زیگورات لینک ( وبلاگ فرعی زیگورات)

مطالب لینک داده شده در وبگاه زیگورات

زیگورات لینک ( وبلاگ فرعی زیگورات)

مطالب لینک داده شده در وبگاه زیگورات

نژادپرستی باستان گرای آریایی – پارسی- بخش دوم

تاریخ ایران باستان دو دوره متمایز دارد؛ نخستین دوره که دوره تکوین و تکامل تمدن و فرهنگ و نهادهای سیاسی و اقتصادی – اجتماعی در این سرزمین است، دست کم از ۷۰۰۰ سال پیش آغاز شد و با فرمانروایی کوروش پایان گرفت؛ دومین دوره که حدود ۱۲۰۰ سال به درازا کشید، با فرمانروایی کوروش آغاز گشت و با ورود اسلام به ایران خاتمه یافت؛ اگر چند سده میانی دوره دوم را مستثنی کنیم، ویژگیهای بارز این دوره را می توان استبداد مطلقه پادشاهی، توسعه طلبی، غارتگری و سلطه گری سیاسی – نظامی دانست. در تاریخ نگاری وابسته گرای ایرانی، دوره نخست جایگاهی ندارد؛ زیرا بنا بر صلاحدید سلطه گران جهانی، بجای فرهنگ همزیستی و رشد و توسعه، آئین زور مداری و سروری خواهی باید ستایش شود و پادشاهان خونریز و متجاوز دوره دوم "سمبل افتخارات ملی" گردند تا اندیشه همبستگی و استقلال و پیشرفت در میان مردم ایران و منطقه فراگیر نشود و خوابهای طلایی سلطه گران جهانی به کابوس مبدل نگردد. در این تاریخ نگاری، دوره نخست "پیش از تاریخ" نامیده شده است و"ایران باستان" تنها به دوره دوم اطلاق گشته است؟!
نژادپرستی باستان گرای آریایی – پارسی در پی آن است که "ایرانی آریایی" را خاستگاه و آفریننده همه اندیشه ها، سامانه ها و پدیده های "نیک" در تاریخ تمدن و فرهنگ بشری بشناساند؛ از سوی دیگر هر چیز خودی را که امروز "بد" و نکوهیده ارزیابی می شود از دوره ۱۲۰۰ ساله خود دور می کند و آنرا "تهمت دشمن" جلوه می دهد! این کوششها تا بدانجاست که اگر در چین و آمریکای جنوبی هم دستاورد ارزنده ای از جهان باستان کشف شود بگونه ای گیج کننده دست دراز "ایرانیان آریایی"، "زرتشت" و هخامنشیان پارسی" را در آن می بینند؟! در این دیدگاه، آنها بنیان تمدن و اندیشه و دانش و هنر را در جهان گذارده اند؛ و دیگر ملتها هر آنچه در این زمینه دارند را از آنها آموخته اند؟! در نبود آنها هیچ ملتی، حتی دیگر اقوام ایرانی، توان تمدن سازی و آفرینش فرهنگی و هنری نداشته است؟! پیروان این دیدگاه مدتهاست بیاریمراکز خاورشناسی وابسته به سلطه گران جهانی دست اندر کار بازسازی دلخواه تاریخ ایران باستان هستند؛ تاریخی که ناگفته پیداست هم ارز داستانهای مغان و دهگانان که در شاهنامه گردآوری شدند افسانه آمیز خواهد بود؛ ولی صرفا افسانه هایی با ریشه های سیاسی سلطه گرانه.
پیامد اینگونه تاریخ نگاری نیز هویت سازی دروغین ملی، برتری جوییهای کور قومی – نژادی و ستیز نابخردانه با دگرباشان قومی است.

ناسیونالیسم (قوم مداری) و نژادپرستی اساسا با ارزشهای انسانی در ستیز است؛ انسانیت را شقه شقه می کند و در آن میان بدنبال قوم و نژاد "برتر" و "برگزیده" می گردد. نژادپرستان و قوم مداران "بزرگی" خود را در "خواری" دیگران جستجو می کنند. شایان ذکر است که پندار گرایی قومی – نژادی، هر چند در گونه پارس مدارانه اش که "پارس باستان" را نماد تاریخی ایرانیت می داند، چشمگیرتر بوده است، ولی چنانکه پیشتر اشاره شد در تاریخ نگاری دیگر اقوام ایرانی و غیر ایرانی هم دیده می شود که یا به همان انگیزه ها و در راستای اهداف استعماری – امپریالیستی شکل گرفته است و یا واکنشی به پارس مداریدر تاریخ نگاری ایرانی بوده است. در تحلیل تاریخ نگاریهای قوم مدارانه باید دانست که بازسازی آرمانی و دلخواه گذشته همچنین کوشش مردمی نومید و ناتوان از رشد و پیشرفت را می نمایاند که غرورشکسته خود را در فروغ "گذشته پر شکوه" بازسازی می کنند.
بدینگونه روانشناسی اجتماعی شکست و ناکامیها نیز به نوبه خود تاریخ نگاری و هویت سازی جعلی سلطه گران جهانی را تقویت می کند، و آنان را امیدوار می سازد که در میان مردمان زیر سلطه حامیان وفادار بیابند.
سیر تکامل فرهنگ و تمدن بشری از شرق باستان (سومر و اکد و عیلام و مصر و بابل و آسور) به یونان و پارس و روم و اروپای امروز تئوری "رسالت تمدن سازی آریاییها"!؟ و "فرهنگ ناب آریایی"!؟ را نیز بی اعتبار ساخته است زیرا اقوام باصطلاح "آریایی" را وامدار فرهنگ اقوامی چون عیلامیها، سومریها، اکدی ها، مصریها، آرامیها، کلدانیها، فینیقیها و آسوریها نشان می دهد که "آریایی" خوانده نشده اند!
بنا بر نظریه "مثلث تمدن و فرهنگ"، عناصر بنیادی تمدن مصر و بین النهرین همچون کشاورزی و اهلی کردن حیوانات نیز از عربستان سرچشمه گرفته است (ویل دورانت، ص ۱۲۰ )ویل دورانت یونان باستان را وارث تمدن و فرهنگ خاور زمین (مصر و بین النهرین) می داند: " آریاییان" واضع و مبدع تمدن نبوده بلکه آنرا از مصر و میانرودان به عاریت گرفته اند. یونانیان نیز سازنده کاخ تمدن بشمار نمی روند زیرا آنچه از دیگران گرفته اند بمراتب بیش از آنست که از خود بر جای گذارده اند. یونان در واقع همچون وارثی است که ذخائر سه هزار ساله علم و هنر را که با غنایم جنگ و بازرگانی از خاور زمین به آن سرزمین رسیده بناحق تصاحب کرده است" (همانجا، ص 104-105)
هم او می گوید که فنیقیهای سامی تبار دانش و هنر مصر و میانرودان را به یونان و افریقا و ایتالیا و اسپانیا بردند؛ خاور و باختر را با روابط بازرگانی و فرهنگی بهم پیوند دادند؛ و نخستین مردمی بودند که اروپا را از چنگال توحش بیرون آوردند (همانجا، ص 247).

آشفتگی نظری در مقوله 'هویت ملی' نیز یکی از دلایل اسطوره سازیهای باستانی است. آنان گمان دارند که هویت ملی' یا 'ایرانیت' در چالش با 'هویت دینی' یا 'اسلامیت' شکل می گیرد و تقویت می شود؛ و لذا ناگزیر ریشه های آنرا در ایران پیش از اسلام جستجو می کنند.
تاریخ سازی های دروغین صهیونیستها و سلطه گران در عصر جدید عامل اصلی این آشفتگی است؛ وگرنه پیش از رژیم پهلوی کوچکترین شکاف و دوگانگی میان دین و ملیت یا اسلامیت و ایرانیت در این سرزمین نبود! 
سلطه گران جهانی و عاملان بومی آنها گروش آزاد و آگاهانه مردم ایران به اسلام را، که منشأ تحولی ژرف و سازنده در تمدن و فرهنگ آنان گردید، با دروغها و افسانه بافی هایی که پیوسته تکرار شده و می شوند به جنگ تجاوزکارانه 'عرب مسلمان' با 'ایرانی زرتشتی' تقلیل دادند تا جنگی براستی ویرانگر در ذهن و روان 'ایرانی مسلمان' برانگیزند و میان هویت دینی و ملی او ناسازگاری و جدایی اندازند، و سرانجام در نهایت نادانی و پستی اعلام کنند که واژه 'ایرانی مسلمان' اساسا مفهومی ندارد!؟ گویا نژاد پرستی و ناسیونالیسم باستانگرا و اسلام ستیز ایرانی مرزهای دروغ و پندار و افسانه را با شتاب پیموده و به مرز بازگشت ناپذیر جنون رسیده است!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.