با دقت در اموری که به طور جسته و گریخته از متون تاریخی بر میآید، روشن میشود که خاستگاه اصلی میترائیزم در نزدیکیهای رود ارس و در میان «کادوسیان»، بوده است. پیش از آمدن آریائیان، سه تمدن شناخته شده، در ایران وجود داشتهاند: کادوسیان در حوالی سبلان، کاسپیان در حوالی البرز مرکزی (قزوین)، و «مانن» یا تمدن مانایا،
در حوالی میاندوآب و بیجار (تخت سلیمان). قرآن از کادوسیان با «اصحاب رس»
تعبیر میکند. متون حدیثی اسامی شهرهای آنان را، فروردین، اردیبهشت تا
اسفند، میشمارند. هر ماه در یکی از آن شهرها یک روز جشن داشتهاند که در
اثر آن، اسامی شهرها به ماههای سال منتقل شده است.[1]
در تقویم
امروزی زردشتیان همان طور که هر ماه از سال برای خود نامی دارد، هر کدام
از روزهای هر ماه نیز برای خود نام ویژه دارد. در هر ماه نام یک روز همان
نام خود ماه است. مثلاً روز ششم فروردین همان فروردین، و روز دوم اردیبهشت
همان اردیبهشت، و روز چهارم خرداد، خرداد است و روز دهم مهر، مهر است و
معروف به «جشن مهرگان» است و همین طور روزهایی در ماههای دیگر.
یعنی همراه با
انتقال نام آن شهرها به ماههای سال، روزهای جشن همچنان با نام خود باقی
ماندهاند. چون روز دوم اولین ماه سال در شهر فروردین جشن داشتهاند، آن
را روز فروردین مینامیدهاند و همچنین در مورد دیگر شهرها، شگفت است: در
یک حدیث مختصر این همه حقایق تاریخی برای ما روشن میشود، حقایقی از
تاریکترین اعماق تاریخ که خود زردشتیان سخت به آنها نیازمندند.
آریاییها پس
از ورود به فلات ایران، کاسپیان را به سمت شمال البرز راندند. اما با
کادوسیان کنار آمده و به دین آنان گرویدهاند. هنوز هم الفاظ و واژههای
کادوسی جایگاه اساسی و بنیانی را در دین زردشتی، دارند. فرشتگان با اسامی
فروردین و... تا اسفند، و نیز لفظ بهشت، مینو، یزدان، فرّ، فروَهر، اَهور،
حتی واژه شاه،[2]
آب، درخت، روشن، و... در بنیانیترین پایههای میترائیزم و زردشتی حضور
دارند که هیچ کدام آریایی نیستند. و همین موضوع باعث شده که ادبیات دینی
ایرانیان قدیم، از زبان و ادبیات روزمرّهشان، جدا شود و زبان دینی حتی
اوستایی، مخصوص مغان و مؤبدان باشد.
واژهها و
اصطلاحات کادوسی، در آیین ایرانی به وفور یافت میشود که اثری از آنها در
میان آریائیان هندی و یونانی یافت نمیشود. الفاظ مقدس آریایی در میان
هندیان آریایی و یونانیان، همچنان مشترک ماندهاند. اما در ایران نه تنها
از بین رفتهاند بل توسط خود آریائیان، به معنی نامقدس، به کار رفتهاند.
از آن جمله کلمه «دِیُو» که حرف اول آن با تلفظی میان دال و ذال،
بوده همان طور که هنوز لفظ «گنبد» گاهی «گنبذ» تلفظ میشود و نیز «کاغد» و
«کاغذ». لفظ «دیو» در یونان «ذیو» با اضافه شدن حرف «س» که خاصیت یونانیان است، «زئوس»
تلفظ میشود که خدای بزرگ آریاها پیش از مهاجرت، بوده و هنوز هم در میان
آریاییهای، هند و یونانیان، همچنان هست. اما در ایران با تلفظ «ذیو» و
«دیو»، همردیف اهریمن گشته است.
مساله خیلی مهم
است به حدی که نمیتوان بهای کمی به آن داد. خدای خدایان که دوران مدیدی
مورد پرستش آریائیان پیش از مهاجرت، در آسیای مرکزی بوده. همراه
مهاجرتشان با آنان همه جا رفته، همچنان خدای خدایان مانده اما در ایران
به معنی پلیدترین موجود در کنار اهریمن جای گرفته است. این نشان میدهد
که آن آیین از بن و بیخ کنار گذاشته شده است. درست مانند اسامی بتهای عرب
در پیش از اسلام که مقدسترین واژهها بودند و پس از اسلام منفورترین
واژهها شدند.
میترائیزم از ایران به یمن رفت، در حوالی سال 1200 قبل از میلاد بلقیس
ملکهی یمن پیش از آن که با سلیمان متّحد شود، مهر پرست بوده است؛ قرآن
از زبان پیک سلیمان نقل میکند: «وجدتها و قومها یسجدون للشّمس».[3] که او و مردمش پس از اتّحاد با سلیمان، خورشید پرستی را کنار میگذارند.
پیش از آن
میترائیزم در قالب خورشید پرستی از یمن و ایران به مصر نیز رسیده بود و تا
بخشهایی از اروپا نیز پیش رفته بود. مؤرخین یونانی و نیز مؤرخین اخیر
اروپایی آن چه از میترائیزم میشناسند، دوران افراط در خورشید پرستی آن
است و لذا آن را «میترائیزم = خورشید پرستی» نامیدند.
[1]. حدیثی
است شگفت که مطالب جالبی را بیان میکند. آن را مجلسی در بحار (ج14، ص148
به شمارهی 1) از علی(ع) آورده است. ناحیه زندگی آن مردم را کنار رود
ارس، و تاریخ ظهور آن پیامبر را چهار نسل بعد از ابراهیم(ع) تعیین میکند
که به قول ابن خلدون، 160 سال پس از ابراهیم. یعنی حوالی 4000 سال پیش،
میشود. در متن بحار «بعد از سلیمان» آمده اما در پینویس از نسخه دیگر نقل
شده که «قبل از سلیمان» است. روشن است که این نسخه دوم صحیح است.
آنان نوعی درخت صنوبر را میپرستیدهاند که به آن
«شاه درخت» میگفتند. در آن جا چشمهای با نیکوترین آب، نیز جریان داشته
که «روشناب» نامیده میشد. پیامبرشان مبعوث گشت، زمانی طولانی آنان را از
صنوبر پرستی باز میداشت و به دین نو دعوت میکرد، سرانجام کشته شد.
طوفانی از دود، بخار، گوگرد و آتش، بر آنان بارید.
ظاهراً فوران آتشفشان سبلان بوده است که هنوز هم
چشمههای گازدار و گوگردآمیز در اطراف آن میجوشند. در حدیث دیگر آمده:
سبلان در آذربایجان کوهی است بهشتی و در آن قبری از قبور انبیا قرار دارد.
(بحار، ج57، ص122).
در حدیث شمارهی 4 اشاره شده است که بقایای مردم ارس
به دین آن پیامبر گرویدهاند. و در حدیث پیامبر(ص) نیز دیدیم که گرچه آن
پیامبر کشته شده لیکن کتابش در ورقهایی از چرم، مانده و آیین او پیروز
شده است.
[2].
ظاهراً ترکیب «شاهان شاه» نیز یک ترکیب کادوسی است. زیرا در صورت آریایی
بودن میبایست «شاه شاهان» باشد. کادوسیان در زمان اردشیر دوم هخامنشی در
موطن خود میزیستند و دو پادشاه محلی نیز داشتهاند.
[3]. سورهی نمل، آیه 24.
منبع: انسان و چیستی زیبایی ص146-149