موجود در جهان، کمتر نقص دارد. این خط نه تنها زمینۀ ارتباط ما با آثار بزرگ فکری، فرهنگی و علمی ماست، بلکه مایۀ ارتباط با فضای فرهنگی ما می‌باشد. با صدها هزار کتابی که در کتابخانه‌های ما آرمیده‌اند و متأسفانه با این همه دکترای افتخاری، ما هنوز نتوانسته‌ایم این‌ها را تجدید چاپ کنیم.
در اینجا بایستی عرض کنم که چون زمزمۀ تغییر خط وجود داشت من متعرض آن شدم. زیرا به نظر بنده، این عمل یک نوع خودکشی فرهنگی است.

-گلستان، فصلنامۀ شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی/ دکتر سیدحسین نصر.

بخش نخست نظریه آل احمد- بخش دوم

نثر :
سوال: راجع به نثر شما یک موضوعی هست.اونم اینه که نثر شما مقداری عربی داره...واین عربی بازی در دیگرون هم تاثیر کرده.آیا شما فکر نمی کنید این یک نوع «زدگی»یه، سه تا نقطه یک «زدگی»...؟
آل احمد:«شرق زدگی» یا «آخوند زدگی» ...بگید. چرا می ترسید؟ والا،من فکر می کنم توی این زمینه ی خالی از هر نوع ملاک؛این ملاک مذهب که زبون فارسی رو غنی کرده،یک جاپاست. من حرف کسروی رو پرت می دونم. یا حتی حرف تمام آدم هایی رو که می خواهند زبون رو پاک کنند از تاثیر لغات بیگانه. در زمانه ای که «کلاچ» و «پیستون» رو یه ضرب دگنگ ماشین،در عرض دو سال تو مغز هر عمله ای فرو می کنند ،من چرا لغتی رو که هزاروسیصد سال مذهب و سنت و فرهنگ آمده،رد کنم...؟ من کلمه«عشق» رو چه جوری رها کنم...؟ نمیشه. می دونید، نمیتونم. تمام این آدم ها که مته به خشخاش لغات خودی و بیگانه گذاشتند،تمام اینا اول یک نویسنده بودند؛اما درموندند. یا چاهشون ته کشید.دلو انداختند،سنگ اومد.اینه که نشستند به زینت کردن دیوار چاه.این یکی از عاقبت های زشت نویسنده بودن توی این مملکته. من نمی خوام گرفتار این مسائل بشم. من لغت رو بعنوان یک مایه ی کار آماده در دست دارم.کتاب لغت برای من نیست. با همین تماس که با مردم دارم،لغتمو گیر می آرم نه تنها لغتمو ، آدمهام رو هم گیر میارم. با موضوع زنده سر و کار دارم.لغت مرده بری من مرده. این مسئله هست که گرفتار مردگی ها نشم.می دونید، زبون یک عامل زنده است.دنبال آدمای زنده.آدم های زنده ای که یک وقت می رن فرنگ و یه وقت می رن عربستان ...جای «لاهوت» من چی بذارم...؟ این استفاده کردن از یک گنجه...
سوال: ولی فکر خواننده رو نمی کنید اصلا؟! یک خواننده ی جدید که می خواد کار شما رو بخونه-غریبگی...
آل احمد: غریبه گیر نمیاره. می دونید،حکایت نسل بعد از ما ،حکایت نسلی است که خیلی بی اطلاعه از زمینه ی سنت. زمینه ی سنت من،به هر حال اسلامه. قبل از اسلام من نمی بینم یک نوع دنیایی بودن با یک نوع تمدنی. مساله تخرخر و تفاخر و اینا نیست. ولی مساله این است که یک چیزی رو من به عنوان زمینه ی کار دارم. حالا جوونا نمی فهمند...
ارزیابی شتابزده-بخش یک گفتگوی دراز-ص94- 95

نظر آل احمد درباره تغییر خط فارسی- بخش نخست

خواهرزادۀ "جلال":                                                                                                     
جلال آل احمد مخالف تغییر خطّ فارسی بود...

جلال آل احمد در بخشی از خاطرات خود، ماجرای یک مهمانی را شرح داده،
که در خانۀ دکتر علی‌اکبر سیاسی برگزار شد. در آنجا بحث تغییر خطّ فارسی مطرح شد.
کلنل علی‌نقی وزیری و دکتر سیاسی هم موافق تغییر خطّ بودند؛
ولی "جلال" مخالفت کرده و می‌گوید:
ما ایرانی‌ها هیچ‌وقت خطّی از خودمان نداشته‌ایم؛ حالا هم من تعصّبی ندارم؛
امّا تغییر خطّ ایرانی‌ها به خطّ عربی در صدر اسلام در اثر تغییرات بنیادی در لایه‌های زیرین جامعه اتّفاق افتاده؛
امّا حالا مگر چه اتّفاق عجیبی افتاده که به تَبع آن، ما خطّمان را تغییر دهیم...؟!

شرح بیشتر نظریه آل احمد در کتاب "سه مقاله ی دیگر" مقالهء چند نکته درباره خط و زبان :

بخشی از مقاله فوق را با هم میخوانیم .علاقه مندان می توانند برای مطالعه کل مقاله به کتاب سه مقاله ء دیگر مراجعه کنند .

«...که تا آخر دوره ساسانیان فقط چهار نسخه از آن[منظور اوستا] در چهار آتشکده ی رسمی حفظ می شد و از دسترس عوام به دور بود و تنها موبدان و هیربدان حق قرائتش را داشتند. در حالی که حتی پیش از راه افتادن اسکندر نیز شاگردان سقراط هر یک کتابها داشتند و دفتر و دستکها و مدرسه ها، ما شاید در زمان ظهور مانی هم بزحمت کاغذ را میشناختیم. وقتی گزنفون «آناباز» خود را می نوشت که داستان بازگشت پیروزمندانهء ده هزار سرباز اجیر و مختلط یونانی است که از پشت دروازه بابل تا حوالی شهر باستانی «تروا» همه جا از تشکیلات هخامنشی بسلامت گریختند. هنوز آخرین کتیبه های هخامنشی از زیر دست حجاران درنیامده بود. و به هر صورت صرف نظر از چراهای متعددش ما کاغذ را خیلی دیرتر از ساحل نشینان مدیترانه یافتیم و شناختیم.تا آخر دوره ساسانیان در بند تشکیلات خاص طبقاتی (کاست) بوده ایم که دبیری و سروکار داشتن با خط و کتابت را مشغله ی خواص اعلام میکرد.و اسلام که با فتح خود در حقیقت همه ء این نوع سدهای طبقاتی را میشکست و آزادی و تعلیم و تربیت را به همه ء مسلمین ارزانی میداشت و امکان آنرا که سروکار با خط و کتابت حتی به مکتبخانه های دهات کشیده بشود... .

هخامنشیها با اقتباس خط میخی این واقعیت اجتماعی را بیان کردند که ایل نشینانی تازه از راه رسیده اند و بیخبر از ادب و شهرنشینی و هنوز مجبور به ییلاق و قشلاق اند که ناچارند پایتختی در شوش داشته باشند و پایتخت دیگری در پارس و در اساس سبک معماری شان محتاج همسایگان خویشند که گرچه مغلوب سواران و تیراندازان آنها شده اند اما رسم حکومت و پست و مالیات و ضرب سکه و اجرای قوانین را بهتر می دانند و به هر صورت در ادب مملکتداری دو سه پیرهن بیشتر از آنان پاره کرده اند.اگر خط میخی بابلیها خط رسمی هخامنش هاست باین دلیل است که بر جای «نبوکدنصر» و«آشوربانیپال» نشسته اند و بر قلمروی حکومت می کنند که ناچار است سه زبان رسمی داشته باشد و کوروش و داریوش مجبورند از اینها هم قدم فراتر بگذارند و دانیال را به وزارت برگزینند و «استر» را بجای ملکه دربار بنشانند و گاو بالدار آشوری را نگهبان دروازه ِ ورودی آپاداناهای متعدد خویش بگذارند. قبول و اشاعه خط میخی در ایران آن زمان نشانه ی تحول قومی است که می خواهد از بیابانگردی و شبانی دست بردارد تا کمتر از صد سال بعد بتواند کوس رقابت با تمدن دره ی نیل را بزند یا جرات حمله به یونان و سواحل فنیقی را در دل بپرورد.قبول خط میخی یعنی قبول تمدن و شهرنشینی و رها کردن چوپانی و آوارگی.همین رسمی که پس از قرنها هنوز در کوچ نشینی قشقاییها دوام دارد و نشان دهنده ی این واقعیت است که هنوز ما یکدست بتمدن خو نکرده ایم و یکسره شهر نشین نشده ایم.

و به دوره اسلام که می رسیم تکلیف روشن است.دعوی تازه ای با آزادیهای تازه و روال جدیدی برای زیست و قلمروی گسترده بین المللی بجای حصار تنگ مرز و سامان یک ملیت.و ملتی در بند مقررات(کاست)گرفتار و مجبور بتحمل طبقه بندی دوره ماقبل تاریخ و خسته از همه ی جنگهای با روم و به جان آمده از مالیات های دولتی و مقررات خشک مذهب زرتشت و به هرصورت منتظر گشایشی یا معجزه ای.این است که اهالی پایتخت آنروز مملکت در کوچه های مدائن(تیسفون) نان و خرما پخش می کنند میان اعرابِ ... که برای غارت کاخ شاهی می دوند.

ما بعنوان یک ملت هرگز از اعراب شکست نخورده ایم.آنچه از اسلام شکست خورد تشکیلات پوسیده ی درباری و نظامی ساسانی بود که وسیله ای شده بود برای خفه کردن هر ناله اعتراضی در لباس مذهب مانی یا مزدک. و نتیجه این شکست آن بود که ملتی آزاد شد. آزاد از مالیات-آزاد از قید کاست. آزاد برای قبول هر مذهبی و آزاد برای تحصیل علم.گرچه در حمله اسلام کاخی فرو ریخت و لشکری شکست خورد و شاید کتابخانه ای سوخت اما تمدن ایرانی رونق گرفت و بر مرکب اسلام خود را تا پشت دروازه (گل) رساند.

هنوز کوته بینانی هستند که به زکریای رازی و بیرونی و ابن سینا می تازند که چرا به عربی نوشتید؟- غافل از اینکه این عربی نویسی موقتی در چهار پنج قرن آغاز اسلام تنها راه حفظ تمدن و فرهنگ ایرانی بود از آفات زمانه.اگر فقط فارسی می نوشتند و فقط کتابخانه ها و مدارس ری و نیشابور و بغداد مراکز این تمدن بود مغول که هم این شهرها را کوفت و سوخت و زیروزبر کرد دیگر از کجا دسترسی بود به «ماللهند»های بیرونی یا «قانون» و «شفا»ی بوعلی سینا؟

با این خط و زبان جدید فرهنگ ایرانی چنان قلمرو گسترده ای یافت که بی نام و نشان ترین پناهگاهش«قرطبه» بود و قاهره و دانشمندان و محققان ایرانی اسلام پذیرفته هم از این راه بود که توانستند بیش از نیمی از عوامل اصلی تمدن اسلامی را بسازند تا برسد زمانیکه زبان فارسی از نو فرصت خودنمایی و تظاهر بیابد و به همت بزرگانی چون رودکی و فردوسی و ناصرخسرو و خیام چنان رواج و رونقی پیدا کند که همان در اواخر قرن هفتم شاهکار سعدی کتاب دستی مکتب خانه روندگان بشود. بله در چنین وضع و زمانه ای بود که خط عربی را گرفتیم و پروردیم و منقح ساختیم باین مشق زیبای تند نویسانه مقتصد در کاغذ و وقت ... .

حالا پیران قوم آمده اند که این خط را باید تغییر داد.بسیار خوب.بفرمایید. رودرواسی نکنید و خط لاتین را جایش بگذارید.اما بگویید ببینم این تغییر خط نشانه ی چه تغییری است در کجای این زندگی که ما داریم؟ آخر زیر این آسمان کبود چه حادثه ای بوقوع پیوسته؟ آیا مذهب تازه ای آمده است که ما از آن بیخبریم؟ یا اساس زندگی اقتصادی مردم عوض شده است؟ یا فقر ریشه کن شده؟ یا بیکاری و ولگردی از میان رفته؟... آخر این تغییر خط را بمنون کدام خبر خوش و طلیعه ی کدام قدم مبارک و پیش قراول کدام دوره ی طلایی بپذیریم؟ ...
سه مقاله دیگر.46-51