مبارزه اصولی علی با عصبیّت عربی و ستم و تبعیض قومی، "موالی" و "عجم" را به جنبش تشیّع علوی پیوند داد و به گسترش جغرافیایی این جنبش در سراسر جھان اسلامی انجامید. بافت قومی مذھب شیعه که تا نیمھ قرن اول ھجری اساساً عربی بود، از این پس مرزھای قومی عرب را در نوردید و ملتھای ستم کشیده از حاکمیت عربی را به زیر پرچم سبز تشیّع گرد آورد. تشیّع علوی پاسدار ارزشھای فراقومی اسلام گشت. اقوامی که به انگیزه آزاد شدن از سلطه خداوندان 'زر' و 'زور' و 'تزویر'، به شعارھای توحیدی و مساوات جویانه اسلامی امید بسته و به دین اسلام گرویده بودند، در 'اسلام حاکم' اما با تلخکامی نابرابری عرب و عجم را آزمودند! اینان که ھمچنان در جستجوی اسلام انقلابی نخستین بودند، سرانجام گمشده خود را در اندیشه ھای علی (ع) و سیاست حق مدار او یافتند و به آئین تشیّع علوی گرویدند. ایران، عراق و مصر کانونھای عمدهٔ تشیّع گشتند.نویسندگان "تاریخ فلسفه در جھان اسلامی" که عرب "اھل سنت" ھستند، ضمن بیان علل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی پیوستن ملل مغلوب و مردم محروم به تشیّع، اظھار می کنند که بجز شیعیان عرب کسانیکه تشیّع را پذیرفتند ھنوز اسلام در قلوبشان بخوبی جایگزین نشده بود (١۵). در ایران ھمچنین جنبشی پدید آمد ک به شیعیان شعوبی معروف گشت. اشتھار به نام شعوبیه از آنجا بود که اینھا آیه ١٣ از سوره حجرات ( ٩) را سرلوحه اعتقادات و برنامه ھای سیاسی خود قرار داده بودند.آنھا با تکیه بر آیه یاد شده بر آن بودند تا شعار برابری اقوام و نژادھای انسانی را که از شعارھای راھبردی اسلام انقلابی نخستین بود، به سلاح نبرد با قومیّت ظالمانه عربی تبدیل کنند. این جنبش برابری طلب به سرعت در ایران گسترش یافت تا اینکه سرانجام از آرمانھای نخستین خود جدا افتاد! بافت اساساً یک ملیّتی نھضت و واکنش خودبخودی نسل دوم آن در برابر قومیّت عربی، آنان را از آن سوی بام به دامن قومیّت ایرانی انداخت!با اعلام رسمی برتری ذاتی قوم ایرانی و تفاخر بر گذشته "شکوھمند" ایران باستان، جنبش شعوبیه آشکارا از شعار و آرمان پیشین خود دست برداشت و برتری جویی ایرانی پیشه کرد (١۶). این رویکرد نوین به نوبه خود به تحکیم قومیّت عربی انجامید. سران شعوبیه از ھنگامی که کوشیدند ملت ایران را از پیکره تمدن و فرھنگ اسلامی جدا کنند و بدتر از آن ریشه ھای خود را به نظام ساسانی و برتری جویی قومی ایران باستان برسانند، پایگاه توده ای خود را از دست دادند.زحمتکشان ایرانی ھنوز خاطره تلخ جور و ستم ساسانیان را در حافظه تاریخی خود داشتند، چرا که حتی پس از سقوط این نظام نیز از تیره ھای اشرافی باز مانده، چه آنھا که دست ھمکاری به خلفای عرب داده بودند و چه آنھا که "قھرمان ملی"! بودند و برای حفظ موقعیت اجتماعی – اقتصادی خویش با اعراب می جنگیدند (١٧)، به اندازه کافی ستم و بیداد دیده بودند.توده ھای مسلمان نیازمند جنبشی بودند که آنھا را در نبرد با ستمھای قومی، نژادی و طبقاتی یاری و رھبری کند، نه آنکه قومیتی را در برابر قومیتی دیگر مطرح کند و اشرافیتی را بجای اشرافیتی دیگر بنشاند.مردم ایران از اینکھ شعوبیه از شکوه و جلال خسروان دم می زدند و آنرا بجای دربار پر زرق و برق خلفای عرب می نشاندند، بیزاری جستند چرا که در کاخھای پر شکوه و جلال فرمانروایان تنھا فقر و رنج و خواری خود را می دیدند. آنھا از پیشوای عقیدتی خود علی (ع) آموخته بودند که کاخی بر پا نمی شود مگر آنکه ھزاران نفر کوخ نشین گردند...باری، گسست 'سیاست' از برتری جوییھای قومی – نژادی در زمامداری علی و پیوند آن با ارزشھای توحیدی فراقومی اسلام، سبب گردید که آئین تشیع علوی به اندیشھ راھنمای مردم در مبارزه با ستم و تبعیض قومی – نژادی – طبقاتی در جوامع اسلامی مبدّل گردد و به چنان پایگاه گسترده ای در میان توده ھای ستمدیده دست یابد که حتی جنبشھای سیاسی غیر شیعی نیز پوستین شیعی و علوی به تن کنند تا حمایت ضروری مردم را بدست آورند...سخن آخر آنکه 'سیاست' در جھان امروز ھنگامی می تواند ابزار پیشبرد و اعتلای ارزشھای انسانی فرا قومی گردد که به پیروی از امام علی، پیشوای سیاست 'نوین' حق مدار، پیوند تاریخی خود با قومیت را از ھم بگسلد. عصبیت قومی که به خودی خود مانع از برآیند سازنده و خلاق دستاوردھای مثبت تاریخی – فرھنگی ملل، ھمبستگی خلقھا و پیشرفت اجتماعی بشریت می شود، در پیوند با سیاست زورمدار سنتی به جنگھا، ویرانیھا، خونریزیھا و کینه ھای بی پایان راه می برد. ص127-133
بخش سوم
علی سپس به منطق برتری جویی در بین ملل جھان اشاره کرده و عصبیّت قومی عرب را در این میان بسی جاھلانه ارزیابی می کند:" من (در احوال پیشینیان و دیگر ملل) نگریستم، ھیچیک از جھانیان را نیافتم که بر سر چیزی از چیزھا تعصب نماید مگر از روی علتی که مردم نادان را توجیه می کند و یا استدلالی که به عقل بیخردان می رسد (منطق و استدلال پیروان عصبیّت بر پندار و گمان، و نه دانش و خرد، استوار است) جز شما اعراب را که تعصب می ورزید در چیزی که (در منطق بیخردان نیز) دلیلی شناخته شده برایش موجود نیست. اما شیطان تعصب و غرور ورزید برای اصل خود و آدم را در آفرینش نکوھش نموده گفت: من از آتشم و تو از گل، و اما ثروتمندان امّتھا که در نعمت و خوشی غوطه ورند از جھت ثروتشان تعصب ورزیدند و گفتند ما را دارایی و فرزندان بیشتر است و به رنج و عذاب گرفتار نخواھیم شد! (خلاصه ھر یک دلیلی ھر چند بی پایه تراشیدند، اما شما اعراب به چه چیز می نازید؟ اصل و گوھر برتری دارید؟ یا شما را ثروتھا بی شمار است؟) ".امام علی با واقع بینی می داند که بیرون کردن عصبیّت از مغز و دل و روح انسانھا کار آسانی نیست، لذا می کوشد به تعصبات اعراب سمت و سویی انسانی و فرا قومی بدھد:" پس اگر چاره ای جز تعصب ورزیدن ندارید، باید تعصب شما برای خصلتھای ارزنده و اعمال نیکو باشد... از نگاھداری حقوق ھمسایه، وفای به پیمان، فرمانبری نیکان و نافرمانی گردنکشان، فرا گرفتن فضل و ادب و دستکشیدن از ستم و تجاوز، بزرگ داشتن گناه خونریزی، دادگری و مساوات جویی برای خلق، فرو نشاندن آتش خشم و دوری جستن از تبھکاری در زمین ".علی سپس به انحرافات اعراب پس از پیامبر، که در نھایت به احیای فرھنگ عصر جاھلیت و چیرگی تعصبات قومی – قبیله ای بر معیارھا و ضوابط توحیدی اسلام انجامید، باز می گردد:" آگاه باشید شما دستھایتان را از ریسمان طاعت حق رھانیدید (از جاده توحید منحرف گشتید) و در حصار خدا که پیرامون شما کشیده شده بود بوسیله احکام و قوانین عصر جاھلیت رخنه کردید (ھمراه با فرھنگ قومی و قبیله ای پیشین به مرزھای عقیدتی اسلام نفوذ کردید)... بدانید که شما پس از ھجرت (از جاھلیت، دوباره) اعراب شدید* (عربیّت را بر مسلمانی برگزیدید) و بعد از دوستی و پیوند (در سایه توحید) گروه گروه شدید (مرزھای قبیله ای و طبقاتی را برقرار ساختید). با اسلام پیوستگی و دلبستگی ندارید مگر در نام آن، و از ایمان شناختی ندارید مگر به تشریفات آن (تنھا ظواھر اسلامی را رعایت می کنید). می گویید آتش آری، ننگ نه (تکیه کلام عرب از دوران جاھلیت) مانند آنستکه می خواھید وجھه و جھت اسلام را برگردانید، پرده حرمتش بدرید و میثاق آنرا نقض کنید (اسلام را بر فرھنگ جاھلیت منطبق گردانید)... آگاه باشید رشته اسلام (پیوندھای عقیدتی) را از ھم گسیختید، حدود آن را تعطیل و احکام آن را از میان بردید. (اما) بدانید که خدا مرا به جنگ با ستمگران و پیمان شکنان و تبھکاران زمین امر فرمود... ".----------
*: "اعراب" بادیه نشینی. «أعراب» در مقابل «عرب» بکار می رود. أعراب جمع عرب نیست. بلکه به عرب هایی اشاره دارد که متمدن و شهرنشین نیستند و ساکن صحرایند. از خصوصیات زندگی صحرانشینی قبیله ای پیوندهای محکم خونی و خویشی و تعصب است. به همین سبب صحرانشینی یا تعرُّب در اسلام مکروه است و احادیث فراوانی در مورد هجرت از تعرب یا بادیه نشینی، و نهی تعرب بعد الهجره -اعرابی شدن پس از هجرت- موجود است. منظور امام علی(ع) در اینجا از "اعراب شدید" این است که پس از مبارزه اسلام با تعصبات منفی، شما عرب ها با احیای این تعصبات دوباره "أعراب"شدید.
بخش دوم
بدینسان، امام علی به نبرد با قومیّت عربی برخاست. وی از یکسو امتیازھا و تبعیضھای قومی، قبیله ای و نژادی را در جامعه برچید، و از سوی دیگر بنیانھای نظری قومیّت را به مبارزه طلبید. در این مبارزه عینی و ذھنی، علی کوشید ھم 'سیاست' و ھم 'دین' را از چنگ عصبیّت عربی و برتری جویی قومی – نژادی اعراب آزاد سازد. خطبه قاصعه تجلّی مبارزه عقیدتی علی با عصبیّت ھای قومی و نژادی است. در اینجا بجاست بخشھایی از این خطبه نغز و پر معنا را که فلسفه بلند امام علی را در این زمینه به نمایش می گذارد، از نظر خوانندگان بگذرانم:" سپاس خدایی را سزاست که جامه عزّت و کبریا پوشید و این دو صفت را به خود اختصاص داد نه برای آفریدگانش، و آنھا را بر غیر خود ناروا کرده برای شکوه و جلال خویش برگزید، و لعنت را برای کسی قرار داد که در این دو صفت با او نزاع کند ".در جھان بینی توحیدی تنھا خداست که علی الاطلاق 'کامل' و 'بی نیاز' است و به ھمین جھت تنھا اوست که شایسته سروری و بزرگی است. جز خدای یکتا ھر که و ھر چه در جھان ھستی پدید آمده است 'نسبی' و نیازمند است. در این میان 'انسان' متکامل ترین پدیده ھستی است، اما ھمین برترین آفریده خداوند نیز نیازمند آنست که پیوسته در ابعاد گوناگون فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، تکامل یابد. این ویژگی، سرشت مشترک ھمه انسانھا صرف نظر از وابستگی قومی و نژادی آنھاست و لذا ھیچ انسانی در 'ذات' و 'سرشت' بر دیگر انسانھا برتری و سروری ندارد. ھر قوم و قبیله و نژادی از انسانھا بالقوّه توانایی تولید اندیشه و خلق تمدن و فرھنگ را داراست و ھیچ قوم و نژادی "برگزیده خداوند" و شایسته سروری بر دیگران نیست. در جھان بینی توحیدی قرآن، این نوع انسان است که "جانشین خداوند بر روی زمین" است، و این جایگاه در انحصار ھیچ دسته و گروھی خاص از انسانھا نیست. بنابراین اگر دسته ای از انسانھا، به ھر بھانه ای اعم از قومی، نژادی، طبقاتی و مسلکی، خود را به تنھایی جانشین و برگزیده خداوند دانسته و در پی برتری و سروری بر دیگران برآیند، البته سرانجامی جز خواری و سرافکندگی نخواھد داشت! علی سپس به آفرینش انسان بعنوان جانشین و نماینده مسئول خداوند در زمین، و سرکشی و برتری جویی "ابلیس" اشاره می کند:" ... پس ھمه فرشتگان (بفرمان خداوند بر 'آدم' نماد نوع انسان) سجده کردند مگر ابلیس که غرور و خودخواھی به او روی آورد. پس به آفرینش خود بر آدم فخر و نازش نمود و برای اصل خویش عصبیّت نموده آشکارا زیر بار فرمان حق نرفت. پس دشمن خدا پیشوای متعصّبین و پیشرو گردنکشان است که بنیان عصبیّت را بنا نھاد، و با خدا در عظمت و بزرگی نزاع نمود و جامه ارجمندی و سروری پوشیده خلعت فروتنی و کوچکی دور انداخت... ".بنابراین در نگرش جھان بینانه علی، برتری جویی و گردنکشی که ریشه در تعصبات جاھلانه قومی، قبیله ای، نژادی و طبقاتی دارد، فرآیندی است که شیطان آغازگر و بنیانگذار آن بوده است. بعبارت دیگر فخرفروشان و جویندگان سروری قومی و نژادی، که چنانچه دیدیم بر 'اصل' و 'گوھر' خود می نازند و خویشتن را تافته ای جدا بافته از دیگران می دانند، یاران و پیروان "ابلیس" ھستند...علی سپس به اعرابی که باز گرفتار عصبیّت ھای جاھلی شده از 'توحید' فاصله گرفته اند، چنین ھشدار می دھد:" پس بندگان خدا از دشمن خدا بترسید از اینکه شما را به درد خود (غرور و خود بزرگ بینی) دچار کند و از اینکه به ندای خویش شما را (از فروتنی و حق جویی) باز داشته پریشان سازد و سواران و پیادگان لشکرش (یاران نخوت و عصبیّت) را پیرامون شما گرد آورد... پس نیرو و کوشش خود را در دفع او بکار گیرید که به خدا سوگند بر ریشه شما فخر و نازش کرد و در گوھر شما نکوھش نمود و نژادتان را پست و خوار شمرد... پس خاموش کنید آتش عصبیّت و کینه ھای عصر جاھلیت را که در دلھای شما پنھان است که این غرور و گردنکشی در مسلمان از افکنده ھای شیطان و از خودکامگیھا، تبھکاریھا و وسوسه ھای اوست. و تصمیم گیرید که فروتنی را بالای سرھایتان نھید و سروری را در زیر پاھایتان بیفکنید و برتری جویی را از گردن خود دور کنید و سلاح فروتنی را میان خود و دشمنتان (آنھا را که از روی غرور و تعصب جاھلی "دشمن" می پندارید) قرار دھید زیرا او (شیطان) در ھر ملتی لشکریان و یاران و پیادگان و سواران دارد ".آنگاه علی پیشینه تاریخی قوم عرب و برتری جویی اقوام گذشته را یادآور می شود:'' آگاه باشید که شما (اعراب) در طغیان و تجاوز بسیار کوشا بودید و در زمین تبھکاری کردید، بخاطر آشکار نمودن دشمنی با خدا و جنگیدن رو در رو با گروندگان (به توحید). پس از خدا بترسید در برتری جویی غیرتمندانه و فخرفروشی جاھلانه، که بزرگی طلبی پدید آورنده کینه و دشمنی و از دمیدنگاھھای شیطان است که بدان امّتھای گذشته و پیشینیان را فریب داد تا آنجا که در تاریکیھای نادانی و دامھای گمراھی او سقوط کردند... پیشینیان در مسیر برتری جویی و فخرفروشی از پی یکدیگر رفتند که سینه ھا (از فرط خشم و قھر و کینه) به سبب آن تنگ گشت. آگاه باشید و بترسید، بترسید از فرمانبری مھتران و بزرگانتان که (به سبب شرف و جاه خود) گردنکشی کردند، به گوھر خود فخر فروختند و نژاد خود را برتر و بالاتر دانستند، و بر پروردگارشان نسبتھای زشت روا داشتند (مدعی شدند که خداوند گروھھا، طبقات، اقوام و نژادھای انسانی را نابرابر آفریده است. برخی را برای سروری و فرمانروایی و خلق تمدن و فرھنگ آفریده است، و برخی را نیز برای کار بھره ده و فرمانبری) ".در اینجا علی (ع) به این حقیقت اشاره دارد که ثروت و قدرت زمینه رشد عصبیّت و برتری جویی جاھلی در جامعه است. بزرگان و مھتران جامعه که خواھان حفظ و توسعه امتیازھای انحصاری خود در 'اقتصاد' و 'سیاست' ھستند، به آئین سروری و گردن فرازی میدان می دھند تا با ارتقای آئین خود به 'فرھنگ' ملت، ھم خویشتن را سزاوار و شایسته حاکمیت و مالکیت بنمایانند و ھم در این راستا از پشتیبانی ملت برخوردار باشند! پس از فرمانبری اینان باید براستی ترسید چرا که :" اینان (از ما بھتران) پایه ھای بنای عصبیّت و ستونھای برپا دارنده فتنه و آشوب، و شمشیرھای سروری و برتری جویی جاھلی اند... از مدعیان (سروری) پیروی نکنید که آنان کسانی ھستند که شما آب صاف و گوارای خود را با آب تیره گل آلود آنھا آشامیده و بیماری آنان را با تندرستی خویش آمیخته و اندیشه باطل آنھا را در مرام حق خود داخل کرده اید (با پیروی این تبھکاران انگیزه ھای حق جویانه شما با انگیزه ھای ناحق آنھا در ھم می آمیزد، نظام ارزشی جامعه در ھم ریخته و توھم و شبھه و فتنه پدیدار می گردد) در حالیکه آنھا پایه فسق و فجور و ملازم قھر و گناه ھستند که شیطان آنھا را به مثابه شتران بارکش گمراھی، و سپاھی که بر مردم مسلط شود، و مترجمانی که به زبان مردم سخن می گوید، گرفته است برای اینکه خردھای شما را بدزدد و در دیدگانتان وارد گردد و در گوشھایتان چندان بخواند تا آنکه شما را ھدف تیرھای خود سازد، به زیر پای خویش افکند، و در چنگال خود گرفتار نماید (متعصبین زورمند و زراندوز، که خود در برتری جویی و گردن فرازی پیروان "ابلیس" اند، با تبلیغ ارزشھای بی پایه قومی و نژادی و تفاخر بر دستاوردھای نیاکان، مردم بینوا را ابزار پیشبرد آرمانھای دروغین خویش می سازند، ولی به مردم جز رنج و بدبختی و زیان نخواھد رسید) ".
علی با نفی ریشه ای پدیده عصبیّت و بر ھم زدن تبعیضات قومی – قبیله ای موجود در جامعه، کوشید سیاست اسلامی را از قومیّت عربی جدا کرده و آنرا در خدمت ارزشھای جھانشمول انسانی درآورد. با رھبری علی اسلام بار دیگر دین جھانی و آئین برابری انسانھا شد. بیھوده نیست که دکتر علی وردی پژوھشگر عراقی اھل سنت می گوید:" اگر علی نبود، اسلام در زمره ھمان ادیانی بود که در راه تسلط بر دیگران و استعمار می کوشند و اگر علی نبود سمت رحمتی که محمد بن عبدالله برای آن مبعوث شده بود، از دین اسلام منتفی می شد." علی تنھا به پیشبرد آرمانھای توحیدی خویش در جامعه می اندیشید و با اینکه از قبیله قریش بود،کوچکترین پیوند و ھمبستگی با این قبیله مسلط و برخوردار از خود نشان نمی داد. وی می گوید: " مرا با قریش چه کار است؟ بخدا سوگند آن زمان که کافر بودند با آنھا جنگیدم و اکنون ھم که راه آشوب و حق ستیزی در پیش گرفته اند باز با آنھا در جنگم " (از خطبه ٣٣ نھج البلاغه).امام صادق می گوید ھنگامی که علی زمامدار مسلمین شد در یک سخنرانی به اعراب گفت: تا وقتیکه از خود چیزی دارم و درخت خرمایی در مدینه در اختیار من است بخدا قسم درھمی از بیت المال بر نمی دارم و ھمه را میان شما تقسیم می کنم. حال که من از خود جانبداری نمی کنم و چیزی برای خود بر نمی دارم می پندارید جانب شما را می گیرم و اضافه بر حقتان و از سھم دیگران به شما می دھم؟ (بزرگان عرب خواھان حفظ تبعیضات قومی – نژادی و طبقاتی بودند).برادرش عقیل بپا خاست و گفت: مرا با یک سیاه در مدینه برابر می کنی و به یک چشم می نگری؟ امیرالمؤمنین در پاسخ فرمود: بجایت بنشین، در اینجا کسی غیر از تو نبود که صحبت کند؟ ھیچ چیزی ترا بر یک سیاه برتری نمی دھد مگر پارسایی و عدالتخواھی (وسایل الشیعه).با وجود اعتراضات گسترده بزرگان عرب، علی ھیچ قومی را بر دیگری برتری نداد و "موالی" (اقوام غیر عرب که توسط اشراف عرب استثمار می شدند) را با عربھای اصیل در حقوق اجتماعی و اقتصادی برابر نھاد: " در این باب با او سخن گفتند، پس در حالیکه چوبی از زمین برداشت و آنرا میان دو انگشت خود نھاد گفت: تمام قرآن را مطالعه کردم و برای عرب بر عجم به اندازه این چوب برتری نیافتم " (تاریخ یعقوبی). روزی یک زن عرب و یک زن ایرانی نزد علی آمدند و نیازمندی آشکار کردند. دستور داد به هر یک25 درھم و یک خروار گندم عطا کنند. زن عرب که از دوره عثمان در آمده بود و برابری اقوام مسلمان را بر نمی تافت، اعتراض کرد و گفت: ای امیرالمؤمنین من زنی از عربم و این زنی ازعجم. علی دو مشت خاک برداشت و در برابر زن عرب گرفت و گفت: میان این دو مشت خاک چه تفاوتی است؟ سپس افزود: بخدا عرب را بر عجم در اموال عمومی و درآمد بیت المال برتر ندانم ''. ولی " معاویه برای شرف خانوادگی و نسب اشرافی دو ھزار درھم اضافه حقوق می داد " (الغارات).علی چون اخلاص و صداقت مسلمانان غیر عرب را دیده بود به آنھا توجه خاصی در تعلیم و تربیت می نمود و بیشتر به آنان تکیه داشت. مصریھا بزرگترین نیروی اجتماعی علی را تشکیل میدادند و انقلاب ضد عثمانی را اساساً اینھا به ثمر رسانده بودند. مغیره بن ضبی گوید: " علی به موالی نومسلمان عجم و ایرانی توجه بیشتری داشت و با آنھا مھربانتر بود وعمر برعکس از آنھا خوشش نمی آمد و از آنھا دوری می کرد و گریزان بود " ( 14)عباد بن عبدالله اسدی گوید: " من در روز جمعه نشسته بودم و علی بر روی یک منبر آجری خطبه می خواند و صعصعه بن صوحان (از یاران دانشمند علی) پای منبرش نشسته بود. اشعث بن قیس (رئیس قبیله کنده و خائن معروف) آمد و پا بر گردن مردم می گذاشت تا در برابر علی رسید و گفت: ای امیر مؤمنان این موالی و عجم در نزدیکی به تو بر ما غلبه کرده اند و در نزد تو مقرب شدند! ابن صوحان گفت البته امروز علی بیانی کند که پرده از چھره عرب بردارد و آنچه نھان است عیان شود، و علی فرمود: کیست که مرا معذور می دارد و ملامتم نمی کند اگر این شکم گنده ھای بی فایده و بی خاصیت را کیفر دھم. این شکم گنده ھا (اشراف عرب) مثل الاغی که در بستر بیارامد در بستر نرم می آرامند و آنھا (موالی و عجم) بخاطر خدا فعالیت می کنند و آفتاب می خورند و آنگاه از من می خواھند آنھا را از خود برانم تا از ستمکاران باشم ... " (الغارات، ابن ابی الحدید).
((١١ - ھمانگونه که
مھاجران "آریایی" اقوام بومی ایران را "دیو" نامیدند و یونانیان بیگانگان
را "بربر" شمردند، اعراب نیز اقوام غیر عرب را "عجم" ( گنگ و لال) می
دانستند! آنھا مسلمانان غیر عرب را "موالی" یا بندگان خویش می شمردند و
مشاغل مھم دولتی را ھرگز به آنھا واگذار نمی کردند.))
|
متاسفانه نویسنده در اینجا دچار یک مقایسه اشتباه شده و چون آریایی ها بومیان ایرانی را برای تمایز از خودشان دیو نامیده اند، نتیجه گرفته تقابل واژه عجم در برابرعرب نیز به همین صورت است و مفهومیست توهین آمیز. در حالی هیچ ملازمه منطقی بین این دو مثال نیست. عجم یعنی غیر عرب است چنانکه انیرانی یعنی غیر ایرانی و مفهوم اهانت باری در این دو واژه نیست.چون عربها با ایرانیان به سبب نزدیکی جغرافیایی ارتباط بیشتری داشتند در بسیاری از موارد از این لغت عام-غیرعرب- بار معنایی خاصی اتخاذ شده برای تسمیه ایرانیان یا فارسیان.اگر این واژه مفهوم توهین آمیزی داشت خداوند در قرآن، و نخبگان دینی -پیامبراسلام و امامان معصوم و سایرین- که از هرگونه نژادگرایی و قومیت گرایی و قومیت ستیزی مبرّا هستند، هیچ گاه از آن برای نامگذاری جمعیت کثیری از مسلمانان و حتی غیرمسلمانان، به سبب حساسیت موجود در واژه، استفاده نمی کردند.در بین بسیاری از ادبا و شعرای ایرانیِ پارسی سرا نیز وضعیت به همین صورت است. بعنوان مثال اشعاری از سنایی که بارها از واژه عجم برای توصیف غیر عرب ها استفاده نموده:مرد را چون هنر نباشد کم***چه ز اهل عرب چه ز اهل عجمیابه صلابت گشاده شام و عجم*** بستد از روم حمل زرّ و درم----اما آنچه باعث شده برخی ها از این واژه برداشت توهین آمیزی بکنند مربوط است به دوره اموی، و برخی چهره های سیاسی ماقبل آن است که به سبب تفکرات نژادگرایی شان، و دشمنی با حکومت ساسانی در ماجرای فتوحات و حتی قبل از اسلام - تسلط ساسانی ها بر شبه جزیره عرب و جنگهای رخ داده آن زمان- محملی ساخته بودند برای بروز نفرت درونی شان با استفاده از این واژه. طبعا آدم نژادگرا و قوم گرا از هر واژه حساسیت برانگیزی خصوصا اگر واژه خاصی باشد که قوم و نژاد درگیر با قوم اش را متمایز بکند استفاده می نماید و بار معنایی خاصی به آن می بخشد تا انگیزه منفی درون اش را بروز دهد. تکرار، و مرور زمان هم ممکن است به تثبیت مفهوم جدید خصوصا برای باورمندان به آن کمک می کند.اما کاربرد ناشایست از این واژه، در دوره ای، معنای نخستین اش را مخدوش نمی کند:ویکی پدیا:«کلمه عجم قبل از این که به این معنی[ تحقیر] به کار رود بیشتر برای پارسیان به کار میرفت کما اینکه امروزه در خوزستان، اعراب هنوز هم به پارسی عجم میگویند و این عبارت نه تنها تحقیر آمیز نبود بلکه موجب افتخار هم بود بهطوریکه بعضی از عربها حتی در دوره جاهلی داستانهای شکوه کسرایان عجم و ملک جم را با افتخار نقل میکردند»
این از بحث مردم شناسی این واژه!اما بحثی دیگر:گفته شده عجم به معنی گنگ و لال است و از اینجا ناشی شده که غیر عرب ها خصوصا فارسیان ناتوان از ادای برخی حروف و تلفظ شان هستند مثل حروف ص ذ ض ظ ض ع ح و ... .ممکن است برخی -خصوصا نژادگرایان- به غیر عرب ها از این بابت عجم بمعنی گنگ و لال می گفتند اما این عده اقلیت اند واکثریت را نمایندگی نمی کنند و همچنین معنی اصیل واژه را مخدوش نمی نماید.اما از نظر لغوی؛ کلمه عرب، در نزد زبان شناسان و نیز مترجمان فارسی قرآن یعنی فصیح و روشن.(به ترجمه های ایه41 سوره فصلت رجوع شود) از این لحاظ عجم یعنی ناعرب، غیر فصیح، ناروشن. کسی که زبان اش برای عربها روشن نیست حتی برخی عرب ها که عربی را خوب صحبت نمی کنند شامل می شود:ویکی پدیای عربی:«الأَعْجَم من لا یفصح ولا یبیّن کلامهُ وإن کان من العرب والذی فی لسانِه عجمة وإن أفصح بالعجمیَّة ج أعجمون وأعاجم»«اعجم یا عجم، کسی که کلامش روشن و واضح نیست حتی اگر عرب باشد. کسی که در گفتارش ابهام است حتی اگر در یک زبان غیرعربی خاص(عجمی) فصیح ترین(یا تواناترین) باشد»ویکی پدیا:«نظر لغت شناسان قدیم مانند فیروز آبادی در القاموس المحیط و ابن منصور در لسان العرب و فخر رازی و ابی الفتح موصلی این است که کلمه عجم ریشه در ع-ج-م دارد و به معنای ناواضح و مبهم است. و غیر عربی را گویند که عربی را به خوبی صحبت نمیکند. الزمخشری مینویسد که اعجمی یعنی ناروشن صحبت کردن...»
پس اگر به این سبب به کسی گفته شود عجم، توهین نیست بلکه بیان و توصیف یک حالت است. در هرحال اندیشمندان دینی و ادبی و زبان شناسی بهتر و تخصصی تر می توانند موضوع را بشکافند!
پیش از اسلام، جامعه عربستانساختاری قبیله ای داشت. عصبیّت قبیله ای انگیزه جنگھا و خونریزیھای بسیار زیادی در میان اعراب بود که گاه تا سالیان متمادی به درازا می کشید. اسلام آئین و 'بعثت' نوینی بود که نظم کھن اجتماعی را در شبه جزیره عربستان در ھم ریخت و در پی بر پایی نظمی نو بود که در آن از امتیازات و تبعیضات قومی – قبیله ای و نژادی اثری نباشد. با اینکه قرآن به زبان عربی است، و اسلام از میان اعراب سر بلند کرد ولی کوچکترین نشانه ای از عربیّت (قومیّت عربی) در قرآن و سنّت پیامبر به چشم نمی خورد. اسلام بمثابه یک آئین بشری – جھانی (فرا قومی) ملاک برتری و شایستگی را از قوم و قبیله و نژاد به ارزشھای انسانی و عمل صالح منتقل نمود (٩). با مختص کردن ستایش به پروردگار یکتا و اعلام برابری انسانھا، اسلام در مدت کوتاھی توانست در اندیشه ھا و دلھای مردمان تحت ستم جھان جای گیرد و ستون پایه قدرتھای جھانی را سست و آماده فروپاشی گرداند...اما جنبش توحیدی اسلام در زمان حیات پیامبر نتوانست ارزشھای انسانی را در اندیشه و روان مسلمانان جایگزین عصبیّتھای قومی و قبیله ای سازد، و فرھنگ قبیله ای عصر جاھلیت کمابیش در اذھان مسلمانان باقی ماند.خانه نشین کردن جانشین شایسته پیامبر و انحرافات سیاسی – عقیدتی خلفای این دوره، منجر به بازگشت عصبیّت ھای قبیله ای و رشد برتری جویی قومی و نژادی در میان اعراب گردید تا جاییکه "اسلام" نیز بتدریج نرم افزار عصبیّت ھای عربی گردید!با خانه نشینی رھبری ذیصلاح، جھان بینی توحیدی اسلام در فرھنگ بسته قبیله ای و اشرافیت و عربیّت گرفتار شد و از رسالت آزدیبخش جھانی خویش باز ماند. اسلام که در زمان پیامبر بلال حبشی برده سیاه پوست (١٠)، سلمان فارسی، صھیب یونانی و ... را به حکم تقوا و عمل صالح بر اشراف عرب و توانگران قبیله قریش برتری داده بود، پس از پیامبر در برخورد با اقوام بیگانه یا "عجم" (١١) معیارھای توحیدی فرا قومی اش را از دست داد و رنگ قومیّت عربی گرفت.طبقھ حاکمه عرب پس از پیامبر بتدریج و در یک روند رو به رشد انحرافی اسلام را آئین نژادی و ابزار برتری جویی و سلطه گری عرب بر عجم ساخت. با خانه نشین کردن علی رھبری جامعه اسلامی بدست کسانی افتاد که از عربیّت و فرھنگ شرک آمیز قبیله ای فاصله نگرفته بودند. تأثیر زیانبار این رویداد بویژه بر "جھاد اسلامی" بسیار بارز بود. امر ترویج و گسترش جغرافیایی اسلام را کسانی عھده دار شده بودند که بعضاً ھمچون خالد بن ولید ھیچ بویی از تربیت و اخلاق اسلامی نبرده بودند و با انگیزه ھای مادی (قومیّت، افتخار طلبی و غارتگری) برای شرکت در "جھاد" از ھم پیشی می گرفتند.یکی از پیامدھای فتوحات نظامی و جھانگیری خلفای سه گانه، تقویت مبانی قومیّت عربی و فاصله گرفتن بیشتر از ارزشھای فرا قومی اسلام بود بویژه آنکه زمامداران جامعه اسلامی با دیدگاھھا و روشھای اسلامی برخورد با اسرای جنگی نیز بیگانه بودند.قرآن ھرگز به بردگی اسیر جنگی فرمان نداده است. در سوره محمّد آیه ۵ که مربوط به رفتار با اسیران جنگی است، دو راه به مسلمانان پیشنھاد می شود که ھر دو در نھایت به آزادی اسیر می انجامد: یک راه "فدیه گرفتن" در ازای آزادی اسیر است (مبادله اسیران نیز از موارد "فدیه" بشمار می رود)، و راه دیگر آزادی بی قید و شرط اسیر و "منّت نھادن" بر دشمن است. راه سومی در قرآن پیشنھاد نشده است و بطور اولی ھیچ سخنی از برده کردن اسیر در میان نیست. لذا در ھیچیک از جنگھای صدر اسلام که به فرماندھی یا به نظارت پیامبر صورت می گرفت، اسیران به بردگی گرفتھ نشدند. در جنگ بدر و حنین و فتح مکه و طائف که بسیاری از مشرکین عرب بدست مسلمانان اسیر شدند، بیشترشان بدون فدیه آزاد شدند، اما سران مشرکین که محرّک جنگھا بوده و ثروت بسیار اندوخته بودند، با دادن فدیه آزاد شدند (١٢).عصبیّت قومی جانشینان پیامبر، رفتار اسلامی یاد شده با اسیران جنگی را دستخوش دگرگونی کرد. اینان که پنداشته بودند اسلام تنھا با بردگی عرب مخالفت داشته است، اسرای جنگی از اقوام غیر عربی را به بردگی گرفتند. در این باره ابن اثیر می نویسد: " چون خلافت به عمر رسید گفت: اکنون که خداوند عجم را برای شما تسخیر نمود و بر وسعت فتح افزود، زشت است عربان مالک یکدیگر باشند ". پس عمر مقرّر داشت که ھیچ عربی مملوک یا بنده نباشد (طبری).با اینکه قرآن پیوندھای قومی – نژادی را گسست و پیوندھای اعتقادی را جایگزین نمود، ولی ذھن و زبان عمر ھمچنان به عربیّت و ارزشھای فرھنگ جاھلی آلوده بود. در ھمین راستا عمر ازدواج اعراب با ایرانیان را نیز ممنوع ساخت. در دوره عثمان فرھنگ جان گرفته قومی – قبیله ای بر اندیشه ھا و ارزشھای توحیدی اسلام چیرگی یافت. افزایش شکافھای طبقاتی و تراکم ثروت در دست اشرافیت عرب به تسلط بر اقوام بیگانه انجامید تا جاییکه قانون و اجرای عدالت قضایی نیز از ملاحظات قومی و قبیله ای اعراب در امان نماند. بزرگان مدینه عثمان را از اینکه عدالت را در باره خلیفه زاده ای که به ناحق خون یک ایرانی مسلمان را ریخته بود، اجرا کند، باز داشتند (١٣).در دوره بنی امیه، قومیّت عربی تمامی پیرایه ھای اسلامی را زدود و 'خالصانه' بر سراسر جھان اسلامی حاکم گردید! ستم و تبعیض قومی به اوج حدّت و شدّت خود رسید. ملتھای غیر عرب، که خراجھای سنگین دوره عمر را بر دوش داشتند، می توانستند با مسلمان شدن از پرداخت جزیه معاف گردند، ولی امویان که "جھاد اسلامی" را اساساً پوشش زورمداری، قومیّت عربی و جنگھای غارتگرانه کرده بودند، از اسلام آورندگان نیز جزیه می ستاندند! بر طبق قانون امویان، اعراب می توانستند خارج از جزیره العرب نیز مالک زمینگردند، کاری که در خلافت ابوبکر و عمر جایز نبود. نتیجه این قانون ستمگرانه آن شد که حاصلخیز ترین اراضی کشاورزی در مصر و عراق و ایران بدست گروه اندکی از زمینداران عرب افتاد که توسط مردم بومی آنجا از زمین حاصل بر می داشتند. ص125-126