زیگورات لینک ( وبلاگ فرعی زیگورات)

مطالب لینک داده شده در وبگاه زیگورات

زیگورات لینک ( وبلاگ فرعی زیگورات)

مطالب لینک داده شده در وبگاه زیگورات

نظر آل احمد درباره تغییر خط فارسی- بخش نخست

خواهرزادۀ "جلال":                                                                                                     
جلال آل احمد مخالف تغییر خطّ فارسی بود...

جلال آل احمد در بخشی از خاطرات خود، ماجرای یک مهمانی را شرح داده،
که در خانۀ دکتر علی‌اکبر سیاسی برگزار شد. در آنجا بحث تغییر خطّ فارسی مطرح شد.
کلنل علی‌نقی وزیری و دکتر سیاسی هم موافق تغییر خطّ بودند؛
ولی "جلال" مخالفت کرده و می‌گوید:
ما ایرانی‌ها هیچ‌وقت خطّی از خودمان نداشته‌ایم؛ حالا هم من تعصّبی ندارم؛
امّا تغییر خطّ ایرانی‌ها به خطّ عربی در صدر اسلام در اثر تغییرات بنیادی در لایه‌های زیرین جامعه اتّفاق افتاده؛
امّا حالا مگر چه اتّفاق عجیبی افتاده که به تَبع آن، ما خطّمان را تغییر دهیم...؟!

شرح بیشتر نظریه آل احمد در کتاب "سه مقاله ی دیگر" مقالهء چند نکته درباره خط و زبان :

بخشی از مقاله فوق را با هم میخوانیم .علاقه مندان می توانند برای مطالعه کل مقاله به کتاب سه مقاله ء دیگر مراجعه کنند .

«...که تا آخر دوره ساسانیان فقط چهار نسخه از آن[منظور اوستا] در چهار آتشکده ی رسمی حفظ می شد و از دسترس عوام به دور بود و تنها موبدان و هیربدان حق قرائتش را داشتند. در حالی که حتی پیش از راه افتادن اسکندر نیز شاگردان سقراط هر یک کتابها داشتند و دفتر و دستکها و مدرسه ها، ما شاید در زمان ظهور مانی هم بزحمت کاغذ را میشناختیم. وقتی گزنفون «آناباز» خود را می نوشت که داستان بازگشت پیروزمندانهء ده هزار سرباز اجیر و مختلط یونانی است که از پشت دروازه بابل تا حوالی شهر باستانی «تروا» همه جا از تشکیلات هخامنشی بسلامت گریختند. هنوز آخرین کتیبه های هخامنشی از زیر دست حجاران درنیامده بود. و به هر صورت صرف نظر از چراهای متعددش ما کاغذ را خیلی دیرتر از ساحل نشینان مدیترانه یافتیم و شناختیم.تا آخر دوره ساسانیان در بند تشکیلات خاص طبقاتی (کاست) بوده ایم که دبیری و سروکار داشتن با خط و کتابت را مشغله ی خواص اعلام میکرد.و اسلام که با فتح خود در حقیقت همه ء این نوع سدهای طبقاتی را میشکست و آزادی و تعلیم و تربیت را به همه ء مسلمین ارزانی میداشت و امکان آنرا که سروکار با خط و کتابت حتی به مکتبخانه های دهات کشیده بشود... .

هخامنشیها با اقتباس خط میخی این واقعیت اجتماعی را بیان کردند که ایل نشینانی تازه از راه رسیده اند و بیخبر از ادب و شهرنشینی و هنوز مجبور به ییلاق و قشلاق اند که ناچارند پایتختی در شوش داشته باشند و پایتخت دیگری در پارس و در اساس سبک معماری شان محتاج همسایگان خویشند که گرچه مغلوب سواران و تیراندازان آنها شده اند اما رسم حکومت و پست و مالیات و ضرب سکه و اجرای قوانین را بهتر می دانند و به هر صورت در ادب مملکتداری دو سه پیرهن بیشتر از آنان پاره کرده اند.اگر خط میخی بابلیها خط رسمی هخامنش هاست باین دلیل است که بر جای «نبوکدنصر» و«آشوربانیپال» نشسته اند و بر قلمروی حکومت می کنند که ناچار است سه زبان رسمی داشته باشد و کوروش و داریوش مجبورند از اینها هم قدم فراتر بگذارند و دانیال را به وزارت برگزینند و «استر» را بجای ملکه دربار بنشانند و گاو بالدار آشوری را نگهبان دروازه ِ ورودی آپاداناهای متعدد خویش بگذارند. قبول و اشاعه خط میخی در ایران آن زمان نشانه ی تحول قومی است که می خواهد از بیابانگردی و شبانی دست بردارد تا کمتر از صد سال بعد بتواند کوس رقابت با تمدن دره ی نیل را بزند یا جرات حمله به یونان و سواحل فنیقی را در دل بپرورد.قبول خط میخی یعنی قبول تمدن و شهرنشینی و رها کردن چوپانی و آوارگی.همین رسمی که پس از قرنها هنوز در کوچ نشینی قشقاییها دوام دارد و نشان دهنده ی این واقعیت است که هنوز ما یکدست بتمدن خو نکرده ایم و یکسره شهر نشین نشده ایم.

و به دوره اسلام که می رسیم تکلیف روشن است.دعوی تازه ای با آزادیهای تازه و روال جدیدی برای زیست و قلمروی گسترده بین المللی بجای حصار تنگ مرز و سامان یک ملیت.و ملتی در بند مقررات(کاست)گرفتار و مجبور بتحمل طبقه بندی دوره ماقبل تاریخ و خسته از همه ی جنگهای با روم و به جان آمده از مالیات های دولتی و مقررات خشک مذهب زرتشت و به هرصورت منتظر گشایشی یا معجزه ای.این است که اهالی پایتخت آنروز مملکت در کوچه های مدائن(تیسفون) نان و خرما پخش می کنند میان اعرابِ ... که برای غارت کاخ شاهی می دوند.

ما بعنوان یک ملت هرگز از اعراب شکست نخورده ایم.آنچه از اسلام شکست خورد تشکیلات پوسیده ی درباری و نظامی ساسانی بود که وسیله ای شده بود برای خفه کردن هر ناله اعتراضی در لباس مذهب مانی یا مزدک. و نتیجه این شکست آن بود که ملتی آزاد شد. آزاد از مالیات-آزاد از قید کاست. آزاد برای قبول هر مذهبی و آزاد برای تحصیل علم.گرچه در حمله اسلام کاخی فرو ریخت و لشکری شکست خورد و شاید کتابخانه ای سوخت اما تمدن ایرانی رونق گرفت و بر مرکب اسلام خود را تا پشت دروازه (گل) رساند.

هنوز کوته بینانی هستند که به زکریای رازی و بیرونی و ابن سینا می تازند که چرا به عربی نوشتید؟- غافل از اینکه این عربی نویسی موقتی در چهار پنج قرن آغاز اسلام تنها راه حفظ تمدن و فرهنگ ایرانی بود از آفات زمانه.اگر فقط فارسی می نوشتند و فقط کتابخانه ها و مدارس ری و نیشابور و بغداد مراکز این تمدن بود مغول که هم این شهرها را کوفت و سوخت و زیروزبر کرد دیگر از کجا دسترسی بود به «ماللهند»های بیرونی یا «قانون» و «شفا»ی بوعلی سینا؟

با این خط و زبان جدید فرهنگ ایرانی چنان قلمرو گسترده ای یافت که بی نام و نشان ترین پناهگاهش«قرطبه» بود و قاهره و دانشمندان و محققان ایرانی اسلام پذیرفته هم از این راه بود که توانستند بیش از نیمی از عوامل اصلی تمدن اسلامی را بسازند تا برسد زمانیکه زبان فارسی از نو فرصت خودنمایی و تظاهر بیابد و به همت بزرگانی چون رودکی و فردوسی و ناصرخسرو و خیام چنان رواج و رونقی پیدا کند که همان در اواخر قرن هفتم شاهکار سعدی کتاب دستی مکتب خانه روندگان بشود. بله در چنین وضع و زمانه ای بود که خط عربی را گرفتیم و پروردیم و منقح ساختیم باین مشق زیبای تند نویسانه مقتصد در کاغذ و وقت ... .

حالا پیران قوم آمده اند که این خط را باید تغییر داد.بسیار خوب.بفرمایید. رودرواسی نکنید و خط لاتین را جایش بگذارید.اما بگویید ببینم این تغییر خط نشانه ی چه تغییری است در کجای این زندگی که ما داریم؟ آخر زیر این آسمان کبود چه حادثه ای بوقوع پیوسته؟ آیا مذهب تازه ای آمده است که ما از آن بیخبریم؟ یا اساس زندگی اقتصادی مردم عوض شده است؟ یا فقر ریشه کن شده؟ یا بیکاری و ولگردی از میان رفته؟... آخر این تغییر خط را بمنون کدام خبر خوش و طلیعه ی کدام قدم مبارک و پیش قراول کدام دوره ی طلایی بپذیریم؟ ...
سه مقاله دیگر.46-51 
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.