زیگورات لینک ( وبلاگ فرعی زیگورات)

مطالب لینک داده شده در وبگاه زیگورات

زیگورات لینک ( وبلاگ فرعی زیگورات)

مطالب لینک داده شده در وبگاه زیگورات

نقش ویژه اشرافیت یهود در تاریخ سازی- بخش دوم

اگر وجود تباهی ها و ستمگریها در بابل مردمان آنرا سزاوار دشنام و نفرین گردانده است، پس یهودیان و "پارسیان باستان" بیشتر سزاوار دشنام و نفرین هستند؛ زیرا اشرافیت یهودی و پارسی بیشتر از بابلیها تباهی و ستمگری داشته اند در حالیکه دستاورد آنها در تمدن و فرهنگ در مقایسه با بابلیها بسی ناچیز است! ستم اشرافیت یهود در اورشلیم بسا سنگینتر از تهاجم بخت النصر به این شهر بوده است؛ بطوریکه حمله بخت النصر بنا بر شواهد تاریخی برای فقیران بنی اسرائیل

اقدامی نجاتبخش بشمار می رفته استآرمیا رهبر دینی یهودی از همگانی شدن ستم و دروغ در اورشلیم بهنگام محاصره شهر بدست بخت النصر می گوید: "در کوچه های اورشلیم گردش کرده ... تفتیش کنید که آیا کسی را توانید یافت که به انصاف عمل کند و طالب راستی باشد؟".
کاهنان و اشرافیت یهود حتی به خدای خود نیز نیرنگ می باختند چنانچه هنگام محاصره، ثروتمندان یهود برای خرسند کردن یهوه بندگان عبرانی را آزاد کردند؛ چون مدت کوتاهی محاصره برداشته شد، دوباره آنها را به بردگی گرفتند! (تاریخ تمدن، ص ۲۶۸ ).
اسناد دینی یهود از "اسارت و بردگی" یهودیان در بابل و "آزادی" آنها بدست کوروش سخن می گویند؛ ولی پژوهشهای تاریخی چیز دیگری را نشان می دهند. یهودیان در سرزمین پرنعمت و حاصلخیز بین النهرین پیشرفت کردند؛ از آداب و رسوم خشک و سرسخت دینی خود رهایی یافتند؛ شمار آنها فزونی گرفت و ثروت بسیاری اندوختند: "در سایه آرامش و وفاقی که از برکت اسارت برای آنان پیدا شده بود، و پیشتر از آن محروم بودند، به راه پیشرفت افتادند... چون یک نسل از میانه گذشت و نسل دوم یهودیان تبعید شده روی کار آمد، اورشلیم تقریبا از خاطره ها محو شده بود" (همانجا، ص ۲۶۳ ). آنها چگونه اسرا و بندگانی بودند که بنا بر کتاب دانیال (باب دوم) به مقامات بالای حکومتی دست یافتند و بگفته مورخان از بانکداران بزرگ بابل بشمار می رفتند؟ پس چون بندگی در کار نبود، آزاد شدن از بندگی بدست کوروش نیز بی معنا می شود؛ کما اینکه در گل نبشته بابلی موسوم به "استوانه کوروش" نیز هیچ اشاره ای به "بردگی" و "آزادی" یهودیان نیست. ثروت سرشاری که سرکردگان سیاسی – دینی یهود اندوختند در پیمان سیاسی با کوروش هخامنشی برای تسلط بر بابل و ارضای کینه توزی آنها بکار رفت.

رجز خوانیهای آرمیا و اشعیاء از "فرستادن شمشیر بر خزائن بابل"، "غلبه پارس بر بابل" و "شکست ناپذیری" کوروش در این میان بسیار پرمعنا و قابل تأمل است. بگفته ویل دورانت، بنی اسرائیل قوم بیابانگردی بودند که به تسخیر کنعان پرداختند و هر اندازه خواستند از مردم کنعان کشتند و چنانکه از"کتاب مقدس" آنها بر می آید این کشتار و خونریزی بزرگ "برضای خدا و بفرمان او" رخ داده است!؟ جدعون که دو شهر فلسطین را تسخیر کرد، ۱۲۰۰۰۰ تن از مردان آنجا را کشت (تاریخ تمدن، ص 253-252)

کشتار بیش از ۷۵۰۰۰ تن از مردم ایران با همکاری حکومت هخامنشی در رخداد پوریم (کتاب استر) نیز نمونه دیگری از تشنه بودن اشرافیت یهود به خونریزی است. یوشع از قانون جنگل پیروی می کرد که "هر کس بیشتر بکشد، بیشتر زنده خواهد ماند"؛ و با این روش بود که "ارض موعود" را تسخیر کردند (همانجا صهیونیستهای امروز نیز از همین قانون پیروی می کنندتورات می گوید که داوود همه اسیرانی را که بدستش می افتادند می کشت و به فرزندش سلیمان نیز چنین سفارش کرد!؟ (همانجا، ص255) . در اینجا باید یادآور شد که ابراهیم و داوود و سلیمان و... در قرآن چهره ای بکلی متفاوت از آنچه تورات ترسیم کرده است، دارند؛ آنچه تورات تحریف شده به آنها نسبت داده است تنها نشانگر میل مفرط اشرافیت و روحانیت یهود به خونریزی و تباهی است؛ همانها که هرگز از پرستش گاو و گوسفند و مار هم دست برنداشتند و موسی پیامبر نیز نتوانست آنها را از شرک و ستم باز دارد!
"پیامبران" کاهن یهود به جنگ و خونریزی حریص بودند؛ بگفته ویل دورانت: "عادت بر آن جاری بود که شهرهایی که تسخیر میکردند ویران کنند و همه مردان آنجا را از دم شمشیر بگذرانند؛ و چنان زمین را تباه سازند که جز پس از گذشتن زمان درازی شایسته کشت و زرع نباشد" (همانجا، ص ۲۷۶ )؛ این همان سیاست "زمین سوختهاست که در عصر جدید نیز توسط استعمارگران و امپریالیستها بکار گرفته شده است.
باری، یهودیان صد هزار تن از آرامیان را تنها در یک روز کشتند (همانجا)... پس کسانی که نینوا پایتخت دولت آسور را از روی کینه جویی "شهر خونریز" می نامند و از ویرانی اش شادمان می شوند، هرگز از پادشاهان آسوری بهتر نبوده اند! و اگر آنها قدرت بخت النصر را داشتند و بر بابل تاخته بودند، بجای "اسارت و تبعیدبزرگان بابل، همه بابلیها از زن و مرد و کودک شیرخوار و نیز دامهایشان را بفرمان "کتاب مقدس" خود (نگاه کنید به کتاب سموئیل، باب پانزدهم) از دم شمشیر گذرانده بودند! از نظر فساد اخلاقی نیز یهودیان بهتر از بابلیها نبودند؛ زیرا زنا و لواط در میان آنها رواج داشت (ویل دورانت، ص ۲۷۶ ) تا آنجا که هیکل اورشلیم در زمان مکابیان بصورت یک روسپی خانه درآمد (همانجا، ص 277).

نقش جاعلانه و تحریف گرانه باستان شناسان و مورخان صهیونیست در تاریخ نگاری ایرانی و انگیزه آنان در پرورش نژادپرستی و باستان گرایی ایرانی بسیار آشکار است! مگر نه آنکه پیامد نژادپرستی و باستان گرایی پارسی، ستیز "ایرانیان" با اسلام و عرب بوده است؟ و مگر نه آنکه این ستیز ابلهانه نیازهای حیاتی و آرزوهای دیرینه اشرافیت یهود را بر آورده ساخته است؟ پس چرا نباید آنها نقشی در این میان بعهده گرفته باشند؟ آیا براستی می توان یهودی بودن باستان شناسانی را که از سرآغاز دوره پهلوی به ایران آمدند و در پی ریزی نژادپرستی باستان گرای ایرانی نقش اساسی بازی کردند، تصادفی دانست؟ البته باید گفت که قدرت جعل و تحریف آنها در تاریخ نیز همچون دیگر تاریخ سازان وابسته به سلطه گران جهانی نامحدود نیست؛ نباید در این باره بزرگ نمایی کرد و مثلا چنین پنداشت که سراسر تاریخ ایران و شرق باستان، و حتی دیگر ملل جهان، "یهود ساخته" است (پورپیرار)؛ هر چند می دانیم که اشرافیت یهود در جعل و تحریف دین و تاریخ پیشینه ای بس طولانی و مهارتی بی نظیر داشته است 3 . اگر عشق اشرافیت یهود به کوروش و هخامنشیان و بیزاری از بابل و آسور و... بروشنی از مطالعه تاریخ یهود و اسناد دینی آنها بدست می آید و از باستان شناسان صهیونیست، که نقش اصلی را در کاوشهای تخت جمشید و شوش و ...و بدنبال آنها تاریخ نگاری ایران و شرق باستان داشته اند، جعل و تحریف جهتدار در تاریخ این دیار نباید شگفت انگیز باشد، پس با اندکی ژرف نگری می توان انگیزه های سیاسی و دینی آنها را در اینکار دریافت و با اندکی موشکافی نیز نمونه های جعل و تحریف تاریخی آنها را شناخت و شناساند!


3-ابن مسکویه دانشمند قرن پنجم هجری از یک جاعل یهودی در بغداد نام برده است که نوشته هایی را بنام نسخه های دست نویس "دانیال نبی" عرضه می کرد. وی سند دست ساز خود را چند روز در مارچوبه و چند روز نیز در کفش خود جا می داد تا زرد رنگ و کهنه شود و کسی در قدیمی بودن آن شک نکندبفرموده قرآن، یهودیان تحریف کنندگان دین و تاریخ اند (بقره، ۷۵ ؛ نساء، ۴۶ ؛ مائده، ۱۳ و ۴۱ )؛ انگیزه اشرافیت یهود از جعل و تحریف در عقاید و تاریخ ملتهای همسایه، محروم کردن آنها از اندیشه راهنما و تجربه تاریخی در بازسازی و پیشرفتهای اجتماعی است تابتوانند با گزافه گویی و پنهان کردن نقش تاریخی خود در خاور میانه بر این مردمان نفوذ و سلطه یابند.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.