زیگورات لینک ( وبلاگ فرعی زیگورات)

مطالب لینک داده شده در وبگاه زیگورات

زیگورات لینک ( وبلاگ فرعی زیگورات)

مطالب لینک داده شده در وبگاه زیگورات

عصبیت قومی در ایران

اندیشه ھا و کنشھای سیاسی در این سرزمین کھنسال نیز ھمچون دیگر تمدنھای باستانی آمیخته به قومیّت و آرمانھای ملی بوده است. آمیزش سیاست با قومیّت در ایران بخوبی در داستانھای ملی و تاریخ نوشتاری ما نمایان است. اقوام موسوم به "آریانھای ایرانی" در بدو ورود به این سرزمین، مردم بومی ایران را که متمدن ھم بوده اند، "دیو" نامیده اند. در جنگھای رستم و پھلوانان ایران با "تورانیان" و "دیوان گیل و مازند"، در داستان تیراندازی حماسی آرش کمانگیر و جان باختن وی در راه گسترش مرزھای ایران، و قیام کاوه آھنگر بر علیه"ضحاک ماردوش بابلی" و برای پادشاھی فریدون ... عصبیّت قومی بروشنی نمایان است.

تاریخ نوشتاری 'سیاست' در ایران با امپراتوری ھخامنشیان، که فرازی چشمگیر از تکامل نھاد سیاست و حکومت در تمدن و فرھنگ این سرزمین است، آغاز می شود. از آغاز فرمانروایی کوروش بزرگ تا شکست ساسانیان از اعراب مسلمان، ایرانیان با لشکرکشیھا و کشورگشایی ھای خود در صدد توسعه سرزمین خویش و تسلط و برتری بر دیگر اقوام بر می آیند. این دوره، که به "ایران باستان" مشھور است، بستر تاریخی بالش و پرورش قومیّت ایرانی است. ھنوز ھم یاد واره این دوران "پرشکوه" و "غرور آفرین" انگیزه نیرومند سروری خواھی و برتری جویی قومی ایرانیان است.

قومیّت ایرانی از لشکرکشیھای بزرگ ایران به بین النھرین، مصر، یونان، ارمنستان، روم، ترکستان، ھندوستان، روسیه و غیره احساس غرور و بزرگی می کند، ولی در برابر تجاوزات دیگر اقوام به ایران زمین که بسا پاسخ تحقیرھای پیشین ایرانیان بوده است، به نفرین و دشنام متوسّل می شود. پادشاھان ھخامنشی به آسیای صغیر و بین النھرین و مصر و یونان و جز آن لشکرکشی می کنند تا با افتخار در کتیبه ھای خویش بنویسند "نیزه مرد پارسی بسی فرا رفته است"! قومیّت ایرانی ھمچنان از این شعار "شور انگیز" احساس بزرگی و افتخار می کند، ولی ھرگز از خود نمی پرسد که نیزه مرد پارسی بیرون از سرزمین ایران چه می کرده و در جستجوی چه چیزی بوده است؟
از قرنھا تحقیر و اسارت اعراب توسط ایرانیان نیز نکوھشی بر زبان نیست، ولی سقوط ساسانیان بدست اعراب مسلمان کافی است که اعراب را دشمن جاودانه ایرانیان گرداند! قومیّت ایرانی از ترس و ھراسی که شمشیر نادری در جھان افکند سخن می گوید و سرمست غرور می شود، از اینکه روسھا از ترس شمشیر نادر شاه شھرھای مورد درخواست او را یکروزه تخلیه و به ایران واگذار می کنند، بخود می بالد ولی نمی داند قومی که چنین تحقیر شده است چون به قدرت و مکنتی دست یابد، قراردادھای "ننگین" گلستان و ترکمنچای را به ایران تحمیل می کند.
اگر لشکرکشیھا و سلطه گری ایرانیان در تاریخ ستودنی است، چرا لشکرکشی و سلطه گری دیگر اقوام نکوھیده باشد؟

عصبیّت و برتری جویی قومی ایرانیان نه تنھا پی آمدھای شرم آوری در بیرون از مرزھای ایران داشته است، بلکه در درون این سرزمین نیز مانع اصلی پیوند و ھمبستگی اقوام ایرانی بوده است. در میان ایرانیان نیز ھر قومی خود را تنھا وارث "گذشته ھای غرور آفرین" و "شایسته مقام نخستین و نقش منحصر بفرد" در تاریخ این سرزمین می داند و این ادعا را تنھا پارسیان ندارند (۵)، و بی شک تا زمانیکه 'سیاست' پیوند خود با 'قومیّت' را نگسلد و در خدمت ارزشھای انسانی فرا قومی قرار نگیرد، پیوند برادرانه خلقھای ایران نیز میسّر نتواند شد. 

ویژگی برجسته قومیّت جاھلانه ایرانی، که بویژه پس از روی کار آمدن رژیم پھلوی نمایان می شود، دشمنی کور با اقوام سامی است. شوربختانه بسیاری از روشنفکران معاصر ایرانی ھمچون نادرپور، شاملو، اخوان ثالث، صادق ھدایت، پور داوود و مانند آنھا نیز، که خاطره شکست تاریخی ساسانیان "متمدّن" از "عرب پابرھنه وحشی" ھمچنان بر وجدان ملی شان سنگینی می کرده است، آتش این کینه را شعله ور نگاه داشته و به تحقیر این "دشمن جاودانه" پرداخته اند. صادق ھدایت در رمان "مازیار" از فرھنگ سامی بعنوان "کثافتھای سامی" یاد کرده که "فرھنگ پاک و ناب آریایی" ایران را آلوده ساخته است! (۶). برای ھدایت مھم نیست که مازیار با زور و ستم بر مردم مازندران فرمانروایی می کرد، بلکه دشمنی با عرب کافیست که او را "قھرمان ملی" سازد. ھدایت زشت ترین تفاسیر نژادپرستانه را در این کتاب و نیز دیگر کتب خویش بر زبان آورده است، ولی "روشنفکران" نه تنھا اندیشه ھای او را نقد نکرده اند بلکه او را نماد روشنفکری گردانده و خرده گیر را از جرگه "روشنفکران" خارج می دانند!
براستی اقوام سامی را، که پایه گذار نخستین تمدنھا و فرھنگھای بشری ھستند و دستاوردھای ارزشمندی برای بشریت داشته اند، اینچنین تحقیر کردن جز به تعصّبات جاھلانه قومی به چه چیز می توان تعبیر کرد؟ قوم مداری و برتری جویی قومی متأسفانه بر تاریخ نگاری ایرانی نیز تأثیرات بدی بر جای گذارده و حتی به دروغ ھا و تحریفات آشکار انجامیده است(7)

قوم پرستان فاقد معیارھای انسانی فرا قومی (فکری، اخلاقی و اجتماعی) در ارزیابی اندیشمندان و رھبران سیاسی ھستند، و تنھا به وابستگی قومی و نژادی آنھا توجه دارند. قوم پرست ایرانی می تواند انوشیروان (که در حمایت از اشرافیت و روحانیت صد ھزار مزدکی را قتل عام کرد) و مزدک (که جنبش اجتماعی روستاییان بر علیه اشرافیت و روحانیت زرتشتی را در زمان قباد و انوشیروان رھبری کرد) را ھمزمان بستاید چرا که ھر دو ایرانی بوده اند! بی شک چنانچه زرتشت نیز پیامبری از قوم سامی بود با بی مھری نژادپرستان ایرانی روبرو می شد (8)
پاورقی ها و توضیحات در این پست

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.