زیگورات لینک ( وبلاگ فرعی زیگورات)

مطالب لینک داده شده در وبگاه زیگورات

زیگورات لینک ( وبلاگ فرعی زیگورات)

مطالب لینک داده شده در وبگاه زیگورات

از یونان باستان تا غرب مدرن

در فرھنگ یونان باستان با اینکه اندیشه ھا و سامانه ھای سیاسی مھمی چون "جمھوریّت" و "دموکراسی" پرورش یافته است، اما پیوند تنگاتنگی میان اندیشه و رفتار سیاسی با قومیّت و سروری قومی دیده می شود. سامانه حکومتی ایده آل ارسطو که "جمھوری دموکراسی" اش می نامد، در جھت تحکیم مناسبات برده داری، تقویت روحیه نژادپرستی یونانیھا، و سلطه بر اقوام بیگانه است. ارسطو می گوید: " نظر به اینکه مردم در استعداد و فھم و ھوش یکسان نیستند و یونانیان از اقوام دیگر اشرفند، اگر آنھا غیر یونانیان را به بندگی بگیرند رواست، که آزادگان باید بفراست به وظایف انسانیت و کسب معرفت و تفکر بپردازند و کارھای بدنی را به بندگان واگذارند که در حکم بھائم و به منزله آلات و ادواتند ".
گرایش به برتری جویی قومی و نژادی از یونان باستان به اروپای معاصر نیز منتقل گردید و اندیشمندانی چون استوارت چمبرلین، ماکس مولر، گرانت، پارتو، مادیسون، ارنست رنان، ھگل و ... در تداوم اندیشه ھای سیاسی ارسطو و با توجیه استعمار و استثمار ملل غیر غربی، پیوند گسست ناپذیر سیاست زورپرست سنتی با برتری جویی قومی و نژادی را نمایان ساختند. ارنست رنان در توجیه استعمار و غارت بی دریغ کشورھای آسیایی و افریقایی بدست ملل مغرب زمین که نیازمند انباشت سرمایه خویش بودند، می گوید: " خداوند برای نجات اروپایی باھوش و مدبّر، نژادی عمله ساخته است که بشدت و سرعت در زمین تکثیر میشوند. زیرا کار به کارفرمای اندک نیازمند است و به عمله فراوان ".
در فلسفه ھگل، تمدن شرق ایستاست و این تمدن پویای غرب است که رسالت تکامل تاریخ را بر دوش دارد. پس سلطه غرب بر شرق برای کشاندن شرق به فرایند تاریخ ضروری است، اگر چه این سلطه با کشتار و ویرانی ھمراه باشد چرا که ارزشھای اخلاقی غربیھا برای شرقیھا نیست! ("تأمّلی در مدرنیتھ ایرانی"، علی میر سپاسی).

سیاست در غرب "مدرن" و "لیبرال" امروز نیز با برتری جویی قومی و نژادی پیوند خورده است (۴)، ھرچند بسیار پوشیده تر و ھوشیارانه تر از عصر استعمار کھنه! اندیشمندان سیاست شناس و جامعه شناس در غرب امروز ھیچگاه به صراحت ارسطو، ارنست رنان، چمبرلین، ماکس مولر و ھگل سخن نمی گویند بلکه قومیّت خویش را پشت پرده ھای ضخیمی از تئوریھا و تحلیلھای سطحی و یک بعدی جامعه شناختی می پوشانند. با ترفندھای بسیار پیچیده ای کوشش می شود بگونه ای ذاتی و فرا تاریخی برای "فرھنگ غربی"، "شیوه زندگی غربی"، "فکر غربی" و یا "روح غربی" ویژگیھای برتری در نظر گرفته شود تا غرب مسلط و برتری جو را "شایسته مقام نخستین و نقش منحصر بفرد" در جھان قلمداد نموده و رھبری آنرا در "فرآیند جھانی سازی" مقبول فرھیختگان ملل تحت سلطه گرداند. 
تجربه نشان داده است که این روش بسیار موفقیت آمیز تر نیز بوده است. اگر سخنان اندیشمندانی چون ارنست رنان نزد ملل آسیایی، افریقایی و آمریکای جنوبی، خشم و نفرت بر می انگیخت و نبرد رھایی بخش را دامن می زد، تحلیلھای جدیدتر روشنفکران غربی نه تنھا چنین واکنشی بر نمی انگیزد، بلکه نزد آنھا "منطقی"، "واقع بینانه" و سرانجام پذیرفتنی می نماید!
اما در غرب مداری پنھان امروزی نیز ھمچون گذشته رسالت رھبری جھان و خلق تمدن و فرھنگ بر دوش ملل غربی نھاده شده است و دیگر اقوام شایسته رھبری و آفرینشگری نیستند! سلطه غرب به سرکردگی آمریکا بر سیاست، اقتصاد و فرھنگ جھانی شاید برای بسیاری از روشنفکران غربی خوشایند و دلپذیر باشد، اما عده ای نیز آنرا نشانه آغاز یک سقوط می دانند. پیش از این در قرن بیستم، فیلسوف نامدار تاریخ اشپنگلر آلمانی در کتاب تکان دھنده خویش بنام "سقوط غرب" گفته بود که فرھنگ غربی با ورود به مرحله حکومت جھانی اساساً وارد مرحله زوال خود می شود. ھمچنین سناتور فولبرایت در کتاب "دورنماھای غرب" اعتراف کرد که "برای غرب دیگر امکان پذیر نیست که افکار و تصّورات و ارزشھای فرھنگی خود را بعنوان وسیله قاطعی برای حل مشکلات جھانی بکار بندد ". اما زمامداران زورمدار و غرب محور گوششان به این ھشدارھا بدھکار نبود و حتی پس از فروپاشی بلوک کمونیسم، فرصت طلبانه کوشیدند تمامی جھان را زیر سلطه مطلقه خود ببرند. امروزه غرب، در درون و برون مرزھای جغرافیایی خود، با مشکلات بسیاری دست به گریبان است که مستقیم و غیر مستقیم ریشه در سیاستھای توسعه طلبانه و برتری جویانه اش دارد. ص120-121

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.