زیگورات لینک ( وبلاگ فرعی زیگورات)

مطالب لینک داده شده در وبگاه زیگورات

زیگورات لینک ( وبلاگ فرعی زیگورات)

مطالب لینک داده شده در وبگاه زیگورات

شیعه ولایتی- شیعه وصایتی (پست پنجم)

جریان خزندۀ تشیع وصایتی: جامعه ایران (به هر صورت) یک جامعه شیعی است انقلاب را نیز مردم شیعه انجام داده و اقلّیت ها را به همراه خود کشیده اند که نامش «انقلاب اسلامی» شده نه انقلاب شیعی. اما بدیهی است که ایدئولوژی و عناصر و چاشنی انقلاب همگی از اصول و فروع اندیشه تشیع است.
پیش از شرح معنی تشیع وصایتی، لازم است یک مسئله را بدون تعارف و به صراحت تمام بشکافیم: عده ای با بضاعت اندک علمی و گاهی بدون بینش علمی می کوشند انقلاب اسلامی را یک پروژه صرفاً سیاسی حتی به عنوان یک «توطئه» سیاسی تنزل دهند که مثلاً قدرت های خارجی توطئه کردند و رژیم سلطنتی سقوط کرد.
اولین دلیل سخافت این سخن این است که تا کنون که 30 سال از پیروزی انقلاب می گذرد، در سرتاسر جهان یک جامعه شناس برجسته در اصالت و طبیعی بودن انقلاب ایران، تردید نکرده است حتی افرادی مانند کیسینجر. این قبیل اظهار نظرهای غیر علمی تنها از ناحیه برخی افراد صرفاً سیاسی- که متاسفانه امروز اکثریت قریب به اتفاق سیاسیون افراد غیر دانشمند و در عین حال بیش تر ماکیاولیست هستند- ابراز شده و مثلاً در قالب تحلیل سیاسی به خورد دیگران داده می شود.
از نظر علمی در اصالت و طبع طبیعی انقلاب هیچ تردیدی نیست و همچنین در ماهیت تشیعی آن. اما در این جا یک نکته هست که همین نکته برای سیاسیون مذکور چشمک می زند و نظرشان را جلب می کند تا سخن سخافت آمیز بالا را تکرار کنند.
نکته: در آغاز حرکت انقلاب (در سال های 41 و42) قدرت های جهانی یکدل و یکجهت بر علیه انقلاب موضع گرفتند، اما در تموّج دوم (سال های 56 و57) برای سرکوب انقلابیون و خفه کردن انقلاب در حدّی که از آنان انتظار می رفت، یکدل و یکجهت نشدند. زیرا در اثر اشتباه دانشمندان علوم انسانی شان، به دو چیز امیدوار بودند:
1- گمان می کردند تشیع ولایتی ایران، در طول دهه های پس از جنگ جهانی اول، با درصد معتنابهی به جریان خزندۀ تشیع وصایتی گرائیده است و می توانند با حاکمیت تشیع وصایتی کنار بیایند.

با بیان دیگر: جامعه شناسان در غرب به این نتیجه غلط رسیده بودند که انقلاب یک انقلاب شیعی وصایتی است و اگر جریان های ولایتی در جامعه وجود دارد، به دلیل این که وصایتیان از عنصر واقعیت گرائی بیش تر بر خوردار هستند حاکمیت را در دست خواهند گرفت و ولایتیان پیرو آنان خواهند بود.

آنچه بیش از هر چیز آنان را به این باور سوق داده بود تز «وحدت شیعه و سنی» بود که در طول 15 سال سران نهضت بر آن اصرار داشتند.

محافل علمی که قدرت های سیاسی را تغذیه فکری می کردند، پیش تر حدود 70 سال روی شیعه وصایتی و شیعه ولایتی کار کرده بودند و دانشگاه سوربون در فرانسه که مرکز اصلی این مسؤلیت بود نه تنها کرسی ویژه بل گسترده ترین و در عین حال فشرده ترین کار را در این باره می کرد، در حدی که ماسینیون استاد نامدار سوربون 40 سال درباره حضرت فاطمه علیها سلام کار علمی دقیق انجام داده بود.
در همه دانشگاه های غربی سعی بلیغ می شد که دانشجویان علوم انسانی ایرانی به ویژه در رشته جامعه شناسی، را شیعه وصایتی بار بیاورند و به داخل جامعه ایران بفرستند.

کار به جائی رسید که نادر شاه قلدر بی سواد محض را به عنوان یک تئوریسین و شیعه شناس متبحّر قلمداد کردند که با تشخیص دانشمندانه اش شیعه را از انحراف ولایتی به صراط اصیل تشیع وصایتی بر می گردانید، سازش او با عثمانیان را وحدت خواهی به معنی ای که در ماهیت شیعه وصایتی است تفسیر می کردند. در حالی که گذشته از نادر بی سواد همین امروز هم کمتر دانشمندی در جامعه ما پیدا می شود (تعدادشان به عدد ده انگشت نیز نمی رسد) که به چیزی به نام تشیع ولایتی و تشیع وصایتی توجه کند.

از روز رحلت پیامبر اسلام(ص) شیعه به صورت دو جریان مشخص و جدای از همدیگر بوده و این دو، تا میانه قرن سوم (زمان خلافت متوکل عباسی ف: 247هـ) در کنار هم جاری بودند.

غربیان به این دوگانگی کاملاً توجه دارند اما تعمّد دارند که شیعه را تنها یک جریان واحد نشان دهند و به ذهن اهل دانش ایرانی القاء می کنند که شیعه تا میانه قرن سوم یک جریان واحدِ وصایتی بوده و در آن زمان با اخذ اصول اعتقادی معتزله[1]، به شیعه ولایتی تبدیل شده است و شیعه اصیل همان شیعه وصایتی است.
غربیان هرگز کلمه «وصایتی» به قلم و زبان نمی آورند. چراکه چنین اصطلاحی مشت شان را باز می کند و عنوان «ولایتی» را در قبال آن قهراً به ذهن ها می آورد و مانع می شود که ذهن مخاطبان القائات آنان را بپذیرد. آنان مطابق مَثَل «خودش را بیاور اسمش را نیاور» تشیع وصایتی را القاء و ترویج می کنند.
و شگفت این که فکر مرحوم دکتر شریعتی در دانشگاه سوربون طوری به بار آمده بود که گمان می کرد اساساً شیعه ولایتی در زمان صفویه به وجود آمده و آن را «شیعه صفوی» در مقابل «شیعه علوی» که منظورش همان شیعه وصایتی بود، قرار می داد و با همه نبوغی که داشت توجه نمی کرد که در این صورت شیعیان ولایتی مصر، لبنان، یمن، عربستان، عراق، مراکش، تونس، و سوریه را که تا به امروز نیز هستند چه کسی و کدام قدرتی از وصایتی به ولایتی تبدیل کرده است؟ و با همۀ نبوغش نمی توانست حضور شیعه ولایتی را در عینیت تاریخ در میان جامعه های مختلف مذکور مشاهده کند. و با همه نبوغش تشخیص نداده بود که حتی شیعه اسماعیلی و پدیده بزرگی به نام خلافت فاطمیان ابتدا در تونس و سپس در مصر، بر اساس اندیشه ولایتی بود گرچه به صورت شیعه هفت امامی اسماعیلی. آنان امامان هفتگانه شان را دارای علم غیب و عصمت می دانستند گرچه بنیان گذار خلافت فاطمی را دارای علم غیب و معصوم نمی دانستند و بعداً به شیعه وصایتی تبدیل شدند.
این امر مسلم تاریخی است که صفویه در آغاز صوفی بودند تشیع شان گنگ و بدون شرح و توضیح بود تنها می دانستند که به 12 امام معتقد هستند، علمای شیعه تشیع را برای آنان توضیح دادند، آن هم در زمانی که حدود 6 قرن از مرگ جریان شیعه وصایتی می گذشت و اثری از آن نمانده بود.
غربیان (و افرادی در داخل ایران که آنان را در این تز نمایندگی می کنند و یا ایرانیانی که در خارج نشسته برای ترویج این تز کتاب و مقاله نوشته و به داخل می فرستند) در کنار نادر بی سواد شخصیت پیچیده و معروف سید جمال الدین اسد آبادی را نیز از پرچمداران تز مذکور معرفی می کنند. همان طور که گفته شد اسد آبادی به حدی شخصیت پیچیده ای دارد که نمی توان از (به اصطلاح) ته دل او خبر داد و چون در روند ظاهری و عمل او هم پیرو اصل «وحدت شیعه و سنی» هست و هم عملاً مطابق آن رفتار کرده است، غربیان او را به عنوان یک سمبل شیعه که غیر ولائی بوده قلمداد می کنند.
دو پرسش هست که هنوز هم پاسخ آن برای محققین روشن نشده:
1- اگر سید جمال الدین، دلسوز اسلام و شیعه بوده (که بوده) چرا غربیان پس از مرگ او این همه احترام برایش قائل هستند؟ در مقابل این پرسش برخی ها او را نه یک مرد مستقل مسلمان، بل یک ابزار در دست غربیان می دانند، که بی تردید چنین نیست.
برخی دیگر پرسش مذکور را در ذهن شان دفن کرده و بدون حلّ آن به سید عشق می ورزند که یک منش غیر علمی است.
عده ای دیگر که خودشان غرب زده هستند او را یک روشن فکر لیبرال که مانند خودشان خیلی پای بند دین و مذهب نبوده، می انگارند.
پاسخ پرسش فوق این است: احترامی که غربیان به سید جمال قائل هستند به این جهت است که می توانند در تبدیل تشیع ولایتی به تشیع وصایتی از نام و عنوان او بیش ترین بهره برداری را بکنند و می کنند.
2- مذهب و عقاید مرحوم شریعتی چه ویژگی اصولی و اساسی داشته است؟
برخی او را سنّی و برخی دیگر او را به عنوان شیعه کاملاً واقعی و نمونه و سمبل، پذیرفتند. خودش می گوید: در ایران به من سنّی گفتند. و در عربستان سخنرانی من را بایکوت کردند که شیعه غالی است.
حقیقت این است آنان که او را سنّی نامیدند نه اطلاعات کامل در تاریخ داشتند و نه معلومات کافی در شیعه شناسی. او یک شیعه وصایتی بود نه سنی، و نه شیعه ولایتی.
پرسش سوم: دانشمندان سیاسی متعددی در زندان شاه بودند، چرا غربیان از میان آنان تنها درباره مرحوم شریعتی از شاه خواستند که او را آزاد کند و از نو پشت تریبون قرار گیرد؟ حتی دولت الجزایر مأمور شد که وزیر خارجه اش درباره آزادی شریعتی نیز با شاه مذاکره کند؟
آیا شریعتی مأمور و جاسوس بود؟ بی تردید چنین نظری درباره او تهمت ناروا و اشتباه بزرگ است، در صداقت شریعتی نسبت به راهش جای تردیدی نیست حتی در سوخته دلی او نسبت به تشیعی که به آن باور داشت.
غربی ها همیشه از شیعه ولایتی می ترسیدند و می ترسند. آنان علاوه بر تحقیقات عمیق و گسترده که در شیعه شناسی انجام داده اند عملاً نیز تجربه کرده اند: در آغاز عصر استعمار، هند بزرگ، چین بزرگ، و دیگر جامعه ها را رسماً تصرف کرده و استعمار کردند اما چنین کاری را درباره ایران نتوانستند. در مرحله دوم در زمان ناصرالدین شاه نقش ولایت را در ماجرای تنباکو با همه تلخی آن تجربه کردند و... و...
راه چاره ای که به نظرشان رسید، تبدیل تشیع ولایتی به تشیع وصایتی در قالب کار به اصطلاح علمی، تحقیقی، تحت عنوان شیعه شناسی علمی بود. که نه فقط یک کشور و امکانات یک کشور بل همه کشورهای اروپای غربی و کانادا و ایالات متحده، همگی به طور هم آهنگ و متحد به این کار پرداختند.
ببینید: از روزی که انسان در روی زمین پیدا شده و تا به امروز، دروغ و بهتانی به این بزرگی (آن هم بهتان تحت عنوان علم و تحقیق، از ناحیه دانشگاه ها و محافل علمی) دیده نشده که: شیعه برخی از اصول معتزله را در میانه قرن سوم برگرفت و به صورت و ماهیت امروزی در آمد.!!! بهتان متعمدانه ای که روی علم، تحقیق، عقل و استدلال را سیاه کرده است.
هنگفتی و عظیم بودن این دروغ و بهتان، به حدّی است که نتوانستند و نمی توانند حتی یک اصل از آن اصول را که مدعی هستند شیعه از معتزله گرفته، نام ببرند. کدام اصل را شیعه از معتزله گرفته است؟ که مدرسی[نویسنده کتاب مکتب در فرایند تکامل تاریخی] در امریکا نشسته و برای جامعه ایران دایه دلسوز تر از مادر شده و می کوشد ما را به تشیع وصایتی دو قرن و نیم اول اسلام برگرداند[2].
بارزترین و شناخته شده ترین ویژگی شیعه ولایتی این است که از روز رحلت رسول خدا(ص) به هیچ آموزه ای غیر از آموزه های 12 امام بهائی نداده است بل همیشه خلاف آن ها را توصیه کرده است قاعدۀ مشهور و معروف «خذ بما خالف العامّه» که می گوید: حتی در جائی که دو حدیث، دو آموزه متعارض به عنوان حدیث از ما (ائمّه-ع-) به شما رسید و نتوانستید یکی را بر دیگری ترجیح دهید، آن یکی را انتخاب کنید که مخالف عامّه است. زیرا ما در مواردی که با عامّه موافق هستیم کمتر سخن می گوئیم، اهتمام بیش تر ما به موارد تمایز معطوف است تا مکتب با آموزه های دیگران مخلوط نگردد.
در همه تاریخ، همۀ فرقه های اسلامی صریحاً اعتراف می کنند و کرده اند که از ائمه شیعه دانش آموخته اند. اینک چه شده که مدرسی در دنباله روی از پروژه مستمر و دائمی دو قرنی غربیان، مدعی می شودکه شیعه اصولی را از معتزله گداوار برگرفته است!؟!؟! آدم جاهل چنین سخنی را نمی گوید اما آدم دانشمند متعمد پیرو پروژه جامعه برانداز، و تشیع برانداز و ولایت برانداز غربیان به چنین القائاتی می پردازد. بگذریم.


در سال های 56 و57 کلاه گشادی بر سر قدرت های غربی رفت؛[3] با پیروی از محافل علمی تحقیقی خودشان گمان کردند که کار دو قرنی شان به ثمر نشسته و شعار وحدت شیعه و سنی که در مدت 15 سال (از 41 و42 تا 56 و57) از زبان سران نهضت می شنوند همان است که آنان در صدد آن بودند[4] و برای آن سالوسانه کوشیده اند. دقیقاً وقتی که در مجلس خبرگان قانون اساسی، سخن از «ولایت فقیه» آمد ناگهان به خود آمدند و مخالفت ها و تخریب علیه انقلاب را شروع کردند.
ابتدا مدتی اصطلاح «ارتدکس» را در رسانه ها به کار گرفتند و گفتند راهی که در تدوین قانون اساسی در پیش گرفته شده، شیعه ارتدکسی است، چه قدر این کلمه و واژه را به کار بردند و ترویج دادند. پس از سقوط شوروی و احیای مسیحیت در اروپای شرقی، دیگر نمی توانستند کلمه ارتدکس را با بار معنای منفی به کار ببرند زیرا مذهب روسیه و بخش شرقی اروپا مسیحیت ارتدکسی بود و هست و باید قدر آن دانسته می شد. زیرا همان مذهب ارتدکسی قوی ترین عنصر در براندازی کمونیسم بود و اینک برای غربیان بسی مقدس گشته بود.
پس از آن واژه ارتدکسی را کنار گذاشتند رسماً خواستار «نظام غیر ایدئولوژیک» شدند که ظاهراً نفی هر ایدئولوژی حتی ایدئولوژی شیعه وصایتی است اما به خوبی می دانند وقتی جامعه ایران ایدئولوژی را کنار می گذارد که ابتدا از تشیع ولایتی به تشیع وصایتی تحول یابد سپس به نفی ایدئولوژی برسد. زیرا شیعه ولایتی که مکتب و ایدئولوژی خود را برخاسته از علم مطلق خدا، از طریق علم لدنّی و علم غیب امامانش می داند، امامان را نیز معصوم می داند، محال است که از آن دست بردارد.
برای تحول شیعه ولایتی به وصایتی، حذف دو اصل از اصول شیعه ولائی، ضرورت دارد: علم غیب ائمّه(ع) و معصوم بودن شان. دو اصلی که شیعه وصایتی از آغاز به این دو معتقد نبود. اکنون به وضوح می بینید که قلم ها و زبان ها به محور مضمحل کردن این دو اصل در ذهن مردم، کار می کنند.


[1]مدرسی در کتاب «مکتب در فرایند تکامل» به نمایندگی از غربیان، به این القائات پرداخته که در کتاب «مکتب در فرایند تهاجمات تاریخی» پاسخ آن را به طور مشروح آورده ام

[2]در کتاب «دو دست خدا» اصول فضاحت بار و عقاید برخی از سران معتزله را شرح داده ام که ماهیت القائات وقیحانه غربیان را از آن جا می توان شناخت

[3] در برگ های آینده این واقعیت از زبان مایکل برانت، خواهد آمد

[4] و این اشتباه بزرگ آنان بود که گمان می کردند شیعه ولایتی هرگز شعار وحدت نمی دهد. در حالی که خودشان با ده ها فرقه مختلف و متضاد مسیحی همگی در مقابل اسلام کاملاً متحد هستند



منبع: جامعه شناسی انقلاب مخملی در ایران-آیت الله رضوی ص82-92

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.