زیگورات لینک ( وبلاگ فرعی زیگورات)

مطالب لینک داده شده در وبگاه زیگورات

زیگورات لینک ( وبلاگ فرعی زیگورات)

مطالب لینک داده شده در وبگاه زیگورات

نظریه دکتر علی اکبر ولایتی -بخش دوم

برخی از منتقدان به صراحت،سخن از عدم صلاحیت شرق شناسان در سخن گفتن از اسلام رانده اند.زیرا به نظر آنان شرق شناسان هیچ کدام از معیارهای بی طرفی، که برای یک بررسی علمی لزوم است،را دارا نیستند. تاریخ آنان شامل جنگهای صلیبی علیه مسلمانان و اتهامات آنان به پیامبر و ردّ طبیعت الاهی وحی و جهل آنان در اطلاع از زبان عربی و نیز پشتیبانی از یهودیان مسلمانان، بی طرفی آنان را خدشه دار کرده است.16

البته انتقاد از شرق شناسی و اعتراف به کاستیها و سوگیریهای خاص آن،به اندیشمندان شرقی محدود نبوده و حتی برخی از اندیشمندان و شرق شناسان غربی نیز به این راه رفته اند.

ایوانز بریچارد بر آن است که شرق شناسی در خدمت حکومتهای استعمارگر قرار داشته است. وی اشاره کرده است که اگر سیاست حکومت استعمارگران آن است که از طریق روسا به حکومت خویش بر مستعمرات ادامه دهند؛بنابراین،بهتر آن بود که این روسا و کارویژه های آنان را در جامعه بشناسیم و از میزان قدرت و نوع امتیازاتی که از آن بهره مند هستند آگاه شویم؛زیرا اگر هدف سیاست ما ادارۀ یک سرزمین بر اساس قوانین و عادات سنتی آن است،بنابراین در آغاز باید از طبیعت این قوانین آگاه شویم.17

ماکسیم رودنسون نیز،که خود یکی از چهره های مطرح در زمینۀ شرق شناسی است،با اشاره به اعمال و نوشته های هارتمن ولئون کاتیانی در مورد خاستگاهها و ریشه های اسلام،دیدگاه آن دو را دیدگاهی اقتصاد محور و تک عاملی می خواند که برای بررسی اسلام و تاریخ آن تنها به عامل اقتصاد نظر کرده اند. رودنسون با انتقاد به نظر آن دو،آن را تحت تاثیر آرای حاکم بر آن روزگار می داند. وی با اشاره به فعالیت ها و پژوهشهای دیگر اندیشمندان نتایج آنان را فاجعه آمیز توصیف می کند.18
رودنسون ،با انتقاد از نگرش اروپا محور شرق شناسان،نتیجه می گیرد شرق شناسی کلاسیک در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم،از آموزه ها و افکار حاکم بر اروپای آن روزگار،مبنی بر اروپا مرکزی و ایدئالیسم،پیروی می کرده است.19

البته رودنسون با وجود برشمردن این کاستیها،معتقد است که نمی توان چشم بر اهمیت بسیاری از اطلاعاتی که به آن دست یافته اند بست،و منکر انباشت اطلاعات مفید بسیاری شد. از دید رودنسون، ما اکنون به وسیلۀ اطلاعات آنها به مطالبی دست یافته ایم که پژوهشگران آن زمان، دست نیافتند.20

در درون جهان اسلام،می توان دونقطۀ عطف اساسی را در نقد شرق شناسی دنبال کرد؛یکی مربوط به مقالۀ«شرق شناسی در بحران» نوشتۀ انور عبدالملک نویسندۀ مصری است که،در فرانسه،در سال 1963به چاپ رسید و دوم،کتاب شرق شناسی ادوارد سعید پاپ1978 بود.21

از دید انور عبدالملک،نگرش جهانگردان اروپایی و مبشران مسیحی به اسلام که از منابع مهم شرق شناسی است، سخت کینه توزانه، دروغ، ساختگی و تحریف شده و علیه باورهای اسلام است.22 انور عبدالملک،در انتقادهای خویش از مطالعات شرق شناسی ،ریزبینانه به این مسئله پرداخته است که شرق شناسان به اندازه کافی به تاریخ معاصر ملتهای«شرقی» نپرداخته اند. از دید عبدالملک علت اینکار،فرار شرق شناسان از پژوهش در زمینۀ تاریخ جدید شرق است. زیرا این دوره به علت همراه شدن با استعمارگری،هموار شاهد وجود واقعیتی به نام دشمنی با غرب و غربیان در میان این ملتها بوده است.23

نکته حائز اهمیت دیگر این است که بیشتر شرق شناسان سدۀ هجدهم و نوزدهم و حتی بیستم کارمندان وزارت امور خارجۀ دولتهای متبوع خویش در سرزمینهای استعمار شده بوده اند؛ از جمله می توان به شرق شناس معروف فرانسوی،ارنست رنان اشاره کرد که برنامه ریز استعمارگران فرانسوی به شمار می رفت.24

در راستای انتقاداتی که به شرق شناسی وارد است می توان به پایه هایی اشاره کرد که شرق شناسی بر آنها قرار گرفته است،از جمله این پایه هاست:

1.نگرش به مسحیت اروپایی به عنوان هنجار و معیاری برای ارزیابی دیگر ادیان،به گونه ای که اگر این ادیان با مقوله های اصلی در آیین مسیحیت هماهنگ نباشند،ردّ می شنود و معیار پذیرش این ادیان،انطباق آنها با مسیحیت رایج در اروپاست.

2.بررسی جوامع «شرقی» و ارزیابی این جوامع بر اساس معیارها و هنجارهای متضادی که از تجارب اروپایی گرد آمده است.

3.نگرش نژادگرایانه،که بشریت را به دو دستۀ«ما» و « دیگران» تقسیم و ملتهای جهان را با اطلاق نژادهای والا و نژادهای پست جدا می کند. بدین ترتیب،شرق شناسان به بیان ویژگی اروپاییان تمدن ساز و صاحبان ابتکار و بررسی ویژگی های سامیان سطحی اندیش و آنان می پردازند.

4.تجربۀ اروپا را الگوی هنجاری و معیار تحول بشری انگاشتن و نگرش به تاریخ کل جهان بر اساس تاریخ اروپا و از دریچۀ آن.

5.ساده نگری مبالغه آمیز و متناقض در نگرش به شرق؛ به گونه ای که هر آنچه جز اروپا بود،در زمرۀ شرق انگاشته شده و هویت همانندی به آنان داده شد و بر همهۀ آن مجموعه های گوناگون «شرق» اطلاق گردید.25

در یک جمع بندی می توان پیوند شرق شناسان و استعمار و خدمت آنان به دولتهای استعمارگر را همچون آلن روسیون به شکل زیر نشان داد:

بدین ترتیب، شرق شناسان با مطالعۀ جوامع شرقی،تصویری از آن ارائه می دهند و سپس بر اساس این تصویر به دست آمده،به حوزۀ رهبری دولتهای استعمارگر،راهنماییها و نصایحی می کنند تا حوزۀ رهبری،سلطه و حکومت خود را بر جوامع شرقی ادامه دهند.

شرق شناسی نوین نیز حتی اگر بکوشد،تصویری واقع گرایانه از ملتها و جوامع شرقی ارائه دهد،باز در پس ارائه چنین تصویری،خدمت به کشورهای استعمارگر است.

از این رو،شرق شناسی اکنون در جایگاهی قرار گفته است که اگر پژوهشگری بخواهد از شرق دربارۀ آن بنویسد یا بیندیشد، نمی تواند از دیوارها و موانعی بگذرد که بر سر راه فهم شرق قرار داده شده است. به بیان دیگر،شرق اکنون،به دلیل وجود شرق شناسی،نمی تواند موضوعی آزاد برای پژوهشی عینیت گرا و بی طرف باشد. این نکته بدان معنا نیست که تنها شرق شناسی و دست اندرکاران آن یعنی شرق شناسان هستند که به پژوهش در باب شرق مشغول اند،بلکه به آن معناستکه شرق شناسی شبکه ای از منافع کلی و عام را به وجود می آورد که در هر جایگاهی که این هستی عجیب و خارق العاده،یعنی شرق،مورد بررسی قرار می گیرد،حاضر است و تاثیرگذار خواهد بود.26

منبع: فرهنگ و تمدن اسلامی؛دکتر علی اکبر ولایتی ص201-207


پاورقی:

1.ادوارد سعید،الاستشراق،ترجمۀ کمال ابوادیب،بیروت،1981،ص37
2.همن ص 38 3.همان ص39
4.احمد سمایلو فتش،فلسفة الاستشراق و اثرها فی الدب العربی المعاصر،قاهره،1981،ص70-71
5.ادوارد سعید،پیشین،ص80
6.نصر محمدعارف،التنمیة السیاسیه المعاصره،هیرندن فیرجینیا،الولایات المتحده الامریکیه،1412/1992ص115
7. نصر محمدعارف،پیشین ص117
8.همان،ص131،
9. نصر محمدعارف،پیشین،ص131، محمودشاکر،المتنبی رسالة فی الطریق الی ثقافتنا،قاهره،کتاب الهلال،اکنوبر،1987،ص 92
10. نصر محمدعارف،پیشین،ص119
11.همان ص132
12.احمد ابوزید،«الاستشراق و المستشرقون»در مجله عالم الفکر،کویت،ص85-86
13.محمدمحمد امزیان،منهج البحث الاجتماعی،بین الوضعیه و المعیاریه،فیرجینیا الولیات المتحده الامیرکیه1991،ص150
14.محمد آرکون و آخرون،الاستشراق بین دعاته و معارضه،ترجمه هاشم صالح،دارالساقی،بیروت2000،ص7
15آرکون و آخرون،پیشین،ص189
16.همان ص 190
17.ایفانز بریچارد،الانثرو پولوجیا الاجتماعیه،ترجمه احمد ابوزید،قاهره 1980ص162
18.ماکسیم رودسنون،الدراسات العربیه و الاسلامیه فی اروپا،در ارکون و دیگران ص48
19.همان،ص49-50 20-همان،ص51
21.همان،ص17 22.انورعبدالملک،پیشین ص 76-77
23.همان،جاهای مختلف،نیز نک:محمدآرکون و دیگران ،پیشین ص36
24.احمد سمایلوفتش،پیشین،ص124
25.نصرمحمد عارف،پیشین،ص121-125
26.ادوارد سعید،پیشین،ص39
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.