زیگورات لینک ( وبلاگ فرعی زیگورات)

مطالب لینک داده شده در وبگاه زیگورات

زیگورات لینک ( وبلاگ فرعی زیگورات)

مطالب لینک داده شده در وبگاه زیگورات

کتابخانه‎های باشکوه مسلمین

«جایگاه والای علم در میان مسلمین سبب می‎شد در همه گستره تمدن اسلامی کتابخانه‎ها مثل قارچ از زمین سر بر ‎آورند. در سال 891 میلادی ـ‎278 هجری‎ـ مسافری در بغداد یکصد کتابخانه عمومی برشمرده بود ... که مسلمانان می‎توانستند در قرائت‎خانه‎های آنها با آرامش کامل به مطالعه بپردازند و یا کتاب به امانت گیرند. در این کتابخانه‎ها برای مترجمین و رونویس کنندگان محل خاصی وجود داشت. هر کس می‎توانست در سالن‎هایی که برای اجتماع در نظر گرفته شده بود به بحث‎های رسمی بپردازد. نظیر وظایفی که امروزه برای کلوپ‎های کتاب در انگلستان در نظر گرفته شده است».391 
«هر مسجدی کتابخانه‎ای داشت. سالن اصلی هر بیمارستان که محل مراجعه تازه واردین است دارای قفسه‎های بزرگ و پر از کتاب بود و تمام آثار طبی تازه منتشر شده را خریداری می‎کردند تا این که برای تعلیم محصلین طب و همچنین برای مراجعه پزشکان، جدیدترین معلومات در اختیارشان قرار داشته باشد. 
یک شهر کوچک مثل نجف در عراق در قرن دهم میلادی دارای چهل هزار جلد کتاب بود. در حالی که دیرهای اروپا همان ده تا دوازده کتابی را هم که داشتند چون برایشان جزو چیزهای کمیاب محسوب می‎شد با زنجیر به جایی می‎بستند
نظیر کتابخانه یکصد و هفده هزار جلدی مهلبی وزیر که در هنگام وفاتش در قرن چهارم از خود به جای گذاشت کم نیستند. خواجه نصیرالدین طوسی در کتابخانه رصدخانه مراغه تعداد چهارصد هزار جلد کتاب جمع آوری کرد. ابن عباد که همکار مهلبی و جوان‎تر از اوست دارای کتابخانه‎ای است با دویست و شش هزار جلد کتاب. و یک قاضی یک میلیون و پنجاه هزار جلد کتاب داشته است».392 و 393 
«اما کتابخانه هیچ کس به اندازه خلیفه العزیز قاهره‎ای ـ‎ خلیفه فاطمی مصر در قرن چهارم هجری‎ـ اهمیت نداشت. حتی خلیفه قرطبه (کوردوبا) که در سرتاسر آسیا افرادی داشت که مرتبا برای تکمیل کتابخانه‎اش می‎کوشیدند. این کتابخانه فاطمیان زیباترین و کامل‎ترین کتابخانه بود و دارای یک میلیون ششصد هزار جلد کتاب بود. تنها شش هزار و پانصد جلد کتابهای ریاضی و هیجده هزار جلد آثار فلاسفه داشت. 
ولی این ابهت پسرش را از آن باز نداشت که با رسیدن به حکومت، کتابخانه دیگری در کنار آن بنا نکند. کتابخانه‎ای که دارای هیجده سالن بود.» 393 .

علاقه به علم آموزی و جایگاه والای علم

شوق علم آموزی

«حنین خواستار نسخه مخصوصی از یکی از آثار جالینوس بود و نمی‎یافت. این اثر در آن زمان نیز کمیاب بود. او خودش به جستجو می‎پردازد و در این باره می‎نویسد: «من به آن احتیاج فوری داشتم و به همین جهت عازم بین النهرین شدم و از آنجا به سوریه، فلسطین، مصر و به شهر اسکندریه رسیدم ولی در هیچ جا موفق نشدم آن را پیدا کنم. فقط یک نیمه آن را در سوریه یافتم.»388 


کتاب، غرامت جنگ!

«همان طور که یک کشور فاتح، تحویل سلاحها و کشتی‎های جنگی را شرط قرار داد صلح می‎کند هارون الرشید پس از پیروزی در جنگ عموریه و آنکارا، تحویل نوشته‎های یونان قدیم را شرط صلح با بیزانس اعلام کرد ... آن زمان مأمون پس از پیروزی بر رم شرقی از قیصر میخاییل سوم خواست تمام آثار فلاسفه که تا آن زمان به زبان عربی ترجمه نشده بودند به عنوان خراج جنگی تحویل مسلمانان دهد».379 

اجرت ترجمه کتاب

«پسران موسی بن شاکر در سامرا در زمینی که متوکل به آنها هدیه داده بود مرکزی علمی برپا کردند که در آن به ترجمه کتاب نیز می‎پرداختند. آنان مبلغ 500 دینار به هر یک از مترجمین می‎پرداختند؛ مبلغی که در جوانی برای خود آنان ثروتی به حساب می‎آمد. 500 دینار معادل است با 7500 مارک طلا که برابر با 90000 مارک طلا در سال است حقیقتا اجرت شاهانه‌ای است!».151 

امانتداری در علم

«متفکر اسلامی با بیان افکار دیگری به نام خویش دهان خود را ملوث نمی‎کرد. اگر کسی می‎خواست بر اساس افکار و کتاب فردی که زنده بود تدریس کند باید قبلا اجازه کتبی از او داشته باشد. حتی کسی حق نداشت موقع تدریس بیانات استادی دیگر را بیان کند یا شعر شاعری را در انجمنهای رسمی بخواند بدون این که اجازه صریح آنان را دارا باشد. همان طور که پیش از اسلام هم بین اعراب مرسوم بود شاگرد یکی از شعرای بزرگ از استادش اجازه منحصر به فرد داشت تا به عنوان راوی و ناشر آثار او عمل کند. در این جا احترام به فعالیت‎های فکری و مرجعیت و مصدر آن این اندازه عمیق بوده است».405 

نوع نگاه به علوم طبیعی

«به سبب توصیه‎های فراوانی که در اسلام به علم آموزی و تفکر در خلقت خداوند شده است دانشمندان مسلمان نه تنها هیچ تعارضی بین علم و اعتقاد به اسلام نمی‎دیدند بلکه شناخت هر چه بیشتر طبیعت را سبب تحکیم ایمان انسان می‎دانستند. 
البتانی منجم صابئیِ بزرگ شده در تمدن اسلامی ـ‎که در قرن سوم هجری می‎زیسته است‎ـ در خصوص علم نجوم می‎گوید: «به وسیله علم به کرات سماوی است که انسان به اثبات توحید و به شناسایی عظمت و بزرگی جهان و بالاترین دانش و بزرگترین قدرت و کمال دست می‎یابد.»140... «هر مسلمان پس از آموختن اصول دین و قوانین مذهبی باید از علم نجوم بهره مند گردد. چون به وسیله آن است که به وحدانیت و به عظمت جهان و عالی‎ترین دانش و بزرگترین قدرت و کمال صنعتش پی می‎برد.»157 . 

ارجاع سوالات علمی به مسلمانان

«زمانی که افراد مسئول غفلت کرده بودند ظهور ماه تمام را در اول بهار ملاحظه کنند پدر روحانی مسیحیان مورد خرده گیری طرفدارانش واقع شد. چون مجبور بود فرستاده‎ای به سوی مسلمانان که در اسپانیا حکومت می‎کردند بفرستد و از آن شیطان پرست‎ها ـ مسلمانان ـ تاریخ هفته‌ای که عیسی را به صلیب کشیدند و عید پاک را سوال کند»ص .198 
«همچنین فریدریش (حاکم مسیحی جزیره سیسیل ایتالیا) را سوال زندگی پس از مرگ عمیقا به خود مشغول داشته بود. ولی این دوباره تکفیر شده از طرف پاپ، به جای مراجعه به کلیسا و دانشمندان مسیحی آشکارا به دانشمندان مسلمان مراجعه می‎کند. او سوالات خودش را در این مورد به مصر سوریه، عراق، آسیای صغیر، یمن و مراکش می‎فرستد. سلطان الموحدین سوالات او را به سیته ـ‎در مراکش‎ـ نزد فیلسوف جوان ابن سبعینِ بیست ساله مسلمان که نظریه بسیار تحقیر آمیزی نسبت به فرانکها داشت ... می‎فرستد».487 

جزیره سیسیل، مقلد مسلمانان

«ابن جبیر ـ‎جهانگرد مسلمان‎ـ که در سال 1185 میلادی(581 هجری قمری) از جزیره سیسیل ‎ـ‎که اینک به تصرف نرمانها در آمده است‎ـ دیدن کرده است. وی در خاطرات خود در مورد این جزیره می‎نویسد: حاکم شهر (ویلهلم دوم) اعتماد مخصوصی به مسلمانان دارد. آنان را به عنوان پزشک و ستاره شناس خود بر دیگران ترجیح می‎دهد و در ضروری‎ترین امور به آنها اعتماد می‎ورزد تا این حد که سرپرست مطبخ وی یک مسلمان و محافظ وی که تحت فرماندهی یک سرهنگ مسلمان انجام وظیفه می‎کند نیز مسلمان است. ارکان کشورش را مسلمانان تشکیل می‎دهند ... او در خوشگذرانی‎های دربار و همچنین در قانون‎گذاری، در نوع حکومت و رتبه خدمه، در تزیینات و تجملاتش از سلاطین اسلامی تقلید می‎کند. او عربی می‎خواند و می‎نویسد و به طوری که یکی از خدمه نزدیکش برای ما تعریف کرد ورد زبانش الحمدلله است و تمام دخترها و همخوابگانی که در قصرش هستند با ایمانند».442» 

شیفتگی حاکم سیسیل به مسلمانان

«متن زیر، نامه فریدریش دوم ‎ـ‎حاکم مسیحی جزیره سیسیل در قرن سیزدهم میلادی‎ـ به فخرالدین، فرمانده مسلمان مصری در جنگ‎های صلیبی می‎باشد. در حالی که جنگ‎های صلیبی هنوز به پایان نرسیده است و مسلمانان و مسیحیان در حال جنگ با یکدیگر می‎باشند. 
« بسم الله الرحمن الرحیم! قلوب ما در آنجا لنگر انداخته‎اند در حالی که خود به سوی وطنمان باز می‎گردیم. این دلها نه تنها از بدنمان بلکه از سنخیت اروپایی و مسیحیمان و از خویشتن خویش جدا شدند و در بند دوستی شما درآمدند برای همیشه. سپس به پرواز آمدند بازگشتند و بر قدرتمان افزودند ... چون تو رفتی مرا آنچنان بود که گویی دیگر بین جدایی و مرگ می‎بایست یکی را برگزینم. ولی من مرگ را فرا خواندم، آرامشم بیا»488 

شکایت اسقف قرطبه از شرق زدگی مسیحیان

«متن زیر شکایت آلوارو اسقف قرطبه از مسیحیان می‎باشد «خیلی از همکیشان من اشعار و داستانها و افسانه‌های اعراب را می‎خوانند. آثار مذهبیون و فلاسفه آنها را مطالعه می‎کنند. آن هم نه برای آن که عقاید آنان را رد کنند بلکه برای آنکه بیاموزند و یاد بگیرند که چگونه آن را باید دقیق و فصیح به زبان عربی تلفظ کنند! امروزه کجا یک غیر روحانی یافت می‎شود که تفسیر لاتینی کتاب آسمانی را بخواند؟ امروزه چه کسی از اینان به تحصیل کتاب مقدس انبیا و رسولان می‎پردازد؟ ای وای که همه جوانان مسیحی که دارای استعداد هستند فقط زبان عربی و آثار عربی را می‎دانند و می‎خوانند! آنان با ولع هر چه تمام‎تر به مطالعه و تحصیل کتابهای عربی می ‎پردازند. با پول زیاد و مخارج هنگفت کتابخانه‌های بزرگ از این آثار برای خودشان تهیه می‎کنند و همه جا از آن با بلند پروازی و صدای رسا صحبت می‎کنند و می‎گویند که این آثار حیرت انگیز و مهم است. هر گاه با آنان از کتب عیسوی سخن گفته شود با تحقیر جواب می‎دهند که این کتابها ارزش توجه کردن را ندارند. وای چه دردی! مسیحیان حتی زبانشان را فراموش کرده‎اند. میان هزاران نفر، یک نفر نیست که بتواند یک نامه به زبان لاتین نسبتا قابل تحمل از لحاظ ادبی بنویسد. در عوض افراد زیادی هستند که با وقار عربی صحبت می‎کنند، اشعاری به این زبان حتی بهتر از خود اعراب می‎سرایند.»626

انتخاب اسامی عربی برای کتاب‎ها

«در قرون وسطی، انتخاب اسامی عربی برای آثار علمی نویسندگان غربی، نه تنها نشانه تفوق علمی بود و در نتیجه عبودیت خواننده اروپایی را برمی‎انگیخت (چیزی که دانشمندان اروپایی آن زمان جز آن سرشان نمی‌شد) بلکه همچون بیمه‌ای بود در برابر خطراتی که می‎توانست کتابی را شامل شود. حال به این ترتیب طبیعی بود که معروفیت زکریای رازی و به طریق اولی ابن سینا کاملا مورد سوء استفاده نویسندگان اروپایی قرار بگیرد تا با اسم آنان توجه و علاقه دانشمندان اروپایی را جلب کنند. دانشمندان اروپایی آن زمان گوش به فرمان شخصیتهای علمی اسلامی بودند و در مقابل آنان هوش و عقلشان را گم می‌کردند»ص.346 

«یکی از پزشکان ایتالیایی اهل سالرنو حتی در قرن پانزدهم میلادی با نام عربی روی اولین کتاب داروسازی به سبک امروزینش خود را در جهان داروسازی وارد کرد. آن پزشک خود را صلاح الدین نامید. علاقه و احترام او در برابر این شخصیت دانش پرور در پیشنهادهایی که در مورد کتابها کرده است نیز تظاهر می‌کند. دو سوم کتابهای دارویی که او معتقد است هر داروساز باید داشته باشد عربی هستند.»ص347 

«نام مسلمانان در جهان علمی اروپای آن زمان چنان خریدار داشت که عده‌ای از پزشکان شمال ایتالیا برای این که کتاب طبی شان بیشتر مورد توجه پزشکان قرار گیرد آن را ماسویه جدید بغدادی معرفی کردند و چنین ادعا کردند که این نویسنده، شاگرد ابن سینای معروف بوده است. آنان به آن کتاب که نسخه‌ها را در آن جمع آوری کرده بودند نام پر وعده و وعید لاتینی قرابادین ماسویه جدید دادند.»ص346 

«یکی از شیمیدان‎های گمنام قرن سیزدهم میلادی در اروپا موفقیتی بزرگ و غیر طبیعی به دست آورد. بدین وسیله که اثر مهمش را که نشانه آشنایی کامل با علوم مسلمانان بود به نام شیمیدان معروف جابر(جابربن حیان) و به اصطلاح بقراط علم شیمی ارائه داد. بدین ترتیب طبیعی بود که خواندن یک چنین کتابی برای جهان علمی اروپا لازم بود.»346

مسلمانان پایه گذاران روش تجربی

«نه راجر بیکن پایه گذار علم تحقیقی است و نه باکوفون ورولام و نه لئونارد داوینچی و نه گالیله. پیش از آنان علم فیزیک تحقیقی و آزمایشی به وسیله دانشمندان اسلامی پایه گذاری شده بود. همان طور که علم طبیعی مدرن کنونی که تئوری متناسب را با آزمایش تنظیم شده ربط می‎دهد تا به نتیجه برسد، حسن بن هیثم در آن زمان عینا همین کار را می‎کرد.» ص 182 

«حقیقت جویی بی‎باکانه و سرسختانه‎ مسلمانان، آنان را بدون تردید به سوی مشاهده علمی سوق می‎داد. اگر برای یونانیان مجموعیت و کل را در نظر گرفتن و کشف قانونمندی آن از تمام دیدگاهها ضروری بود برای مسلمانان پاسخ به تک تک سوال‎های علمی ضرورت داشت و آن هم نه با یک یا ده، بلکه با صدها آزمایش و ارائه دلیل. و این اختلاف روشن، بین یونانیان و مسلمانان (به خصوص اعراب) از این جهت است که نتیجه عملی  و مصرفی علم برای آنها ضروری بود» ص.177 

«دانشمندان اسلامی اولین کسانی بودند که به روش مشاهده با برنامه و علمی با تهیه شرایط ترتیب داده شده برای کنترل آزمایشها پرداختند. آزمایشهایی که می‎توانستند در هر زمان تکرار شوند و تغییرات لازم را در آن بدهند و تمام آن را کنترل کنند» ص.335 

«کار علمی مسلمانان با نسخه برداری و قبول معلومات یونانی و هندی به پایان نرسید. همان طور که کار طالس و فیثاغورس هم با تکرار بیانات مصری‎ها و بابلی‎ها پایان نیافت. مسلمانان معلوماتی را که از یونانیان گرفتند به وسیله آزمایشهای تجربی رشد دادند و بسیار پیش بردند. آری آنان مخترع آزمایش تجربی و آن هم به قاطع ترین معنایش هستندآنان پایه گذار واقعی تحقیقات علمی عینی‎اند». ص418 

«تمدن اسلامی کشفها و اختراعهای گرانبهای بی‎شماری در همه بخش‎های علم تجربی که اکثر آنها را بعدها نویسندگان اروپایی دزدانه به حساب خودشان گذاشته‎اند به مغرب زمین هدیه کرده است. ولی گرانبهاترین آنها شاید اسلوب تحقیقات علم طبیعی باشد که این پیش قدمی مسلمانان بود که جای پا را برای اروپا باز کرد تا منجر به شناخت قوانین طبیعت و تفوق و کنترل آن گردید»ص.420

آشنایی اروپاییان با آثار یونانی و عهد عتیق از طریق مسلمانان

«...اگر بسیاری از اشعه های فکری دانشمندان اسلامی به اینطرف [اروپا] هم نیامده باشد، و فقط روشنایی آن به مغرب زمین تازه از خواب بیدار شده رسیده باشد، باز همان خود نیز عظیم و جهانگیر است. اولین بار به وسیله مسلمانان بود که اروپا با اثار یونانیان و عهد عتیق آشنا شد. مسلمانان بودند که با ترجمه کردن اثار یونانیان قدیم از زبان یونانی به عربی، و شرح هایی که بر آنها نوشتند و نیز آثار خودشان، آن روحیه علمی فکر کردن و تحقیقاتی عمل کردن را در بین ژرمنها، با زحمت پایه گذاری کردند، که از آن به بعد فقط به هوشیاری و تغذیه احتیاج داشته. با اعداد محاسباتیشان و با وسائل تکمیل یافته علمی شان و با محاسباتشان (آریتیمیک) و با جبر و هندسه فضایی و علم اشعه (اپیتیک)، اروپا را به مرحله ای رساندند که بتواند بر پایه تحقیقات علمی خود و اکتشافات و اختراعات خود از آن به بعد رهبری بخش علوم طبیعی را بدست گیرد.»
دکتر زیگرید هونکه-فرهنگ اسلام در اروپا.ص228

راکت

«امروز، چنان با تعجب به صنعت راکت سازی می نگریم که نفس در سینه مان حبس می شود ولی کمتر به این فکر می افتیم که مخترع اصلی آن که بوده است و اصلا گمان نمی کنیم که احتمالا اروپائیها و آمریکائیها مخترع اصلی آن نبوده اند.
آیا چینی ها بودند که اولین بار به این فکر افتادند، گلوله را بوسیله انفجار باروت پرتاب کنند؟ در جنگ پین کینگ Pien King در سال1232میلادی در آن مراحل حساس دفاع چینی ها در برابر مغولها، در این باره از جبهه چینی ها تیرهائی به کمک ماده انفجاری یی که دارای اسید نیتریک بود بطرف مغولها رها شدند. در حدود سال 1270میلادی هم مغولها از این ماده انفجاری اسید نیتریک استفاده کردند و برای اولین بار هنگام محاصره فن-چینگ Fan-Tshing سلاح باروتی تعیین کننده شکست یکی و پیروزی دیگر شد. 
بکمک این سلاح باروتی است که قبلای خان مغول آخرین دفاع در چین قدیم را در هم شکست ولی به کمک کی؟
جواب این سوال را با تعجب از زبان رشیدالدین تاریخ نویس اسلامی می شنویم. او می گوید: «قبلای خان برای فرستادن یک مهندس به ما مراجعه کرد. این مهندس به نام ابوبکر از بعلبک و دمشق آمده بود. پسران این مهندس به نام ابراهیم و محمد، به کم افردی که همراه داشتند، هفت ماشین بزرگ ساختند و این ماشینها برای در هم کوبیدن شهر محاصره شده و فرستاده شدند.»
آیا در جنگ پین کینگ هم مهندسین مسلمان شرکت داشتند، تا معلومات خودشان را برای مصرف سلاح انفجاری در اختیار آنان بگذارند؟ همان سلاح انفجاری مسلمانان نبود که بوسیله آن فرمانده مصری و رفیق فردریک دوم بنام فخرالدین برای ارتش «فرانکی» و پادشاه فرانکیها لودویک مقدس در سال 1249 در پنجمین جنگ صلیبی، پیشواز داغی تهیه دید؟ یک خبرنگار فرانسوی از این جنگ چنین اطلاع می دهد: «هر بار یک توپ در می رفت پادشاه فرانسه یعنی همان لودویک مقدس، متعجب می شد و فریاد میکرد، عیسای عزیز، من و افرادم را حفظ کن!»

دانشمندان اسلامی قرن دوازدهم میلادی، به هرحال فرمول باروت را کشف کرده بودند. این فعالیت مسلمانان برای تهیه وسیله دفاعی موثرتر، از ضرورت تلخی سرچشمه می گرفت و آن حملات خصمانه ای بود که از طرف اروپا بر علیه آنان دائم در جریان بود. بنابراین رهبران اسلامی، شیمی دانان معروف شان را که شهرت جهانی داشتند در کارخانه های باروت سازی، بکار گماردند، تا اینها مواد شیمیائی ای که مصرف جنگی داشتند از نقطه نظر تاثیر روی بدن و آتش افروزی و همچنین از نظر تاثیر انفجارشان آزمایش کنند.
مسلم است که مسلمانان در نیمه دوم قرن سیزدهم میلادی، باروت برای راکتهایشان مصرف می کردند. در کتاب فنون جنگی حسن الرماح و نوشته های دیگر جنگی متعلق به آن زمان می بینیم، هرکجا دود برپاست و از مواد انفجاری،اسلحه های آتشی، «چیزهائی که شبیه تخم مرغ هستند و مستقلا به حرکت در می ایند وآتش می افروزند» و از «چیزهائی که آتش از آن ها زبانه می کشد و از محفظه خود به در می روند» و «صداهای مهیب مثل رعد» دارند، از اولین راکت (طوربید Torpedo یعنی تیری که مواد انفجاریش در انتهای خودش جای داده شده است-مترجم) صحبت به میان آمده است.

با ترجمه آثار اعراب اسلامی به زبان لاتین بود که اولین دانش اسرار آمیز مخلوط های شیمیایی که می توانستند مانند رعد بغرند و مانند برق آتش بزنند «مصرف تفریحی داشت»، به اروپا آمد و بدست رجر بیکن و آلبرتوس مگنوس که از خانهای آلمانی بولدشت Bollstadt و اهل مطالعه بود رسید، و احتمالا همین آلبرتوس مگنوس است که در مسافرتهایش این معلومات مهیج را در اختیار برتلدشوارتس فرانسیسی (Franziskhaue) در شهر فرای بورگ می گذارد که بعدا همین شخص اخیر بغلط مخترع باروت شناخته می شود. و به دنبال تئوری ای که افروزنده فکر است بزودی عملی که جهان را به هیجان در می آورد ظهور می کند. مسلمانان اندلس اولین کسانی هستند که توپهائی در جنگ به کار بردند که با باروت گلوله پرتاب می کرد. ولی این بار اروپا بر خلاف معمول زود می آموزد. سالهای 1325،1331 و 1342 میلادی آتش توپهای مسلمانان در بازا Baza و الیکانتا Alicante و الجیکراس Algeciras ترس و وحشتی صفوف دشمنان بوجود می آورد که گوئی آخرالزمان رسیده است. بلافاصله از چهار سال بعد یعنی در سال1346 میلادی در جنگ مشهور کریسی Cricy آن لوله های شیطانی توپ مسلمانان که آن زمان انگلیسی ها را در الجیکراس به لرزه در آورده بودند این بار پیروزی کاملش را بر علیه سرداران ارتش فرانسه ثابت می کنند. با این سلاح وحشتناک جدید نیز دوران جدیدی در تاریخ جنگ ظهور می کند که پیشرفت عظیمی را بعد از جنگ دوم جهانی هر روز مشاهده می کنیم.
دکتر زیگرید هونکه-فرهنگ اسلام در اروپا.ص88-83

قطب نما

«در اروپا معروف است که مخترع قطب نما شخصی به نام فلاویو گیویا از شهر آمالفی Florio Gioja ـ‎‎ در ایتالیا‎ ـ است. در حالی که او هم به وسیله مسلمانان با این اسباب آشنا شد و تازه او اولین کس نبود. پیش از او هم دیگران در اروپا به کمک مسلمانان با قطب نما آشنا شده بودند. این که یک عقربه مغناطیسی در جهت شمال و جنوب قرار می‎گیرد دانشی است که چینی ‎ها از دو هزار سال پیش می ‎دانستند ولی خود آنان اظهار می‎کنند که استفاده از قطبنما در دریانوردی را اولین بار از خارجی ‎ها آموخته‎اند. 
چون در آن زمان-قرن یازده میلادی- دریاداری تجاری مسلمانان، از اقیانوس هند تا چین میانه را در اختیار داشته، اینطور نتیجه میگیریم که منظور از دریانوردان «خارجی» که با قطب نما مجهز بودند و به کمک آن کشتی های خود را در اقیانوس رهبری می کردند همان مسلمانان هستند و مدارک اسلامی آن زمان، بکار بردن قطب نما را وسیله اینان تایید می کنند.
یکی از صلیبیون پتروس فون مارکو Petrus von Marcourt که معلم رجر بیکن نیز بوده است هنگام بازگشت از کشورهای اسلامی همراه خود معلوماتی در مورد مغناطیس و قطب نما به فرانسه می آورد و در نوشته خود به نام «اپیستولادومگنت» Epistula de Megenta در سال 1269 میلادی آنرا به اروپای مرکزی ارائه می دهد و سی و سه سال بعد –حدود سال 1302میلادی- است که آن شخص ایتالیایی اهل آمالفی متوجه قطب نما می شود. با توجه به اینکه شهر آمالفی پس از شهر بندقیه اولین شهریست که رابطه تجار، و دوستی اش با اعراب اسلامی دارای اهمیت می باشد و در بنادر کشورهای اسلامی در شرق و غرب نمایندگی دارد. گرچه دوران جلال و اهمیت شهر آمالفی سپری شده است ولی مردم این شهر هنوز در دوران فردریک دوم (1196 تا 1250میلادی) جزء فعالترین تاجران و دریانوردان جنوب ایتالیا محسوب می شود، که یکی از اینها همان فلاویو گیویا است که دانش خود را در مشرق زمین بدست آورد و آن قطب نمای اسلامی را قدری بهتر کرد و بدست ملوانان اروپایی داد(میل داریم بعد از اینکه نام مخترع از این شخص سلب شد قدری ارفاق کنیم به او بکنیم و او را تکمیل کننده قطب نما بنامیم) تا افتخارات اروپا را همچنان حفظ کرده و راهنمای جدیدی برای اقیانوس های جهان و کرانه های جدید داشته باشند.»

دکتر زیگرید هونکه-فرهنگ اسلام در اروپا.ص81-83

فرهنگ و تمدن اسلامی در اروپا- مقدمه

«با وجود این که دنیای اسلام 1300 سال است پیش روی اروپا قرار دارد اما اطلاعات اروپاییان در این باب کمتر از اطلاعاتشان از بعضی تمدنها و ملت‎های انحطاط یافته دیگر است. آن مقدار اطلاعات قلیلی هم که دارند اکثرا غلط است. و با وجود اینکه وزرا و تجار اروپایی با فعالیت زیاد بسوی صاحبان چاههای نفت که برای صنایع غربی چیزی حیاتی است می شتابند،شناختشان از ملل اسلام و تمدن آن و کارهای علمی و صنعتی اش، و از سهیم بودن مسلمانان در تمدن غرب و تمدن جهان، آنجا که از پیشداوریهای کهنه نباشد، حداقل محدود بمقداری قضاوت تحجر یافته ملت غرب است و این گناه به گردن آن نوع تاریخنویسی غربی است که در اروپا صدها سال با احتمالات به غلط رهبری شده‌ای که در بین مسیحیان رایج بوده شمایلش را ناموزون کرده، کارهای عظیم تمدن اسلامی را خفیف جلوه داده و جعل نموده است و همچنان از بیان حقایق دم فرو بسته است حتی تاریخ نویسان جدید هم به این تاکتیک خفیف کردن و کوچک جلوه دادن و توطئه سکوت ادامه داده اند. 
تاکنون خودآگاهی اروپایی از تاریخ جهان، حتی ادبیات، هنر و تاریخ علم چنین بود که از مصر قدیم و بابل بطور سرسری شروع می کرد تا با افسوس در یونان و رم تأمل کرده و با توجهی کوتاه به طرف بیزانس، سراغ قرون وسطای مسیحیت و بالاخره عصر جدید برود. برای اینها نه اروپای قبل از قرون وسطی ارزش توجه کردن داشت و نه آنچه همزمان قرون وسطای اروپا در جاهای دیگر جهان بوقوع پیوست. ولی کسی صحبت به میان نمی آورد که در این مدت قرون وسطی نزدیکترین همسایه اروپا یعنی مسلمانان در مدت هشتصد سال پیشرو جهان بوده اندشکوفایی تمدن اسلامی دوبرابر تمدن یونان بود و همین مسلمانانند که خیلی مستقیم تر و چندجانبه تر از یونان، جهان غرب را تحت تاثیر قرار دادند. 
‎ چه کسی از این واقعیت باخبر است و چه کسی از آن در تاریخ یاد کرده است؟ اگر تاریخ نویسان اروپایی ارزش اعتبار یونانی را بحساب می آورند، خود این بر حسب اجبار صورت می گیرد. و آنچه این تاریخ نویسان اروپایی در مورد نقش هشتصد ساله تمدن اسلامی بیان می کنند این است که مختصرا می گویند مسلمانان سبب رساندن گنجینه تمدن یونان به اروپا بودند. این تنها چیز مثبتی است که اروپایی ها درباره اعراب و مسلمانان اظهار کردند، در حالیکه با این بیان، نقش مسلمانان را به حد یک نامه رسان تاریخ تخفیف می دهند که گویی اینان بسته تمدن یونان قدیم را از لای در به داخل اروپای غربی فرو کرده و رفته اند.

در همین چند سال قبل کتابی منتشر شد درباره تاریخ علم و تمدنِ اروپا که از ابتدا تا گالیله، کپلر و نیوتون در آن بحث شده بود.یعنی از ابتدای تاریخ تا سال1642میلادی. در یک چنین کتاب 600 صفحه‌ای همه آنچه مربوط به اعراب اسلامی بود فقط در دو صفحه سر و ته اش را هم آورده بود. این نویسنده، اضافه بر این، با روشی مصمم و تحقیرآمیز فعالیت های چندجانبه تمدن و کارهای علمی و هنری و صنعتی مسلمانان را که اروپا و بشریت از آن سپاسگذار می باشند نمره مردود عطا کرده است. او می نویسد: «با وجود این مسلمانان تنها وسیله حفاظت و دست بدست دادن تمدن بودند. اینها فقط دارای روش علمی محقرانه و خودجوشی کمی بودند...اینان روی گنجینه علوم یونانی کار چندانی نکردند تا آن علوم برایشان مثمرثمر واقع شوند.به تئوری کم اهمیت می دادند...باین ترتیب ارثیه یونانی بارآور نشده ماند.»
با توجه به اینچنین قضاوتهای غلط، بنظر می آید وظیفه تاریخی، بالاخره باید نسبت به تمدن اسلامی احقاق حق شود. احقاق حق کسانی که تاکنون عیسویت و ناسیونالیسم اروپایی عاجز از داوری صحیح و ابراز احترام لازم در برابر آنها بوده، فعالیتهای علمی، هنری و صنعتی شان را تحقیر کرده، بر سهم اساسی آنان در ساختمان تمدن اروپا سرپوش گذارده و از بیان آن خودداری کرده اند.
این پرده پوشی از زمان ظهور اسلام تاکنون یک مثالی است کلاسیک و نشان دهنده اینکه تاریخ نویسی تا چه اندازه می تواند تحت تاثیر احساسات و تمایلات قرار گیرد. ولی این روش تا آن زمانی قابل فهم بود که تاثیر افکار غیرمسیحی خطرناک بوده باشند. ولی این روش و این دیدگاه قرون وسطائی را هنوز اروپائی ها پشت سر نگذاشته اند. در حال حاضر نیز دیدگاه های محدود مذهبی جلو چشم را میگیرند، اگر هم غالبا ناخودآگاه نیر باشند. این جلو چشم گرفتن بوسیله یک نوع مه آلودگی و با نامطبوعی خاصی می باشند که در عمق فکری اروپایی نسبت به مردمانی عمیقا ریشه کرده که تبلیغات سوء چهره اینان را بعنوان قاتل، آتش زننده، بت پرست و جادوگر معرفی کرد و بصورت شیطان در آورده است.

من در چاپ اول این کتاب در سال 1960 نوشتم که: «شاید مانند تاریخ گذشته که مسلمانان چهره کرده زمین را تغییر دادند باز هم به همین زودی سرنوشت ما با آنان به نزدیکرترین شکلی بستگی بیابد. آیا نباید پس از اینهمه جدایی اندازیها بالاخره از آنچه که بین ما مشترک است و آنچه ما را بهم بستگی می دهد سؤال کنیم؟»
از زمان انتشار این کتاب تا به حال نه تنها قضاوتی عادلانه تر در مورد مسلمانان و اسلام و تاریخ علمی و هنری و صنعتی اینان رو به رشد گذاشته است بلکه همچنین این پیشگوئی که –بخصوص که چون در مدت این پانزده سال بیش از پیش غرب زدگی اروپا نسبت به مسلمانان در جریان بود- واهی و خیالی به نظر می رسید1، در این بین به واقعیت پیوسته است. اروپا شروع کرده بفهمد که جهان اروپایی و جهان اسلام هر دو دیوار بدیوار دریای مدیترانه، به همکاری نزدیک با یکدیگر احتیاج دارند بخاطر علایق هر یک و برای تحکیم سیاست جهانی.
باین ترتیب مقیاسهای تاریخی و روانشناسی ملتهای اسلامی خواه ناخواه در دیدگاه قرار گرفت. چون شرایط بار آوری و تحکیم تساوی حقوق و روابط فی مابین فهم و شناخت همدیگر، براساس سوابق تماسهای تمدنی و تاریخی با یکدیگر نیز می باشند و این اتفاقی نیست بلکه پایه های عمیق آن بر تاثیر عطیمی قرار دارد که زمانی استعدادهای اسلامی مانند نور، پیش از آنکه در چند مرحله تاریخی از مسیرهای قدرت وسیله مغول و دیگران برکنار و بعدهم وسیله اروپا با استعمار شوند، بر اروپای «عقب مانده» روشنائی می افکند.

این کتاب از اسلام و از تمدن اسلامی صحبت می کند چون حاصل این تمدن تنها ملت عرب نبوده اند. عربیت در زمان خودش آنان را به نام «عربیوئی» Arabioi یاد می کند، در صورتی که جز اینها ایرانی، هندی، سوریه ای، مصری، بربر و وست گوتن نیز بوده اند که در فرم دادن به آن شرکت داشتند. چون همه این ملت ها که تحت حکومت اسلامی رهبری می شدند نه تنها وسیله زبان عربی و مذهب اسلام همرنگ شده بودند بلکه برای اینها اسلام مثال و نمونه ای بود که هر کس خود را بر حسب آن می ساخت و تحت تاثیر شدید و بی نظیر روح اسلامی به یک تمدن واحد و یکپارچه عظیمی در هم آمیختند. 
این کتاب از تمدن اسلامی صحبت می کند همانطور که شخص از تمدن آمریکا صحبت می کند و کسانی مانند رازی و ابن سینای ایرانی که خانواده شان چندین نسل در بین اعراب و تحت حکومت اسلامی زندگی کرده کمتر ایرانی می نامیم همانطور که آیزنهاور رئیس جمهور سابق آمریکا را که اصالتا آلمانی بود بیشتر آمریکائی می نامیم تا آلمانی

1- منظور از سالهای 1960تا 1975 است که در جنگهای بین اسرائیل و اعراب، اروپا بطور مستقیم و غیرمستقیم همچنان به طرفداری از اسرائیل پرداخت(مترجم)