هستی شناسی میترائیزم در دو
بخش انجام مییابد: خدا شناسی و جهان شناسی. میترائیان در خدا شناسی موحد
بوده و هستند. در جهان شناسی و تبیین عالم مخلوقات، ثنوی هستند هم به خیر
باور دارند و هم به شرّ. اما نمیتوان این حقیقت را نادیده گرفت که میترائیان مانند پیروان ادیان دیگر دچار انحراف شده بودند که زردشت به اصلاح آن مأمور میشود.
و از نظر تاریخی نیز مشاهده میکنیم با گذشت زمان، خورشید سمبل مهر، در
پیش از اصلاحات زردشت در حد یک الهه بزرگ نه فقط ستایش که پرستیده میشود.
وقتی که «سمبل» به «خدا» تبدیل
میشود و همه خیرها از خورشید ناشی میشود، لازمهی ضروری آن تبدیل شدن
اهریمن نیز به خدای دوم، است. زیرا هیچ شری از مهر ناشی نمیشود پس باید
شرّها از اهریمن ناشی شوند.
زردشتیان امروزی جداً منکر «دو
خدایی» هستند. فرهیختگان آنان یزدان را خدا نمیدانند به نظرشان «اَهور»
فقط یک نام دارد، گاهی «مزدا» به عنوان پسوند میآید که نشان دهنده واحد
بودن اوست. اینان مدعی هستند که جایگاه یزدان در آیینشان همان جایگاه
جبرئیل یا آن فرشتهای که مسلمانان آن را «روح»[1] مینامند، است.
افراد اندیشمند
زردشتی که امروز به جای خورشید به نور آتش، توجه دارند، ثنویت خودشان را
دقیقاً به خیر و شرّ تطبیق میدهند که در ادیان سامی به ویژه در اسلام،
هست. و اساس دو گانه پرستی را که به دو خدا باور داشته باشند، از اصل و
ریشه، رد میکنند با این تلقی که در هیچ زمانی دچار آن نبودهاند نه قبل
از اصلاحات زردشت و نه بعد از آن.
یک زردشتی میگوید:
من انکار نمیکنم؛ پیش از اصلاحات زردشت با گذشت زمان، نقش خورشید از نقش
یک سمبل محض، به نقش افراط آمیزی تبدیل شده بود که زردشت به اصلاح آن
مأمور میشود. و حتی میپذیرم که پس از زردشت نیز دربارهی آتش یک بینش افراطی پیش آمده
بود لیکن ما امروز چنین باوری نداریم و بر اصول اولیه آئینمان هستیم.
اما میبینیم برخی از برادران ایرانی مسلمان ما اهریمن را مظهری از مظاهر
خدا میدانند و این عقیدهشان از تلویزیون هم پخش میشود. ما از چند جانب
دچار هجمههای غیر منصفانه شدهایم؛ از طرفی آن میترائیزم خارج از
ایران که از ایران به مصر و بخشی از اروپا نفوذ کرده بود و در طی این مسیر
با تغییراتی همراه بوده، به حساب ما گذاشته میشود. از جانب دیگر:
متون تاریخی که یونانیان آنها را نوشتهاند: گاهی ندانسته و گاهی نیز به
طور یک جانبهگرایی، داوری منصفانهای دربارهی ما نداشتهاند. از جانب
سوم که مهمتر است ناخرسندی ارسطوئیان و صوفیان، از ما است که آنان جهان را
تک بُعدی و بدون شرّ میدانند، ما را که جهان را مانند ادیان سامی و
اسلام، دو بعدی میبینیم (هم به خیر باور داریم و هم به شرّ، هم به زیبایی
عقیده داریم و هم به نا زیبایی) به ثنویت پرستی متهم میکنند. درست است
ما ثنویت به این معنی را میپذیریم و از اصول مسلّم ما است.
متأسفانه متون تاریخی آن چه از میترائیزم ثبت کردهاند گوشهای از سخنان بالا را تأیید میکند. زیرا بیشتر به توضیح میترائیزم در مصر و مناطق خارج از ایران،
پرداختهاند و از آن دیدگاه به میترائیزم ایرانی نگریستهاند. این روش،
داوری را سخت مشکل کرده است. به نظر میرسد گویاترین متن در این باره،
متون روایی مسلمانان و نیز عمل عینی آنان در مورد زردشتیان، است. هر چه
باشد مسلمانانِ 1380 سال پیش، زردشتیان را بهتر از ما میشناختند. این
شناخت به دلیل تماس دائمی و حتی در مناطقی به دلیل زندگی عربها و ایرانیان
در خلال همدیگر (یعنی هم از نظر زمانی و هم از نظر مکانی) برایشان
ملموستر بوده است.
مسلمانان آئین ایرانیان را نه به نام میترائیزم و نه به نام زردشتی، بل به نام «مجوسی»
به عنوان یک دین رسمی، یعنی دینی که از اصل و اساس از شرک منزّه است، به
رسمیت شناختند و ایرانیان را «اهل کتاب» دانستند. و در نظرشان آئین مجوسی
در ردیف آیین یهودی و مسیحی، قرار گرفت.
این که
عربها از هزارههای پیشین، ایرانیان را «مجوسی» مینامیدند، نه میترایی و
نه زردشتی، مسایل مهم و اساسی تاریخی را برای ما نشان میدهد. مجوسی یک اشتقاق تعریبی (معرّب شده) از «جاماسب» است که نام و نشانی است از بنیانگذار دین ایرانی. و نشان میدهد که اصطلاح میترائیزم و «مهر پرستی» پس از اصطلاح مجوس و در عصر افراط گرایی دربارهی خورشید، به زبانها افتاده است.
همان طور که اصطلاح «آتش پرست» در دورهی افراط گرایی دربارهی آتش، رایج
شده بود. عنوان «مجوسی» قدیمیترین و اصلیترین نام آن آئین، بوده است.
پس از آن که
نظامیان عرب، تیسفون پایتخت امپراطوری ایران را بر گشودند آن را مداین
نامیدند، عمر شورایی تشکیل داد تا موازین و مقررات و «حقوق جنگ» با
ایرانیان، تعیین و تدوین شود. در این قبیل همایشهای مشورتی، تکلیف اعضای
شورا از پیش معین بود و همین طور نقش حضورشان. زیرا معلوم بود که مساله و
برنامه همان است که علی(ع) ابراز خواهد کرد، حضور آنان برای استماع آن است
که به یک سنت دائمی و استراتژی همیشگی تبدیل شود.
پیشتر خود
قرآن مجوسیان را در ردیف «اهل کتاب» شمرده بود و بلافاصله تذکر داده بود
که خود خورشید نیز مخلوق خدا است و در حالت سجده (اطاعت بیچون و چرا) بر
خداست.[2] و همچنین از
پیامبرشان شنیده بودند که «با مجوسان به قاعده اهل کتاب، رفتار کنید.
زیرا آنان پیامبری داشتند. به نام داماسب که کشته شد و کتابی داشتند به
نام جاماسب که بر هزار ورق از چرم نوشته شده بود.»[3] ظاهراً در این ضبط نام پیامبر با نام کتاب، جا به جا شده است.
اصل این موضوع و کتاب آن پیامبر، (بدون ذکر نام) بعدها توسط امام صادق(ع) نیز تأیید و تأکید شده است.[4] و در جای دیگر به نام آن تصریح کرده که جاماسب بوده است.[5]
با این وجود، تشکیل شورا برای توضیح و سامان دادن به امور در حین عمل،
ضرورت داشت تا مساله دچار برداشتها و به اصطلاح قرائتهای مختلف نگردد. پس
از آن فرماندهان نظامی میدانستند که وظیفه و برنامه مأموریتشان چیست؟
در نظر
مسلمانان فاتح، زردشت به مثابه انبیای بنیاسرائیل در فاصله موسی(ع) و
عیسی(ع)، تلقی میشده نه یک پیامبر مؤسس که اصطلاحاً اولوالعزم، نامیده
شود. بر خلاف آن چه که در میان اروپائیان و هندیان و در دو قرن اخیر میان
ایرانیان، رایج است.
در متون تاریخی
عنوان «جاماسبیه» و جاماسبیان، و معادل یونانی آن، در عصر هخامنشیان، در
زبانها بوده است. پیرنیا در «تاریخ ایران باستان» ـ بخش اردشیر اول ـ هم
از آن عنوان، نام برده و هم از سجده اردشیر اول به خورشید، سخن
گفته است. ظاهراً هنوز اصلاحات زردشت از خراسان به دربار مرکزی، نرسیده
بود. آیین کهن جاماسبیه نامیده میشد در مقابل آیین جدید که زردشتیه، بود.
در این جا به دو نکته مهم باید توجه کرد: اول: اصطلاحهایی از قبیل میترائیزم، آیین مهر پرستی، اصطلاح ایرانی نیستند. دین ایرانی پس از آن که به مصر رسیده، چنین نامیده شده است به ویژه در بیان محققین اخیر با این عنوانها موسوم شده است. نام آن «جاماسبی» و به قول عربها «مجوسی»
بوده که امروز زردشتیان چندان استقبالی از این نام نمیکنند. به قول
مؤبدیار، افلاطون یزدانی، مسئول آتشکده محلّهی «بیوک» یزد، که تصریح
میکنند زردشتی غیر از میترائیزم است. گفتم: حق با شماست آن
میترائیزم که محققین آن را در مصر دنبال کرده و از آن طریق به ایران نسبت
میدهند. هرگز در ایران نبوده و شما حق دارید از آن تبری بجویید.
آقای یزدانی
نسخهای از سالنامه زردشتیان، به من داده که هم در روی جلد آن و هم در
صفحه اولش آمده است: 1384 خورشیدی ـ 3743 دینی زرتشتیان.
از جانب دیگر، امروز بیش از هر
وقت دیگر مشخص شده است که زردشت و ظهور او حوالی 2600 سال پیش، بوده است
اما تاریخ این دین در باور خود زرتشتیان تا 3743، پیش میرود. و این خود
به خوبی نشان میدهد که بنیانگذار اصلی آن، شخصیتی پیش از زردشت بوده است.
دوم: دربارهی اصطلاح «جاماسبیه» یا «جاماسبیان» در دورهی هخامنشی، گاهی اشتباه میشود و آن را به جاماسب حکیم که در دربار گشتاسب بوده نسبت میدهند. این
جاماسب، یار و معاون زردشت بود، نه کسی که در مقابل زردشت یا در کنار او
آیین دیگری، ایجاد کرده باشد. زردشت، جاماسب حکیم و گشتاسب (شاه محلّی
خراسان)، هر سه معاصر هم و در کنار هم بودهاند.
خورشید و
آتش و هر منبع نور، از آغاز در میترائیزم، سمبل بودهاند، خورشید در درجه
اول و آتش در درجهی دوم، طبیعی است که پیش از زردشت دربارهی خورشید
افراط میشده است که در اصلاحات زردشت به شدت مورد هجمه قرار گرفته و کنار
رفته است. اما آتش توانسته مقام سمبلیک خود را حفظ کند و در زمانهای بعدی
نوبت به افراط در آن، میرسد.
[1]. تنزل الملائکة و الروح...، سورهی قدر، آیهی 4. که مراد فرشتهای از فرشتگان است.
[2]. سورهی حج، آیههای 17 و 18.
[3]. من لا یحضره الفقیه، باب الخراج و الجزیه، ح11.
[4]. کافی، فروع، کتاب الزکاة باب صدقة اهل الجزیة.
[5]. تهذیب، ج6، ص175 ـ شماره مسلسل حدیث 350 «و کان یقال له جاماسب».