پژوهشگران اروپا محور بر این باورند که جوامع آسیایی در بستر زمان دستخوش تغییر و تحولات بنیادی نشده اند؛ سامانه اجتماعی آنها بر پایه پدرشاهی – زمینداری، و سامانه سیاسی آنها بر استبداد مطلقهاستواربوده است. به ادعای آنها، جوامع شرقی قادر به ارتقاء کیفی خود نیستند و در برابر پیشرفت و دگرگونی پایداری می ورزند! این جوامع نیازمند دستگیری غربیها می باشند! (رنان، هگل، منتسکیو و ... ).
این دیدگاه که در سده نوزدهم و نیمه اول سده بیستم در میان اندیشمندان قوم مدار غرب رایج بود، و با توجه به پویایی و توسعه طلبی جوامع غربی در آن برهه توجیه پذیر می نمود، از دهه های پایانی سده بیستم در پی گسترش پژوهشهای خاورشناسی و کاوشهای باستان شناسی در مصر و عراق و ایران و... آرام آرام اعتبار شبه علمی خود را از دست داد و ناگزیر تن به "میانه روی" و "ملایمت" سپرد!