همچنین باید به ماهیت جعلی "الفهرست" اسحاق بن ندیم اشاره کرد که منبع اصلی پریشان گویی های نژادپرستان و باستان گرایان پارس مدار و اشرافیت یهود است. در این کتاب، که "سند افتخارات فرهنگی ایرانیان" خوانده شده است، نویسنده هزاران اثر مکتوب از فرهیختگان ایرانی، پیش و پس از اسلام، را نام می برد؛ بی آنکه حتی برگه کوچکی از نام و نوشته آنها امروز در دست باشد و دستاوردهای آنها در آثار فرهنگی و اسناد معتبر تاریخی آمده باشد! باور دعاوی این کتاب، بویژه در باره آثار فرهنگی پیش از اسلام منتسب به اردشیر ساسانی، انوشیروان و غیره در دوره ای که اساسا فرهنگ نوشتاری رایج نبوده است، تنها نیازمند یک خوش بینی بسیار کودکانه است.
الفهرست بررسی آثار مسلمین را با اشاراتی پرسش برانگیز به نویسندگان یهودی، و آنها که کنیه یهودی دارند، همراه کرده است. بخشی از داده های الفهرست چنان مبالغه آمیز، متناقض و نامعقول است که نژادپرستان ایرانی و اروپایی هم که نیاز بسیاری به اطلاعات موجود در این کتاب دارند، از ترجمه کامل آن خودداری کرده و به ترجمه بخشی از آن که ظاهرا ساختاری منطقی دارد بسنده کرده اند!
نسخه های خطی موجود این کتاب هم تفاوتهای بسیاری با یکدیگر دارند؛ این تفاوتها نه تنها اصالت کتاب را زیر سئوال می برد، بلکه نشان می دهد که نسخه برداران مطابق نیازها و خواسته های خود در آن دست برده و پیوسته بازنگری کرده اند.
انتساب کتب "پر شمار" در زمینه های گوناگون به "دانشمندان پرشمار ایرانی" دغدغه اصلی نویسنده یا نویسندگان الفهرست است؛ کتابهای پرشماری که برای نگارش آنها گاه عمر هزار ساله هم کفایت نمی کند.برای نمونه وی جابر بن حیان را نویسنده نزدیک به ۵۰۰۰ کتاب در زمینه های فلسفه و علوم و فنون انگاشته است که اگر به محدودیتهای اقتصادی و فنی نگارش در قرن نخست هجری و البته عمر طبیعی جابر هم توجه کنیم اساسا ناممکن است.
تاریخ زندگی ابن ندیم را به قرن چهارم هجری مربوط دانسته اند. پی بردن به اینکه الفهرست تا کجا نوشته دروغپردازی بنام ابن ندیم در سده چهارم یا سده های بعدی است و تا کجا نتیجه دستکاریهای نسخه برداران متقلب است، بسیار دشوار است. سده چهارم هجری همزمان با نهضت ترجمه در جهان اسلام و گسترش آثار فرهنگی مسلمین بوده است؛ و انگیزه منتسب کردن نگارش الفهرست دراین سده برجسته کردن نقش "پارسیان" و یهودیان در شکوفایی علمی و فرهنگی جهان اسلام بوده است.
باری، این کتاب به اعتراف محمد تقی بهار نیز در اواخر سده نوزدهم میلادی بدست "خاور شناسان" رسید(سبک شناسی، جلد اول) و آنها را که در جستجوی ملاط برای ساخت "کاخ پرشکوه ایران باستان" و پی ریزی ناسیونالیسم اسلام ستیز باستانگرا بودند، از آشفتگی و دلتنگی رهانید!
الفهرست تنها به مصادره دستاوردهای فرهنگی مسلمین بسنده نکرده است، بلکه سرچشمه دانش و فرهنگ یونان باستان را هم بگونه ای ظریف و پیچیده به "ملت پارس" و "کوشش یهودیان" منتسب کرده است؛ ادعای بیمار گونه ای که همچنان تکرار و تلقین می شود و با افسانه سازیهای زرتشتی در باره ربوده شدن "بخشهای طب و نجوم اوستا" توسط اسکندر نیز تقویت می گردد. ابن ندیم از زبان ابوسهل بن نوبخت، خاندانی پر ماجرا و بحث انگیز که فاقد نشان مطمئن تاریخی هستند، تاریخ داستان پایه و افسانه آمیز ایران باستان را از حمله اسکندر به بعد چنین می نویسد: اسکندر دارا را کشت و شهرها و کاخها را ویران ساخت، هر چه از دانش به فارسی مکتوب بود، سوزاند و آنچه از نجوم و طب و غیره نیاز داشت نسخه برداری کرد و به زبان رومی و قبطی (؟!) برگرداند. ولی بخشی از دانش پارسیان در هند و چین نگهداری می شد (؟!) که اردشیر ساسانی پس از متحد کردن پارسیان آنها را برگرداند و با آنچه به روم رفته بود جمع کرد، شاپور آنها را به فارسی ترجمه کرد تا اینکه در زمان انوشیروان ۵۴۱۲۰ کتاب فراهم گردید؛ با اینکه هنوز در سند و هند و فارس و جرجان و بابل و موصل و روم آثار بسیاری باقی مانده بود (!؟).
امروز پژوهشهای تاریخی و زبانشناختی نشان داده اند که نه تنها زبان و خط موسوم به "پهلوی" برای فرهنگ نوشتاری مناسب نبوده و جز توان خلق نوشته های کوتاه حاوی پیامهای ساده را نداشته است، بلکه اساسا انگیزه و علاقه ای برای آفرینش آثار فرهنگی در دوره ساسانی یافت نمی شده است؛ و به این حقیقتایران شناسان سنتی نیز ناگزیر معترف گشتند و از "حاکمیت ادبیات روایی و شفایی" در این دوره سخن گفتند (احمد تفضلی، پرویز رجبی).
بخشی از کتاب "الفهرست" به بررسی خط و زبان ملتها می پردازد که در آن تمامی نمونه خطهای ارائه شده چینی، هندی، روسی، حبشی و... جعلی و غیر واقعی اند جز نمونه خط عبری که دقیقا منطبق بر واقعیت است! این تطابق کامل در میان آنهمه دروغ و پریشان نویسی، این نظریه را تقویت می کند که نویسنده یا نویسندگان و نسخه برداران الفهرست یهودی بوده اند!
از خیال پردازیهای الفهرست آنکه می گوید مردم شمال افریقا خط ندارند و بدلیل همسایگی با هندوستان!؟ به خط هندیان می نویسند؟! این تخیل جغرافیایی شاید ریشه پیدایش افسانه "ورود ارقام از هند به میان اعراب"بوده باشد.
الفهرست بر پایه افسانه های ایرانی (داستان طهمورث و دیوان) از کاربرد خطوط نگارشی بی شماری در ایران پیش از اسلام نام می برد؛ بی آنکه برگه کوچک دانشی که بیاری این خطوط نگاشته شده و بر گنجینه دانش بشری به اندازه بال مگسی افزوده باشد، یا فقط نبشته ساده ای مرکب از چند واژه به یکی از این خطوط را به نمایش بگذارد.
نسخه های ساختگی دست نویس در میان آثار فرهنگی ایرانی بسیارند که باز می توان از شاهنامه بایسنغری نام برد که بگفته منصوری "اعتبار و اصالت شاهنامه بایسنغری را محققان و صاحب نظران تراز اول نپذیرفته اند"؛ زیرا این کتاب "پس از پانصد و هفتاد سال گویی هم اکنون از چاپخانه بیرون آمده"! (نگاهی نو به سفرنامه ناصر خسرو).
"کهن ترین نسخه شاهنامه در کتابخانه فلورانس"! و نیز "قابوس نامه" ریچارد فرای، از دیگر نسخه های جعلی بیگانه ساخته است. فرای که خود را اساسا "هخامنشی شناس" می داند، و تبلیغات دروغین او در باره تخت جمشید مشهور است، با آنکه بزرگترین معماران کشور در "سازمان نظام مهندسی ایران" این بنا را بدلیل ایرادهای بسیار معماری اش بنایی نیمه کاره دانستند، همچنان خود را به نادانی زده و افسانه های کهن خود و همکیشان صهیونیستش در باره "برگزاری جشنهای سالانه نوروزی در تخت جمشید"! را بازخوانی می کند!؟
کاری که بیش از پیش انگیزه های سیاسی بیمارگونه او را می نمایاند. باری، نسخه فرای بنام "کهن ترین نسخه قابوس نامه عنصرالمعالی" در اروپا جعل گردید؛ کتابی که پس از رسوایی به حق "کابوس نامه فرای" خوانده شد.
پاورقی: