منطق و استراتژی ایالات متحده بسیار ساده است: هر
دولتی در صورتی خوب است که منافع اقتصادی و ژئوپولتیک واشنگتن را تامین
کند و حتماً دیکتاتورها اهداف و سیاست های آنها را بهتر تامین می کنند.
به گزارش الف، دولت آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم فارغ از ادعای دموکراسی خواهی و آزادی از دولت های سرکوب گر و دیکتاتوری فراوانی پشتیبانی و حمایت کرده است.
در واقع کاخ سفید در راستای منافع ملی خود نه تنها بارها و بارها چشم خود
را به نقض حقوق بشر و آزادی های معمول توسط دولت های مستبد در نقاط مختلف
جهان بست بلکه در اکثر این موارد ارتباطات و پیوندهای نزدیکی با این گونه
دولت ها داشته است.
حتی می توان گفت گرایش دولت آمریکا در طول تاریخ به حکومت های دموکرات
بدلیل این که دارای انتخابات، حداقل هایی از آزادی و شفافیت هستند کمتر
بوده و برای دست یابی به اهداف خود بر روی دیکتاتوری ها بدلیل استفاده از
ابزارهای فراقانونی حساب بیشتری باز کرده است.
از سوی دیگر اکثر رژیمهای دیکتاتوری از طریق کودتای نظامی، دخالت بیگانگان یا از راه موروثی به
قدرت دست یافته و هیچگاه از حمایت و پشتوانه مردمی برخوردار نبودهاند و
اصولا هیچ حقی برای مردم قائل نیستند. به همین دلیل دوام و بقای خود را
در کسب حمایت قدرتهای بیگانه ازجمله آمریکا یافتند، اما در پایان کار و
زمانی که با خروش و جنبش مردمی مواجه شدهاند آمریکا نیز آنها را رها کرد.
با این حال، نظامهای وابسته دیکتاتوری هیچگاه درس عبرت نگرفته و در
واپسین دقایق حکومتشان نیز چشم به حمایت قدرتهای بیگانه سپردند. محمدرضا پهلوی وقتی که در ۲۶ دی ۱۳۵۷ از کشور گریخت، آمریکا هرگز حاضر به پذیرش او نشد.
ظهور دیکتاتوری های حمایت آمریکا
همان طور که گفته شد بعد از جنگ جهانی دوم آمریکا نقش مهمی در سقوط
دموکراسی ها و روی کار آمدن دیکتاتوری ها داشته است. به عنوان مثال جان کوتسورث، تاریخشناس دانشگاه هاروارد اعلام کرد،
از سال ۱۸۹۸ تا ۱۹۹۴ دسته کم ۴۱ مداخله آمریکا در آمریکای لاتین رخ داده
است که به طور میانگین هر ۲۸ ماه در کل قرن یک مداخله روی داده است.
طبق گزارش سایت ویکی لیکس آمریکا هنوز به دنبال سرنگونی دولتهای چپگرای
آمریکای لاتین است. در ادامه به برخی از این موارد اشاره شده است.