زیگورات لینک ( وبلاگ فرعی زیگورات)

مطالب لینک داده شده در وبگاه زیگورات

زیگورات لینک ( وبلاگ فرعی زیگورات)

مطالب لینک داده شده در وبگاه زیگورات

پژوهش های شرق شناسی اروپاییان و پیوندشان با ناسیونالیسم ایدئولوژیک ایرانی


«...نگاهی گذرا به تألیفات اروپا ییان دربارۀ ایران در قرن نوزدهم آشکار می کند که شرق شناسان تا چه اندازه شیفتۀ دوران پیش از اسلام بوده اند. می توان گفت که این شیفتگی محصول دو عامل بود: نخست اینکه این دوره از تاریخ ایران دقیقاً به پیش از اسلام مربوط می شد؛ تألیفات اروپا ییان دربارۀ شرق مملو از نفرت عمیق و ریشه دار از اسلام و هر چیزی بود که رنگ و بوی اسلامی داشت. بنابراین تعجبی ندارد که شرق شناسان برای ادوار قبل از اسلام ارزش و اعتبار بالاتری قائل شوند.
ثانیاً، بسیاری از خاورشناسان با اتکا به منابع یونانی و لاتین به موضوعات مورد بررسی شان از منظری کلاسیک می نگریستند. از این رو، آنها نیز همچون اسلاف کلاسیک شان از اسلام متنفر بودند و آن را پدیده ای می دیدند که بر دوران طلایی شرق باستان نقطۀ پایان گذاشته است. آنان به صورتی مشابه از مسیحیت هم در مقام پایان دهندۀ دوران طلایی غرب باستان بیزار بودند. 

در مجموع و چه بسا به صورتی ناخودآگاه، شرق شناسان تاریخ شرق را از منظر قرائت خودشان از تاریخ اروپا بازخوانی می کردند. از آنجا که علم و دانش اروپاییان نزد ایرانیان از جایگاه والا و مقدسی برخوردار بود و هنوز هم هست نظرات مستشرقان اروپایی دربارۀ ایران پیش از اسلام برای نسل اول ملی گرایان ایران اهمیت بسیار داشت. چنان که پیش از این هم اشاره شد، هنگامی که مورخان ایرانی نظیر پیرنیا و فروغی به نگارش تاریخ ایران بر اساس روش های جدید روی آوردند، آثار آنها غالباً به طور کامل بر نتایج مطالعات شرق شناسان تکیه داشت.

از نظر روش پژوهش، استناد به کارهای اروپاییان تقریباً در حکم ارجاع به منابع دست اول محسوب می شد. کلیت پیکرۀ نوشته های تجدد طلبان و ملی گرایان مدیحه سرایی بلندبالایی از اروپا، علم اروپا، دانشمندان اروپا و کشفیات اروپا و آرزوی تبدیل یک شبۀ ایران به اروپا است. رگه هایی از نوعی عقدۀ حقارت وجود داشت که در ادامه بدان اشاره خواهد شد. بدین سان، آن دسته از محققان اروپایی نظیر سر جان مالکوم، جورج راولینسون و دیگران که تصویر ستایش آمیزی از تمدن گذشته ایران ارائه کرده بودند، به حتم و البته شاید ناآگاهانه موجب تشویق منورالفکرهای مذکور به تأکید بر دستاوردهای این تمدن شدند. آنها کوشیدند برای کاستن از آلام کشور این تمدن ستایش آمیز را مظهر اصلی ایرانیت معرفی کنند. این شیدایی نسبت به دوران پیش از اسلام که در سراسر دوران پهلوی تا به امروز با شور و حرارت به حیات خود ادامه داده است از ستون های بنیادین ناسیونالیسم ایدئولوژکی ایرانی به شمار می رود. ایرانِ پیش از اسلام همچنین به گونه ای مناسب همۀ آن چیزهایی را داشت که ایرانِ دوران قاجار فاقد آن بود (قدرت و ترقی) و در همان حال دوری طولانی اش آن را به نقطۀ شروع مناسبی برای عرضۀ روایتی تبارشناسانه از جامعۀ ایران درآورد. زیرا به واقع همۀ ملت ها علاقه دارند پیشینۀ آبا و اجدادی شان را تا گذشته های دور و دراز تاریخ امتداد دهند. »

«... ناسیونالیسم ایرانی، در مقایسه با سرزمین هایی که رسماً مستعمره شده بودند، چندان کوششی برای رهایی ایرانیان از سیطرۀ حکومت های استعماری به عمل نیاورد، بلکه تلاش می کرد کشور به سطح پیشرفت های نظامی، اقتصادی و سیاسی کشورهای اروپایی برسد. بنابراین، اشتیاق چندانی برای رهایی یا استقلال از سیطرۀ اروپا به چشم نمی خورد، بلکه ملی گرایان ایرانی بیشتر تمایل داشتند از طریق تکرار مداوم و بی امان دستاوردهای پیش از اسلام ثابت کنند که ایرانیان مردمان بی اهمیتی نیستند یا با تقلید از سبک زندگی اروپایی نشان دهند که ایرانیان نیز می توانند مانند اروپاییان عمل کنند. عدم علاقه به جدایی از اروپا به همراه عقدۀ حقارتی که ذکر آن رفت موجب درونی سازی پیشداوری ها و قضاوتهای متعصبانۀ جریان شرق شناسی نسبت به اسلام و “شرق ” شد.

نظریه پردازان ملی گرایی از ابراز بیزاری جریان شرق شناسی نسبت به اسلام با تمام وجود استقبال کردند و انتقادات تند آنها علیه اسلام و روحانیون مسلمان و نیز علیه “شرقیها” و خصوصا اعراب حتی از نوع اروپایی آن افراطی تر و متعصبانه تر بود. برخی از آنها، همچون کرمانی، حتی پیشداوریها و قضاوتهای متعصبانۀ شرق شناسان علیه ایرانیان را تکرار می کردند. 

خود شرقی گرایی در حقیقت به معنای حمایت بی قید و شرط از قضاوتهای متعصبانه و پیشداوریهای شرق شناسان و خودداری از ورود به مباحثه با شرق شناسان به منظور تدارک پاسخی علیه دعاوی بنیادی آنهاست و نیز به معنای امتناع از ورود به استدلال و گفت و گو بر ضد دیدگاه های نژادپرستانه ای که حتی خود آنها را هم از جهات متعدد هدف قرار می داد. در مقابل، آنان پیش داوریها و قضاوتهای متعصبانۀ شرق شناسان را به زبان خود درآورده و تلاش می کردند چنین استدلال کنند که این پیش داوریها و قضاوتها به واسطۀ دستاوردهای دوران پیش از اسلام ایران به واقع دربارۀ ایرانیان صدق نمیکند.
آریایی گرایی با وارد کردن عنصر “نژاد برتر” به پارادایم ناسیونالیسم ایرانی این باور و ذهنیت را تشدید کرد. با این همه، در فضای مملو از غرور ملی و وطن پرستی تعریف شده در ایدئولوژی ناسیونالیسم ایرانی، نفس خود شرقی گرایی چیزی فراتر از ابراز نفرت از خود در لباسی مبدل، اشتیاقی تقریبا بیهوده به چیزی غیر از “شرقی” بودن صرف و عضوی از یک ملت مفلوک “آسیایی ،” لکین از مردمان آریان ره گم کردۀ آن در خاورمیانه بودن، نیست.
به این ترتیب، استراتژی خودشرقی گرایی بر حمایت از ایرانیان در مقابل تصورات پیش ساختۀ اروپاییان از شرق مبتنی بود، آن هم نه از طریق مواجهه با آنها، بلکه از طریق پذیرش قاطعانۀ نظرات آنان و معرفی خود به منزلۀ استثنایی از حیث برابری با اروپاییان....»
دکتر رضا ضیا ابراهیمی، مقاله: خود شرقیگرایی و بی جاسازی: استفاده و سوء استفاده از گفتمان “آریاییگرایی” در ایران
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.