زیگورات لینک ( وبلاگ فرعی زیگورات)

مطالب لینک داده شده در وبگاه زیگورات

زیگورات لینک ( وبلاگ فرعی زیگورات)

مطالب لینک داده شده در وبگاه زیگورات

اوستا و کتب دینی زرتشتیان

روایات زرتشتی در باره اوستا (کتاب دینی زرتشتیان) نیز بسیار گنگ،مبهم، متناقض و افسانه ای است. دینکرت می گوید از اوستا دو نسخه بود که اسکندر آتش زد و از میان برد؛ یکی را در پارس و دیگری را در "گنج شاپیگان" (مکانی ناشناخته!) پس از آنکه بخشهای طب ونجوم آنرا جدا و برای ترجمه به یونان فرستاد؟! 
نگارش این دو نسخه نیز به گشتاسب و یا داریوش سوم منسوب است! که اگر گشتاسب همان ویستاسب پدر داریوش اول باشد 1 ، میان او با داریوش سوم دست کم دو قرن فاصله است! همچنین گفته می شود هر یک از این دو نسخه که اسکندر از میان برد، بر 1200پوست گاو نوشته شده بود؟! 2 زرتشت گرایان سپس برای ایجاد یک تداوم تاریخی در "گردآوری اوستا"ادعا می کنند که "بلاش اشکانی" (منظورشان ولوگاسس است!) فرمان گردآوری اوستا را داد؛ در اینصورت باید اوستای "بلاش" از سینه ها گردآوری شده باشد چون اسکندر هر دو نسخه را از میان برده بود! و البته پاسخ این پرسش نیز که محتوای ۱۲۰۰۰پوست گاو نوشته چگونه در "سینه ها" جای گرفت ونسل به نسل تا زمان "بلاش" منتقل شد، چندان اهمیت نداشته است؟! باز بی آنکه از نتایج فرمان "بلاش"چیزی بگویند و نشان دهند، مدعی می شوند که اردشیر پاپکان تنسر نامی را مأمور تنظیم اوستا نمود و شاپور اول هم آنچه را از اوستا برداشته بودند از هند و یونان و غیره جمع کرد و به اوستای تنسر افزود؛ واین اوستا در زمان شاپور دوم رسمیت یافت! اما واقعیت درست وارونه این افسانه ها است؛ این سازندگان اوستا در قرون بعدی بودند که از حکمت، نجوم و طب هندی و بابلی و یونانی بر آن افزودند (ویل دورانت، تاریخ تمدن، صفحات ۲۳۳و ۱۸۳۷ ). افسانه سازان که می دانستند اطمینانی به کتابی که تدوین و گردآوری آن آنگونه توضیح داده میشود نیست، مدعی شده اند که در زمان شاپور دوم برای پیشگیری ازهر گونه تشکیک در باره کتاب، فلز گداخته روی قلب موبدی بنام آذربدریختند؛ و چون در او اثر نکرد ، دانستند که این اوستا درست است()
پس زرتشتیان امروز نیز نباید در داستان تدوین و گردآوری اوستا تردید کنند!؟

افسانه های زرتشتی نمی گویند که متون دینی را از کجا و چگونه جمع آوری و تنظیم کرده اند؟ بخشهای "ربوده شده اوستا" چگونه پیدا شد؟ از کجا دانستند آنچه اکنون از "هند و یونان و غیره"بر اوستا می افزایند، پیش از آن در اوستا بوده است؟ و... 
دعاوی زرتشتیان در باره اوستا را هرگز نمیتوان پایه کار تحقیقی – علمی بر روی اوستای کنونی قرار داد. دانش زبانشناسی روشنی بیشتری به قدمت اوستا انداخته است. گلدنر و برخی از پژوهشگران گاتها را کهن و بقیه اوستا را جدید می دانند؛ در حالیکه دارمستتر گاتها را هم جدید می داند. به ادعای وی پس از قرن نهم میلادی (سوم هجری) بخشهایی از اوستا از میان رفت: "چهار نسک بکلی گم شده و از پانزده نسک دیگر قسمتهایی مفقود شده" (پیرنیا، ایران باستانی، ص ۴۲۱ )؛ در حالیکه بگفته برجیان، "نسخه های خطی موجود اوستا از هفت سده اخیر است"(کتابت زبانهای ایرانی، ص ۱۲۴ ) و البته هیچکدام نیز متن کامل اوستا را در بر ندارد (احمد تفضلی،تاریخ ادبیات ایران، ص ۷۱ ). 

جمع بندی پژوهشهای کنونی نشان می دهد که آغاز نگارش اوستا بیرون از مرزهای ایران و بین قرون پنجم تا هشتم هجری بوده است و از آن پس نیز در راستای نیازهای سیاسی،فرهنگی و اقتصادی باورمندان آن پیوسته تغییر کرده است؛ ویراستاران بعدی اوستا برای بقای خود و آیین

عقب مانده شان ناگزیر بخشهای خرافی تر و غیر قابل دفاع را بدست خود از میان برده و چیزهایی هم از عقاید دینی و فلسفی دیگران بر آن افزوده اند. 
بگفته نیک آئین زبان اوستا یک زبان ایرانی نیست، بلکه همچون ودایی، سانسکریت و گچراتی زبانی هندی است (چنین گفت داریوش)؛ و برخی زبان اوستا را تنها گویشی از زبان سانسکریت هندی می دانند. بگفته ماریان موله زبان اوستایی در دوره ساسانی بخوبی قابل فهم نبود (ایران باستان). در کتیبه داریوش در بیستون، هیچ نشانی از گاه شمار اوستایی هم نیست؛ و نام ماه هایی که آمده است با آنچه در دوره ساسانیان زیر تأثیر "بهدینی" معمول می گردد، هیچ مطابقت ندارد.
باری، پژوهش های زبانشناختی در باره اوستا بر ریشه های غیر ایرانی این دین دست ساز دولتی گواهی می دهند؛ در حالیکه زمان نگارش اوستا و ظهور دین نامبرده همچنان یک معماست. ژان کلنز پس از چهل سال پژوهش در اوستا و دین زرتشتی می نویسد که آگاهیها در باره این دین اندک است و او نمی داند که اصلا چنین دینی وجود داشته است (مقالاتی در باره زرتشت و دین زرتشتی، ص ۴۰ ). در باره اوستا،چنانکه آمد، می گویند اردشیر روحانی بزرگی بنام تنسر را مأمور گردآوری نسخه های اوستا کرد 3؛ او یکی را برگزید و آنرا اوستای واقعی نامید. ولی بیشتر پژوهشگران نگارش نامه تنسر را در سده های ششم و هفتم میلادی می دانند و انتساب آنرا به زمان اردشیر (نیمه اول سده سوم میلادی) مردود می شمارند. به گفته لوکونین نامه تنسر متنی ساختگی و متأخر است و تنسر شخصیتی افسانه ای است: "این نوشته ساختگی جعلیاتی است دارای جهت خاص؛ و آگاهانه آنرا به نویسندگان متقدم نسبت داده اند تا به یاری زمان برای اندیشه هایی که در این نوشته ها آمده حیثیت و اعتبار بیشتری پدید آورند. تنسر از نظر ما همچنین شخصیتی است افسانه ای که سیصد سال پس از روزگاری که به زندگی و فعالیت او نسبت داده انداز وی سخن رانده اند".
بگفته پیرنیا همه کتب پهلوی، دینی و غیر دینی، جز اوستا به قرون اسلامی تعلق دارد ولی کوشیده اند مضامین آنرا به هزار سال پیش از آن منسوب نمایند (ایران باستانی، ص ۴۵۱؛ تاریخ ایران باستان، ص ۱۵۱۶ )؛ اما با وجود حاکمیت ادبیات شفایی و نبود فرهنگ نوشتاری در ایران پیش از اسلام، اوستا نیز بصورت کتاب موجود نبوده و چنانکه دیدیم نسخه های خطی ناقص از اوستا نیز کهنتر از ۷۰۰سال نیستند (برجیان، کتابت زبانهای ایرانی)؛ آنچه را بعدها مدون کرده و اوستا نامیدند، مجموعه ای از عقاید و اوراد و احکام کهن دینی در حافظه موبدان بوده است که از عقاید دینی و فلسفی دیگران نیز بر آن افزوده شد. 
بر پایه پژوهشهای وست، دینکرد و دادستان دینیگ در قرن سوم هجری، بندهشن در قرن پنجم هجری،مینوی خرد و شکند گومانیک وی چار 4 و جاماسب نامه در قرون سوم تا هفتم هجری نگاشته شده است. 
لوکونین، وست و دیگران نیز فهمیده اند که نویسندگان این کتب آنها را آگاهانه به قرون گذشته نسبت داده اند تا اعتبار بیشتری برای آنها بدست آوردند. ماریان موله می گوید:همه نوشته های پهلوی به دوران عباسی تعلق دارد، دقیقتر بگوییم مربوط به قرن ۳و ۱۰میلادی اند"؛ و تأکید می کند که آثار پهلوی تألیفاتی دست دوم یا حتی دست سوم می باشند و هیچکدام رساله اصلی نیستند(ایران باستان، ص ۳۳ )؛ برجیان "آثار مکتوب پهلوی" را باز هم جدیدتر می داند و به سده هشتم هجری یاچهاردهم میلادی منتسب می کند (کتابت زبانهای ایرانی، ص ۱۲۴ ). 

در تاریخ نگاری رسمی ایرانی ادعاشده است که نامه تنسر در نیمه اول سده دوم هجری بوسیله ابن مقفع از زبان پهلوی به زبان عربی برگردانده شده است؛ ولی نه متن نخستین پهلوی آن موجود است و نه نخستین متن عربی آن!؟ دینکرد نیز،که مهمترین کتاب زرتشتی پس از اوستاست، مجموعه ای از عقاید و اوراد و احکام عصر ساسانی بوده است که بگفته تاریخ نگاران سنتی در سده سوم هجری توسط آذربد جمع آوری و به نگارش در آمد؛همچون اوستا بارها بازنویسی شده و از مطالب آن کم و زیاد گشته است؛ دو کتاب اول آن نیز گم شده است!؟ از جمله آنچه بر آن افزوده اند دانشهای یونانی در منطق و فلسفه و ریاضی و طبیعت است که هرگز پیشینه ای در میان این جماعت نداشته است؛ و این وام فرهنگی از آنرو گرفته شد که سطح نظری آن را بالا ببرند و سپس با ساخت "افسانه اسکندر و اوستا" ادعا کنند که علوم یونانی ریشه در آموزه های زرتشتی داشته است و فلاسفه یونانی وامدار زرتشت بوده اند!؟
باری، هر چه بیشتر در زمینه پیدایش متون این دین تحقیق شد، تاریخ نگارش آنها به قرون جدیدتر نسبت داده شد! در باره اسناد زرتشتی همچنین باید بر نقش برجسته کمپانی هند شرقی در تدوین "آثار زرتشتی" در هندوستان و کهن نشان دادن آنها از راه تبلیغات مستمر هم انگشت گذاشت. در باره ریشه ها و زمینه های پیدایش این دین پژوهشهای علمی بیشتری لازم است!

پاورقی:
1- "ایران شناسان" تلفظ "وی" و "گ" را یکی دانسته اند!؟ صرف نظر از درستی یا نادرستی آن باید گفت که در شگردهای زبان شناختینژادپرستان باستان گرای ایرانی، اصولا هر واژه ای را می توان به هر واژه ای برگرداند و هر معنی دلخواهی را نیز برای آن اراده کرد!

2-باورمندان این افسانه هرگز از خود نپرسیده اند که: ۱. این انبوه پوست نوشته ها به چه خطی بوده است در حالیکه زبان شناسان باستانگرا (محمد تقی بهار و پرویز ناتل خانلری) نیز تاریخ اختراع خط اوستایی را قرن ششم میلادی می دانند؟! ۲. چگونه بنا بر ادعای باستان گرایان (شاپور شهبازی و...)این کوه سترگ پوست نوشته ها در "مکعب کوچک زرتشت" در نقش رستم جای گرفته بود؟! ۳. اگر نویسندگان اوستا به چنین فن پیشرفته ای در نگارش بر پوست دست یافته بودند، چرا از کاربست دوباره آن پس از اسکندر ناتوان شدند؟ ۴. براستی این کدام خط شناخته شده تاکنونی در جهان باستان است که توان نگارش در این سطح از گستردگی را داشته است؟ ۵. چند پوست نوشته از "ایران باستان" در دست است تا بتوان بر مبنای آن اصولا از سنت نگارش بر پوست در آن دوره سخن گفت؟ و...
3-وی را از هیربدان هیربد یا رئیس نگهبانان آتشکده ها که مقامی فروتر از موبد است دانسته اند ولی برخی از پژوهشگران در وجود وی تردید کرده او را افسانه ای می دانند.

4-گزارش گمان شکن؛ مبارزه ای نظری با مانویت، یهودیت، مسیحیت و اسلام؛ که خود از اصول و منطق اسلامی یا علم کلام بهره جسته است
(زرین کوب، کارنامه اسلام، ص ۳)

منبع: تاریخ سیاسی ایران باستان ص 206-209
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.