زیگورات لینک ( وبلاگ فرعی زیگورات)

مطالب لینک داده شده در وبگاه زیگورات

زیگورات لینک ( وبلاگ فرعی زیگورات)

مطالب لینک داده شده در وبگاه زیگورات

تاریخ نگاری داستان پایه

تاریخ داستانی ایران از سوی مغان (روحانیون ایران باستان) و دهگانان (اشراف درجه دوم که کارگزاران حکومتی در روستاها بودند) پرداخته شده و سینه به سینه نقل گشته است؛ و حب و بغض آنان نسبت به شخصیتها و رویدادهای تاریخی ایران باستان نیز در داستانها نمایان است: مغان اشکانیان "بد دین" و "بیگانه" را دوست نداشتند و اخبار آنها را حذف کردند؛ در باره حکومت دینی ساسانیان، که در آن بر گرده مردم سوار بوده اند، با آب و تاب بسیار داستانسرایی کرده اند؛ اما یزدگرد اول را بخاطر اعطای آزادی مذهبی به شهروندان، "بزهکار" نامیده اند... در داستانها از دولتهای ماد و هخامنشی نام و نشانی نیست و بجای آنها از "پیشدادیان" و "کیانیان" سخن بمیان است که در تاریخ ناشناخته اند؛ اسکندر مقدونی، رومی خوانده شده و از او به نیکی یاد شده است؛ دوره تسلط سلوکیان و حکومت ۴۷۵ ساله اشکانیان جمعا به ۲۰۰ سال کاهش یافته است و به حکومت ساسانیان ۷۵ سال اضافه گشته است؛ بسیار از جنگ با چین سخن رفته است که نه تنها هیچ جنگی میان ایران و چین در تاریخ ثبت نیست بلکه چین تا قرنها پس از هخامنشیان نیز هنوز بدرستی شناخته شده نبود 1 و این نشان از نو ساخته بودن داستانهای مربوط به چین دارد؛ رویدادها و نامهایی هم که ریشه های تاریخی و واقعی دارند، در زمان و مکان بدلخواه جابجا گشته اند؛ فروپاشی نظام دینی ساسانی به جنگ اعراب مسلمان با سپاه رستم فرخزاد در قادسیه مربوط شده است؛ داستان سرایان، که بیشتر در پیوند با دربار و اشراف بوده اند، ستمگریها و رفتار خشن پادشاهان را نادیده گرفته و آنها را "دادگر" و "مهربان" شناسانده اند؛ در داستانها اسکندر مقدونی پسر داراب و ناهید معرفی می شود تا با ایرانی تبار خواندن او دولت اسکندری "دولت بیگانگان" تلقی نگردد و وجود این حکومت در تاریخ ایران بر اهالی این سرزمین ناگوار نباشد! در این راستا دارا (داریوش سوم)نیز خودپسند و کینه توز و ستمگر و تند خو می شود و اسکندر دوستدار دارا و مردم ایران. روشنک دختر دارا هم درجا به عقد اسکندر در می آید تا میراث پادشاهی ایران قانونا به خاندان او منتقل شود! 2 

با اینهمه ریشه یابی این داستانها نیز می تواند بخشهای تاریک تاریخ ایران باستان و گرایشهای سیاسی این دوره را نیز روشنایی بخشد. جنگهای پیاپی "شاهان و پهلوانان ایران" با "دیوان" در این داستانها می تواند نمادی از سرکوب اقوام بپا خاسته زیر ستم بدست حکومتهای متمرکز توسعه طلب در فلات ایران باشد؛حکومت هزار ساله "ضحاک ماردوش بابلی" شاید روایتی افسانه آمیز از سلطه بلند مدت آسور بر ایران باشد؛ جنگ پسران فریدون به کشمکش درونی در خاندانهای پادشاهی بر سر قدرت و گستره جغرافیایی آن قابل تعبیر است؛ و جنگ با "تورانیان" نیز شاید بازتاب جنگهای دولتهای ایران باستان با سکاها، هونها، هیاطله و خزرها باشد. 
همچنین این حقیقت که تا پیش از پیدایش ناسیونالیسم باستان گرای ایرانی در سده گذشته، "اسکندر رومی" (نابود کننده حکومتی که حتی نام آن نیز در تاریخ داستانی نیامده است) چهره ای نیک و ستودنی و "ایرانی تبار" دارد، و پس از اسلام نیز ایرانیان مسلمان او را "ذوالقرنین" نامیدند و جایگاه شایسته ای در ادبیاتخود به او دادند، بازتاب خشم و بیزاری مردم ایران و حتی قشرهای اشرافی از استبداد مطلقه پادشاهان هخامنشی می باشدمردمی که در چنگال فرمانروایان ستمگر اسیرند، حتی در چهره متجاوزان بیگانه هم "ناجیان تاریخی" خود را می بینند. 
طبری از هشام کلبی روایت کرده است که رفتار دارا (داریوش سوم) با مردم چنان بود که آنها بجان آمده می خواستند از شر او آسوده گردند؛ و چون اسکندر بر قلمرو دارا تاخت بسیاری از سران و بزرگان قوم به اسکندر پیوستند (تاریخ طبری، جلد دوم، ص ۴۸۸ )؛ روایتی که با روایات نویسندگان یونانی هم سازگار است.

تاریخ داستانی را باید در کنار اسناد و کتب تاریخی، یافته های باستان شناختی، داده های علوم اجتماعی و دانش زبان شناسی بازنگری و تحلیل کرد؛ ولی جدای از آنها نه تنها به شناسایی تاریخ این سرزمین کمکی نمی کند بلکه نتیجه ای جز هویت سازی خیالی و گسترش تعصبات قومی، نژادی و مذهبی در بر ندارد.

پاورقی:

1- استرابون جغرافیدان بزرگ جهان باستان سه قرن پس از هخامنشیان چین را جزئی از هند دانسته است( پیرنیا، تاریخ ایران باستان، ص 1876)

2-در روایات تاریخی موجود، رکسانا، زن ایرانی اسکندر، دختر اکسیارتس از اشراف سغدی است و اسکندر استاتیرا دختر داریوش را بعدها گرفت.(پیرنیا، تاریخ ایران باستان، ص1446)
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.